گنجور

شمارهٔ ۳۶۷

ای پادشاه خوبان رحمی بر این گدا کن
از مکرمت دلم را از قید غم رها کن
من خسته وغریبم شد درد و غم نصیبم
گفتی که من طبیبم درد مرا دوا کن
ما را نبود گاهی جز درگهت پناهی
از مرحمت نگاهی گاهی به سوی ما کن
با مهر وبا وفائی با هر دل آشنایی
از ما چرا جدائی دوری مکن صفا کن
تاج سر شهانی سطان انس وجانی
از ما چرا نهانی چشمی به ما عطا کن
در راهت از دل وجان باید نمود قربان
از من بیا وبستان این هر دو را فدا کن
اقبال ما بلند است فیروز وارجمند است
این جمله ریشخنداست او را تو با بها کن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پادشاه خوبان رحمی بر این گدا کن
از مکرمت دلم را از قید غم رها کن
هوش مصنوعی: ای شاه خوبان، لطفی به این درخواست‌کننده کن و با کرامتت دلم را از زنجیر غم آزاد کن.
من خسته وغریبم شد درد و غم نصیبم
گفتی که من طبیبم درد مرا دوا کن
هوش مصنوعی: من در غم و اندوهی عمیق غوطه‌ورم و احساس تنهایی می‌کنم. تو که همیشه از خودت می‌گفتی که می‌توانی به من کمک کنی، پس اکنون باید به درمان دردم بپردازی.
ما را نبود گاهی جز درگهت پناهی
از مرحمت نگاهی گاهی به سوی ما کن
هوش مصنوعی: ما هیچ پناهی جز درگاه تو نداریم، گاهی با نگاهی مهربانانه به ما توجه کن.
با مهر وبا وفائی با هر دل آشنایی
از ما چرا جدائی دوری مکن صفا کن
هوش مصنوعی: با محبت و وفاداری، با هر دوستی آشنا شو. چرا از ما جدا می‌شوی؟ از دوری بپرهیز و با ما خوش‌رفتار باش.
تاج سر شهانی سطان انس وجانی
از ما چرا نهانی چشمی به ما عطا کن
هوش مصنوعی: مظهر بزرگی و مقام حقیقت انسانی، چرا از ما پنهانی؟ ای پروردگار، چشمی به ما ببخش که به زیبایی‌های وجودت بنگریم.
در راهت از دل وجان باید نمود قربان
از من بیا وبستان این هر دو را فدا کن
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدف و کمال، باید از جان و دل تلاش کرد و به خاطر عشق و محبت، خود را فدای محبوب کرد. از تو می‌خواهم که این تعهد و فداکاری را بپذیری.
اقبال ما بلند است فیروز وارجمند است
این جمله ریشخنداست او را تو با بها کن
هوش مصنوعی: امید و آرزوی ما بسیار بزرگ و ارزشمند است، اما این جمله تنها تمسخری است که به او می‌زنند. تو باید او را با ارزش و احترام برخورد کنی.