گنجور

شمارهٔ ۲۹۷

همه از باده من از گردش چشمت مستم
حاجتم نیست به می جام بگیر از دستم
دل ز مهر چوتوماهی نتوان کردرها
در خم زلف توماهی صف اندر شستم
تا که هستم به جهان عشق تودارم در دل
نیستم پیش وجود تو چه گفتم هستم
گوئی انر پی خوبان جهان چندروی
به خدا در شکن طره تو پا بستم
دل ما را چو سرزلف به عارض مشکن
نه تو گفتی که من آن عهد وفا نشکستم
گفتی از رویادب دررهم از جا برخیز
خبرت نیست که من از سر جان برجستم
گرچه ازدولت عشق توبلنداقبالم
پیش پایت بنگر بین که چو خاک پستم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همه از باده من از گردش چشمت مستم
حاجتم نیست به می جام بگیر از دستم
هوش مصنوعی: من از جاذبه چشمانت در مستی و شادی هستم و نیازی به شراب ندارم؛ کافی است که جام را از دست من بگیری.
دل ز مهر چوتوماهی نتوان کردرها
در خم زلف توماهی صف اندر شستم
هوش مصنوعی: دل نمی‌تواند از مهر تو رها شود، همان‌گونه که ماهی نمی‌تواند از آب خارج شود. من در خم زلف تو، مانند صفی از گل‌ها ایستاده‌ام.
تا که هستم به جهان عشق تودارم در دل
نیستم پیش وجود تو چه گفتم هستم
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این دنیا هستم، عشق تو را در دل دارم، اما وقتی در حضور تو هستم، انگار وجود ندارم و نمی‌دانم چه باید بگویم.
گوئی انر پی خوبان جهان چندروی
به خدا در شکن طره تو پا بستم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زیبایی و حُسن تو به قدری جلوه‌گری می‌کند که انگار تمام خوبان جهان جلوه‌سازان خدا هستند و من در برابر آن زیبایی همچون غرور به زمین می‌افتم.
دل ما را چو سرزلف به عارض مشکن
نه تو گفتی که من آن عهد وفا نشکستم
هوش مصنوعی: دل ما را مانند زلف‌های پریشان خود مکن؛ تو که گفتی عهد وفا را نشکسته‌ام.
گفتی از رویادب دررهم از جا برخیز
خبرت نیست که من از سر جان برجستم
هوش مصنوعی: گفتی با ادب و احترام از جا بلند شو، اما نمی‌دانی که من از عمق وجودم برای تو برخاسته‌ام.
گرچه ازدولت عشق توبلنداقبالم
پیش پایت بنگر بین که چو خاک پستم
هوش مصنوعی: هرچند از لطف و محبت عشق تو، من در جایگاه بلندی قرار دارم، اما اگر به پای تو نگاه کنم، متوجه می‌شوم که مانند خاک در پای تو هستم.