گنجور

شمارهٔ ۴۹۵

نمی شنیدم اگرگاهی از لبت سخنی
نبودهیچ گمانم که باشدت دهنی
به حسن مادر گیتی نزاده همچو توئی
به عشق دیده دوران ندیده همچومنی
نه کس چوخد تو دیده است ماه در فلکی
نه همچو قد تو رسته است سرودرچمنی
به غیر از این که تو را تن عیان به پیرهن است
که دیده روح مجسم میان پیرهنی
به چاه یوسف یعقوب اگر اسیر افتاد
تویوسف منی وباشدت چه ذقنی
منم تووتومنی هیچکس به جز من وتو
ندیده است که باشد دو روح در بدنی
هر آنکه از می لعل توقطره ای بچشد
به کام اوندهد لذتی شراب دنی
از آن به زلف توافتاده پیچ وتاب وشکنج
دل شکسته ز بس بسته ای به هر شکنی
کسی ندیده به بتخانه ها بتی چون تو
که باشدش دلی از آهن وز سیم تنی
چو آنغزال ز صیادکرده رم هرگز
به دام کس نتوان آردت به هیچ فنی
دمید عاقبت الامر خط به گرد لبت
ببین که خاتم جم شد نصیب اهرمنی
به زلف خویش بگو رهزنی دگر نکند
که سر برند به هر جا که هست راهزنی
ز عشق دوست کشد دست کی بلنداقبال
اگر بمیرد و پوشند برتنش کفنی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمی شنیدم اگرگاهی از لبت سخنی
نبودهیچ گمانم که باشدت دهنی
هوش مصنوعی: اگر گاهی از لب تو سخنی نمی‌شنیدم، هیچ وقت فکر نمی‌کردم که هیچ چیزی در دهانت نیست.
به حسن مادر گیتی نزاده همچو توئی
به عشق دیده دوران ندیده همچومنی
هوش مصنوعی: هیچ کس به زیبایی و جذابیت تو در دنیا متولد نشده است و هیچ قلب عاشق هم مانند تو را ندیده است.
نه کس چوخد تو دیده است ماه در فلکی
نه همچو قد تو رسته است سرودرچمنی
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند تو ماهی زیبا در آسمان ندیده و هیچ کس به اندازه تو، به قد بلند و دلربا در باغی خرم و پرگل نروییده است.
به غیر از این که تو را تن عیان به پیرهن است
که دیده روح مجسم میان پیرهنی
هوش مصنوعی: جز این که بدن تو پوشیده به لباس است، روح تو همچون مجسمه‌ای درون این لباس دیده می‌شود.
به چاه یوسف یعقوب اگر اسیر افتاد
تویوسف منی وباشدت چه ذقنی
هوش مصنوعی: اگر یعقوب پسرش یوسف را در چاه دید و حسرت خورد، تو هم هرچقدر سختی بکشی، من در دلم تو را مثل یوسف می‌دانم.
منم تووتومنی هیچکس به جز من وتو
ندیده است که باشد دو روح در بدنی
هوش مصنوعی: من فقط تو را می‌بینم و هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند دو روح را در یک جسم ببیند.
هر آنکه از می لعل توقطره ای بچشد
به کام اوندهد لذتی شراب دنی
هوش مصنوعی: هر کسی که از شراب زیبایی ذره‌ای بچشد، طعمی از لذت‌های دنیوی را تجربه خواهد کرد.
از آن به زلف توافتاده پیچ وتاب وشکنج
دل شکسته ز بس بسته ای به هر شکنی
هوش مصنوعی: از موهای تو پیچ و تاب زیادی گرفته و دل من به خاطر زخم‌هایی که از دوری خورده، مدام در حال شکنج و غمگینی است. تو با هر بی‌محلی‌ای که می‌کنی، بیشتر این دل شکسته را می‌شکنی.
کسی ندیده به بتخانه ها بتی چون تو
که باشدش دلی از آهن وز سیم تنی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مانند تو را در معابد بت پرستی ندیده است، تویی که دلی محکم به‌اندازه آهن و بدنی به لطافت نقره داری.
چو آنغزال ز صیادکرده رم هرگز
به دام کس نتوان آردت به هیچ فنی
هوش مصنوعی: مثل غزالی که از صیاد در رفته، هیچ کس از هیچ راهی نمی‌تواند تو را به دام بیندازد.
دمید عاقبت الامر خط به گرد لبت
ببین که خاتم جم شد نصیب اهرمنی
هوش مصنوعی: سرانجام، نوری در اطراف لب تو تابید و ببین که چه چیزی به دست آمده است؛ انگار که نشان جمشید، به یک موجود شیطانی تعلق گرفته است.
به زلف خویش بگو رهزنی دگر نکند
که سر برند به هر جا که هست راهزنی
هوش مصنوعی: به موهای خود بگو که دیگر کسی اجازه نداشته باشد در جایی که هست، به سرقت بپردازد و به راحتی از آنجا بگذرد.
ز عشق دوست کشد دست کی بلنداقبال
اگر بمیرد و پوشند برتنش کفنی
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر عشق دوست جان بدهد، آیا چه کسی با دست بلندی و اقبال خوب می‌تواند او را نجات دهد، اگر او بمیرد و بر بدنش کفن بپوشند؟