شمارهٔ ۲۹۲
از غم عشق تو رسوای جهان گردیده ام
بی دل و آشفته وآتش به جان گردیده ام
نه خبر دارم ز دین ونه به دل پروای کفر
فارغ از عشقت هم از این هم از آن گردیده ام
نه خبر دارم ز دین ونه به دل پروای کفر
فارغ از عشقت هم از این هم از آن گردیده ام
دامنم از بسکه پر اختر شده است از اشک چشم
می سزد دعوی نمایم آسمان گردیده ام
در برم دل خون نشد یکبارگی از عشق تو
ز این تکاهل از دل خود بدگمان گردیده ام
چون شود روی گلستان چون رسد فصل خزان
من هم از درد فراقت آن چنان گردیده ام
صبح کردم شام هجرت را به امید وصال
درغمت روئین تن وصاحبقران گردیده ام
چون بلند اقبال اندر نظم ونثر از عشق تو
شور شهر وفتنه آخر زمان گردیده ام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از غم عشق تو رسوای جهان گردیده ام
بی دل و آشفته وآتش به جان گردیده ام
هوش مصنوعی: به خاطر غم عشق تو، در دنیا شرمنده شدم و بیدل و آرامش نیستم و آتش نگرانی در جانم است.
نه خبر دارم ز دین ونه به دل پروای کفر
فارغ از عشقت هم از این هم از آن گردیده ام
هوش مصنوعی: نه از دین خبری دارم و نه از کفر در دل نگران هستم. من فقط به عشق تو مشغولم و به همین خاطر از هر دو دور شدهام.
نه خبر دارم ز دین ونه به دل پروای کفر
فارغ از عشقت هم از این هم از آن گردیده ام
هوش مصنوعی: من نه از دین چیزی میدانم و نه از کفر نگرانم؛ به قدری مجذوب عشق تو شدهام که از هر دو دنیا بیخبر و فارغ ماندهام.
دامنم از بسکه پر اختر شده است از اشک چشم
می سزد دعوی نمایم آسمان گردیده ام
هوش مصنوعی: دستهای من از شدت گریه و اشک، مانند آسمانی پر ستاره شده است و شاید به همین دلیل بتوانم ادعا کنم که به آسمان یار شدم.
در برم دل خون نشد یکبارگی از عشق تو
ز این تکاهل از دل خود بدگمان گردیده ام
هوش مصنوعی: من هرگز به خاطر عشق تو دل خود را زود از دست ندادم، اما اکنون به خاطر این بیتوجهی، به دل خود بدگمان شدهام.
چون شود روی گلستان چون رسد فصل خزان
من هم از درد فراقت آن چنان گردیده ام
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی بهاری در گلستان میپیوندد و فصل پاییز میرسد، من نیز از درد جدایی تو به این حال افتادهام.
صبح کردم شام هجرت را به امید وصال
درغمت روئین تن وصاحبقران گردیده ام
هوش مصنوعی: صبح کردم، یعنی روزی نو آغاز کردهام و با امید به وصال و ملاقات با تو، به خاطر عشق و غم تو، همچون کسی که در برابر سختیها پایدار است، خود را آماده کردهام و به مرتبهای از شکوه و عظمت دست یافتهام.
چون بلند اقبال اندر نظم ونثر از عشق تو
شور شهر وفتنه آخر زمان گردیده ام
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو در نظم و نثر، به اوج خوشبختی رسیدهام و حالا در شهری پر از شور و غوغا و فتنههای آخرالزمان قرار گرفتهام.