گنجور

شمارهٔ ۳۲۶

خیمه زدسلطان عشق اندر دلم
کار بس گردیده مشکل بر دلم
گشت خون وز دیده ام آمد برون
از غم شوخی پری پیکر دلم
آرمش با ریشه از پیکر به در
جز توخواهد گر کس دیگ ردلم
بندی ازگیسو بنه بر پای او
تاجنون را در کند از سر دلم
بر ندارد دست از ابروی دوست
گر به خون غلطد از آن خنجر دلم
زاهدا کفر چه وایمان چه
من اسیر آن بت کافر دلم
در برم دل چون بلنداقبال نیست
زآنکه باشد دربر دلبر دلم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خیمه زدسلطان عشق اندر دلم
کار بس گردیده مشکل بر دلم
هوش مصنوعی: عشق مانند یک سلطنت در دل من جا گرفته و اوضاع درونم به شدت پیچیده و دشوار شده است.
گشت خون وز دیده ام آمد برون
از غم شوخی پری پیکر دلم
هوش مصنوعی: از چشمم اشک به خاطر غم ریخته می‌شود، اما شوخی و شادی معشوقه‌ام باعث می‌شود که دل من آرام شود.
آرمش با ریشه از پیکر به در
جز توخواهد گر کس دیگ ردلم
هوش مصنوعی: آرامش من فقط با وجود تو ممکن است؛ اگر تو نباشی، هیچ کس دیگری نمی‌تواند جایگزین تو شود و قلبم را آرام کند.
بندی ازگیسو بنه بر پای او
تاجنون را در کند از سر دلم
هوش مصنوعی: بخشی از گیسوانش را بر پای او بیفکن که این کار مانند تاجی است که عشق را از دل من برمی‌دارد.
بر ندارد دست از ابروی دوست
گر به خون غلطد از آن خنجر دلم
هوش مصنوعی: هرگز دست از محبت و زیبایی دوست نخواهم کشید، حتی اگر عشق و دلم به خاطر آن زخمی و خونین شود.
زاهدا کفر چه وایمان چه
من اسیر آن بت کافر دلم
هوش مصنوعی: ای زاهد! چه اهمیتی دارد که ایمان داری یا کافر هستی، من خودم اسیر آن معبودی هستم که دلش کافر است.
در برم دل چون بلنداقبال نیست
زآنکه باشد دربر دلبر دلم
هوش مصنوعی: دل من از خوشی و شادمانی خالی است، چرا که کسی را در آغوش ندارم که مانند معشوق، دل را پر کند.