گنجور

شمارهٔ ۴۷ - قطعه

نیست ازجان ودل عزیزتری
خواستم پیشکش کنم دل وجان
عقل گفت ای بری ز هوش وخرد
مانده ام در کمال تو حیران
نبرد سوی بصره کس خرما
نبرد زیر ه کس سوی کرمان

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست ازجان ودل عزیزتری
خواستم پیشکش کنم دل وجان
هوش مصنوعی: من چیزی عزیزتر از جان و دل ندارم که بتوانم به تو تقدیم کنم.
عقل گفت ای بری ز هوش وخرد
مانده ام در کمال تو حیران
هوش مصنوعی: عقل می‌گوید که من از هوش و درک خارج شده‌ام و در کمال و زیبایی تو به شدت حیران و متعجب هستم.
نبرد سوی بصره کس خرما
نبرد زیر ه کس سوی کرمان
هوش مصنوعی: در جنگی که به سمت بصره بود، کسی خرما نبرد و زیر باران کسی هم به سمت کرمان نرفت.