اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
داد عشق از بینیازی درس طفلانم به یاد
سرخط معنیست پیش چشم و میخوانم به یاد
هوش مصنوعی: عشق من از دیگری هیچ کم نیست و من همچنان در حال یادگیری از بچهها هستم. این یادگیری همیشه جلوی چشمان من است و آن را به یاد میخوانم.
شرم بیدردی مگر بر جبههام چیند عرق
تا بماند ننگ خشکیهای مژگانم به یاد
هوش مصنوعی: آیا شرم و احساس ننگ از بیاحساس بودن، بر پیشانیام عرق نمینشیند تا یادگار خشکی مژههایم را به خاطر بسپارد؟
میفشارد تنگی این خانه مجنون مرا
گر نباشد وسعتآباد بیابانم به یاد
هوش مصنوعی: این خانه کوچک مرا به شدت تحت فشار قرار میدهد، اگر نبود وسعت و آرامش بیابان، همیشه در یادم میماند.
در فراموشی مگر جمعیتی پیدا کنم
ورنه چون موی سر مجنون پریشانم به یاد
هوش مصنوعی: در دل غم فراموشی، شاید بتوانم به جمعی از دوستان و همراهان دست پیدا کنم، وگرنه در حال حاضر مانند موی سر مجنون درهم و برهم و آشفته هستم در یاد و خاطرهها.
زان ستمهایی که از بیداد هجران دیدهام
میدرم پیش تو گر آید گریبانم به یاد
هوش مصنوعی: من از ظلم و ستمهایی که به خاطر دوری از تو کشیدهام، آنقدر رنج میبرم که اگر روزی با یاد تو به نزد تو بیایم، گویی ناامیدیام را به دست خود جر بدهند.
دل کباب پرتو حسن عرقناک که بود
کز هجوم اشک میآید چراغانم به یاد
هوش مصنوعی: دل من که بر اثر زیبایی معشوق به شدت آشفته و داغان شده، به خاطر سیل اشکی که بر چهرهام میریزد، روشن و نورانی میشود و یاد او در دلم زنده میماند.
از تغافلخانهٔ ناز تو بیرون نیستم
شیشهای بودم که دارد طاق نسیانم به یاد
هوش مصنوعی: من از فضای ناز و دلربایی تو بیرون نمیروم، مثل یک شیشهای هستم که در طاق نسیانم خاطراتم را به یاد میآورم.
زان قدر هوشی که میکردم به وهم خویش جمع
چون به یادت میرسم چیزی نمیمانم به یاد
هوش مصنوعی: از آن همه درکی که داشتم و به خیال خود جمع کرده بودم، وقتی به یاد تو میافتم، هیچ چیز از یادم نمیرود.
از عدم آنسوترم برده است فکر نیستی
نیستم زآنها که هستی آرد آسانم به یاد
هوش مصنوعی: فکر عدم و نیستی مرا فراتر از آنها برده است. من از آنهایی نیستم که وجود دارند؛ این فکر وجود به راحتی من را به یاد میآورد.
با خیال رفتگان هم قانعم از بیکسی
کاش گردون واگذارد یاد دورانم به یاد
هوش مصنوعی: من حتی با یاد و خیال کسانی که رفتهاند، میتوانم با تنهاییام کنار بیایم. ای کاش آسمان، خاطرات گذشتهام را به من بدهد تا مایه تسلای خاطر شود.
بعد ازین غیر از فراموشی که میبیند مرا
مفت آگاهی اگر روزی دو مهمانم به یاد
هوش مصنوعی: بعد از این، تنها فراموشی را میبینم و اگر روزی دو مهمان به یادم بیفتند، این آگاهی برایم بیفایده است.
بیدل آن دور می و پیمانهام دیگر کجاست
یک دو دم بگذار تا رنگی بگردانم به یاد
هوش مصنوعی: بیدل، یاد آن روزهایی که با می و پیمانه سر میکردم را زنده کردهام. اکنون تنها میخواهم چند لحظه دیگر صبر کنم تا شاید بتوانم رنگی عوض کنم و خاطرات آن لحظات را دوباره تجدید کنم.
حاشیه ها
داد عشق از بی نیازی درس طفلانم بیاد
سر خط معنیست پیش چشم و میخوانم بیاد
شرم بیدردی مگر بر جبهه ام چیند عرق
تا نماند ننگ خشکیهای مژگانم بیاد
میفشارد تنگی این خانه مجنون مرا
گر نباشد وسعت آباد بیابانم بیاد
در فراموشی مگر جمعیتی پیدا کنم
ورنه چون موی سر مجنون پریشانم بیاد
زان ستمهائی که از بیداد هجران دیده ام
میدرم پیش تو گر آید گریبانم بیاد
دل کباب پرتو حسن عرقناک کی بود
کز هجوم اشک می آید چراغانم بیاد
از تغافل خانه ناز تو بیرون نیستم
شیشه ئی بودم که دارد طاق نسیانم بیاد
زان قدر هوشی که میکردم بوهم خویش جمع
چون بیادت میرسم چیزی نمیمانم بیاد
از عدم آنسوترم برده است فکر نیستی
نیستم زانها که هستی آرد آسانم بیاد
با خیال رفتگان هم قانعم از بیکسی
کاش گردون واگذارد یاد یارانم بیاد
بعد ازین غیر از فراموشی کی می بیند مرا
مفت آگاهی اگر روزی دو مهمانم بیاد
(بیدل) آن دور می و پیمانه ام دیگر کجاست
یکدودم بگذار تا رنگی بگردانم بیاد
داد عشق از بینیازی، درس طفلانم بهیاد
سرخط معنیست پیش چشم و میخوانم بهیاد
شرم بیدردی مگر بر جبههام چیند عرق
تا نماند ننگ خشکیهای مژگانم بهیاد
میفشارد تنگی این خانهٔ مجنون مرا
گر نباشد وسعتآبادِ بیابانم بهیاد
در فراموشی مگر جمعیّتی پیدا کنم
ورنه چون موی سر مجنون، پریشانم بهیاد
زان ستمهائی که از بیداد هجران دیدهام
میدرم پیش تو گر، آید گریبانم بهیاد
دل کباب پرتو حُسن عرقناکِ که بود
کز هجوم اشک میآید چراغانم بهیاد
از تغافلخانهٔ ناز تو بیرون نیستم
شیشهای بودم که دارد طاق نسیانم بهیاد
زان قدر هوشی که میکردم بهوهم خویش جمع
چون بیادت میرسم چیزی نمیمانم بهیاد
از عدم آنسوترم بُردست فکر نیستی
نیستم زانها که هستی آرَد آسانم بهیاد
با خیال رفتگان هم قانعام از بیکسی
کاش گردون واگذارد، یاد یارانم بهیاد
بعد ازین غیر از فراموشی کی می بیند مرا
مفت آگاهی اگر روزی دو مهمانم بهیاد
بیدل آن دورِ می و پیمانهام دیگر کجاست
یکدو دم بگذار تا رنگی بگردانم بهیاد
سلام
شعری که گذاشتید صدر تا ذیل از ایراد های دستوری و املایی برخوردار است .
اصلاح بفرمایید