گنجور

شمارهٔ ۱۲

نیست به جز ظلم کار صاحب دیوان
لعنت حق بر شعار صاحب دیوان
صاحب دیوان وحکمرانی در فارس
بخت عجب گشته یار صاحب دیوان
زیر وزبر فارس گر شود عجبی نیست
از ستم بی شمار صاحب دیوان
گر بشود کس دچار گرگ بیابان
به که بگردد دچار صاحب دیوان
هیچ به جز غل وغش به دست نیارد
هرکه بسنجد عیار صاحب دیوان
هرکه گدا شد به فارس سیم وزرش را
باخته اندر قمار صاحب دیوان
آن درکی را که وصف اوست به قرآن
هست بلاشک مزار صاحب دیوان
کس فتد ار در جوار شمر به دوزخ
به که بود در جوار صاحب دیوان
کس فتد ار درجوار شمر به دوزخ
به که بود در جوار صاحب دیوان
هرکه دل افکار بود گفتمش از کیست
گفت که هستم فکار صاحب دیوان
هیچ قراریش برقرار نباشد
دل ندهی برقرار صاحب دیوان
خورده خوانین ز بسکه حکم نمایند
رفته ز کف اختیار صاحب دیوان
گر بخورد خون حیض مادر خود را
به که خورد کس نهار صاحب دیوان
ظلم بدین سان به اهل فارس نمی کرد
فارس نبود ار دیار صاحب دیوان
گمره از آن شد کشند خورده خوانین
بسکه ز هر سو مهار صاحب دیوان
تیره شب خلق را ز پی سحر آید
شام شود گر نهار صاحب دیوان
چشم بپوشیده شه ز مملکت فارس
رفته پی اعتبار صاحب دیوان
صاحب دکان وملک نیست دگر کس
گشت جمیعا نثار صاحب دیوان
تا ز می مرگ اجل به اونچشاند
کی رود از سر خمار صاحب دیوان
فارس ندانم چرا نسوخت سراسر
از تف سوزنده نار صاحب دیوان
فارس سراسر اگر خراب بگردد
نیست غمی بر زهار صاحب دیوان
اینکه گذارند بدعتی همه دم هست
صدچوعمر دستیار صاحب دیوان
خیر نبیندبه عمر خویش الهی
هرکه بود دوستدار صاحب دیوان
حاجتم این است از خدا که به زودی
تیره شود روزگار صاحب دیوان
امن وامان است ملک فارس ولیکن
این نبود ز اقتدار صاحب دیوان
معتمدالدوله نظم داده که سالم
آمده و رفته بار صاحب دیوان
هرکه چو منصور حرف حق زده بنگر
کالبدش را به دار صاحب دیوان

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست به جز ظلم کار صاحب دیوان
لعنت حق بر شعار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: صاحب دیوان فقط ظلم می‌کند و غیر از آن هیچ کاری از او بر نمی‌آید؛ لعنت بر کسی که فقط به شعارهای خودش تکیه می‌کند و حق را فراموش کرده است.
صاحب دیوان وحکمرانی در فارس
بخت عجب گشته یار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: در فارس، حاکم و صاحب دیوان، به طرز عجیبی با خوش شانسی و بخت خود همراه شده است.
زیر وزبر فارس گر شود عجبی نیست
از ستم بی شمار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: اگر سرزمین فارس دگرگون شود، تعجبی ندارد؛ زیرا ستمگری‌های بسیاری از سوی صاحب دیوان وجود دارد.
گر بشود کس دچار گرگ بیابان
به که بگردد دچار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: اگر کسی به گرفتار شدن در چنگال گرگ بیابان دچار شود، بهتر است که به دام صاحب دیوان بیفتد.
هیچ به جز غل وغش به دست نیارد
هرکه بسنجد عیار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند جز تقلب و فریب به دست آورد، هر که توانایی‌های واقعی شخص مهمی را بسنجند.
هرکه گدا شد به فارس سیم وزرش را
باخته اندر قمار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: هرکسی که در فارس به تهی‌دستی افتاده و ثروت خود را در قمار باخته، در واقع به حالتی رسیده که از نظر مالی به شدت دچار مشکل شده است.
آن درکی را که وصف اوست به قرآن
هست بلاشک مزار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: درکی که توصیفش در قرآن آمده، به یقین محل آرامش صاحب دیوان است.
کس فتد ار در جوار شمر به دوزخ
به که بود در جوار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: اگر کسی در کنار شمر باشد و به جهنم برود، بهتر از این است که در کنار کسی باشد که بر کارها نظارت دارد و مقامش بالا است.
کس فتد ار درجوار شمر به دوزخ
به که بود در جوار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: اگر کسی در کنار شمر باشد و به جهنم برود، بهتر است که در کنار صاحب دیوان باشد.
هرکه دل افکار بود گفتمش از کیست
گفت که هستم فکار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: کسی که در افکار خود غرق شده بود، از او پرسیدم که کیستی. او جواب داد که من فکار، صاحب این دیوان هستم.
هیچ قراریش برقرار نباشد
دل ندهی برقرار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: هیچ چیزی نمی‌تواند ثابت و پایدار باشد، اگر تنها بر روی احساسات و دلایل غیرقابل اعتماد تکیه کنی.
خورده خوانین ز بسکه حکم نمایند
رفته ز کف اختیار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: به دلیل بی‌توجهی و ستمگری‌های بسیار حاکمان و خوانین، اختیار و کنترل از دست صاحب دیوان خارج شده است.
گر بخورد خون حیض مادر خود را
به که خورد کس نهار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: اگر کسی خون حیض مادرش را بخورد، کیست که او را نهار کسی مثل صاحب دیوان بخواند؟
ظلم بدین سان به اهل فارس نمی کرد
فارس نبود ار دیار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: اگر در دیار صاحب دیوان نبود، اهل فارس را به این شکل ظلم نمی‌کرد.
گمره از آن شد کشند خورده خوانین
بسکه ز هر سو مهار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: آن شخص به خاطر قدرت و نفوذ بزرگان و حاکمان، از مسیر درست منحرف شده و به راه نادرست رفته است.
تیره شب خلق را ز پی سحر آید
شام شود گر نهار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: در شب تار، مردم برای رسیدن به صبح و روشنایی تلاش می‌کنند، حتی اگر شب طولانی باشد و صاحب قدرتی وجود نداشته باشد که مسیر را روشن کند.
چشم بپوشیده شه ز مملکت فارس
رفته پی اعتبار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: چشم‌ها را بسته تا از کشور فارس خارج شود و به دنبال اعتبار و جایگاه صاحب دیوان برود.
صاحب دکان وملک نیست دگر کس
گشت جمیعا نثار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: در این بیت گفته می‌شود که هیچ‌کس به اندازه صاحب دیوان و مقام‌های بلندمرتبه ارزش و اعتبار ندارد و همه به او احترام می‌گذارند. در واقع، مقام و قدرت فردی به قدری مهم است که همه چیز و همه افراد در برابر او تحت الشعاع قرار می‌گیرند.
تا ز می مرگ اجل به اونچشاند
کی رود از سر خمار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا زمانی که کسی در حال نوشیدن شراب و غرق در نشئگی است، مرگ به سراغ او نمی‌آید و کسی که حال و هوای شاد و سرخوشی دارد، به زودی از دنیا نمی‌رود. در واقع، شاعر به بررسی تأثیر شادابی و خوشحال بودن بر روند زندگی و مرگ اشاره دارد.
فارس ندانم چرا نسوخت سراسر
از تف سوزنده نار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا سرزمین فارس به طور کامل از آتش سوزنده‌ی خشم و ظلم صاحب قدرت در آتش است.
فارس سراسر اگر خراب بگردد
نیست غمی بر زهار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: اگر همه‌ی فارس به ویرانی برگردد، برای زهار، صاحب دیوان، ناراحتی‌ای وجود ندارد.
اینکه گذارند بدعتی همه دم هست
صدچوعمر دستیار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر لحظه نیروی تازه‌ای در زندگی به وجود می‌آید و تغییر و نوآوری‌هایی وجود دارد که به کمک کسی که در مقام تصمیم‌گیری است، می‌آیند. در واقع، هر روز فرصت‌های جدید و متفاوتی برای پیشرفت و تحول فراهم می‌شود.
خیر نبیندبه عمر خویش الهی
هرکه بود دوستدار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: هرکس که دوستدار رئیس و حاکم باشد، در طول عمرش هیچ خوبی و خوشبختی نخواهد دید.
حاجتم این است از خدا که به زودی
تیره شود روزگار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: خواسته‌ام از خدا این است که روزگار آن کسی که بر من ظلم کرده به زودی تیره و تار شود.
امن وامان است ملک فارس ولیکن
این نبود ز اقتدار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: سرزمین فارس در امنیت و آرامش به سر می‌برد، اما این وضعیت به دلیل قدرت و اقتدار مدیران و فرمانروایان آن نیست.
معتمدالدوله نظم داده که سالم
آمده و رفته بار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: معتمدالدوله به نظم و ترتیب آورده است که سالم، هم آمده و هم رفته است. بار مسئولیت به دوش صاحب دیوان قرار گرفته است.
هرکه چو منصور حرف حق زده بنگر
کالبدش را به دار صاحب دیوان
هوش مصنوعی: هرکس که همانند منصور، حقیقت را بیان کرده است، نگاهی به سرنوشتش بینداز، چرا که ممکن است به دلیل حق‌گویی‌اش به عذاب کشیده شود و جانش در خطر باشد.