غزل شمارهٔ ۷۴۶
هیچکس چون من درین حرمانسرا ناشاد نیست
عمر در دام و قفس ضایع شد و صیاد نیست
کیست تا فهمد زبان بینواییهای من
از لب زخمم همین خون میچکد فریاد نیست
آسمانی در نظر داریم وارستن کجاست
در خیال این شیشه تا باشد پری آزاد نیست
با نفسگردد مقابلکاش شمع اعتبار
در زمین پست میسوزیم کانجا باد نیست
موج و کف مشکل که گردد محرم قعر محیط
عالمی بیتاب تحقیق است و استعداد نیست
زشتی ما را به طبع روشن افتادست کار
هرکجا آیینهپردازیست زنگی شاد نیست
طفل بازیگوش نسیانگاه سعی غفلتیم
هرچه خواندیم از دبیرستان عبرت، یاد نیست
هرچه باشی ناگزیر وهم باید بودنت
خاکشو، خون خور، طبیعت قابل ارشاد نیست
سجده پابرجاست از تعمیر عجز آگاه باش
غیرنقش پا شدن خشتی در این بنیاد نیست
پیکر خاکی به ذوق نیستی جان میکند
تا نگردد سوده سنگ سرمه بیفریاد نیست
دعوت آفاق کن گر جمع خواهی خاطرت
سیل تا مهمان نگردد خانهات آباد نیست
خفت تغییر برتمکین ما نتوانگماشت
انفعال بال و پر در بیضهٔ فولاد نیست
عشق گاهی قدردان درد پیدا میکند
بیستون گر تا ابد نالد دگر فرهاد نیست
بینشان رنگیم و تصویر خیالی بستهایم
حیرت آیینه نقش خامهٔ بهزاد نیست
حرف جرأت، خجلت تسلیم کیشان وفاست
هر چه باداباد اینجا، هر چه باداباد نیست
ضعف پهلو بر کمر میباید از هستی گذشت
شمع اگر تا پای خود دارد سفر بیزاد نیست
انتخاب فطرت دیوان بیدل کردهایم
معنیاش را غیر صفر پوچ دیگر صاد نیست
غزل شمارهٔ ۷۴۵: جزخوندل ز نقد سلامت به دست نیستغزل شمارهٔ ۷۴۷: بر تپیدنهای دل هم دیدهای واکردنیست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هیچکس چون من درین حرمانسرا ناشاد نیست
عمر در دام و قفس ضایع شد و صیاد نیست
هوش مصنوعی: هیچکس مانند من در این مکان پر از ناامیدی بیخوشحالی نیست. عمرم در دام و قفسی تلف شده و کسی هم نیست که مرا نجات دهد.
کیست تا فهمد زبان بینواییهای من
از لب زخمم همین خون میچکد فریاد نیست
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند درد و رنجهای مرا درک کند، وقتی که از لب زخمم فقط خون میچکد و فریادی از من در نمیآید؟
آسمانی در نظر داریم وارستن کجاست
در خیال این شیشه تا باشد پری آزاد نیست
هوش مصنوعی: ما در نظر داریم آسمانی را، اما چقدر دور است! در خیال این شیشه، پرندهای آزاد و رها نیست.
با نفسگردد مقابلکاش شمع اعتبار
در زمین پست میسوزیم کانجا باد نیست
هوش مصنوعی: اگر شمع اعتبار در این دنیای پست نمیسوخت، با نفس خود میتوانستم در برابر آن بایستم، اما در اینجا باد نمیوزد.
موج و کف مشکل که گردد محرم قعر محیط
عالمی بیتاب تحقیق است و استعداد نیست
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان شده که وقتی موج و کف آب به آرامش میرسند و عمیقترین نقاط دریا را درک میکنند، نشانهای از تلاش و تأمل در یک جهان ناآرام و بیقرار است. به عبارت دیگر، فهم عمیق و حقیقی در چنین شرایطی به آسانی حاصل نمیشود و نیازمند شرایط خاص و آمادگی است.
زشتی ما را به طبع روشن افتادست کار
هرکجا آیینهپردازیست زنگی شاد نیست
هوش مصنوعی: زشتیهای ما بر اثر نور پاک و پاکیزهای که داریم نمایان شدهاند. هر جا که آینهای باشد، زنگار و تاریکی جایی برای خودنمایی نخواهد داشت.
طفل بازیگوش نسیانگاه سعی غفلتیم
هرچه خواندیم از دبیرستان عبرت، یاد نیست
هوش مصنوعی: کودک بازیگوشی که در دنیای فراموشی قرار دارد، ما هم هر چقدر از درسهای دبیرستان عبرت گرفتیم، چیزی به یاد نداریم.
هرچه باشی ناگزیر وهم باید بودنت
خاکشو، خون خور، طبیعت قابل ارشاد نیست
هوش مصنوعی: هرچه که باشی، بالاخره باید به واقعیتهای زندگی تن بدهی. زمانه، تو را وادار میکند که به سرنوشت و شرایط خودتن توجه کنی و تغییراتی را بپذیری. طبیعت انسان به گونهای است که نمیتوان آن را به راحتی هدایت و کنترل کرد.
سجده پابرجاست از تعمیر عجز آگاه باش
غیرنقش پا شدن خشتی در این بنیاد نیست
هوش مصنوعی: سجده همچنان برقرار است و نشان از ناتوانی میدهد؛ آگاه باش که جز نشانی کوچک، چیزی در این بنا وجود ندارد.
پیکر خاکی به ذوق نیستی جان میکند
تا نگردد سوده سنگ سرمه بیفریاد نیست
هوش مصنوعی: بدن مادی ما با وجود ناپایداری و عدم ثبات، برای بقا و زندگی تلاش میکند، اما تا زمانی که به هدف حقیقیای چون پاک شدن و دستیابی به حقیقت نرسد، هیچ فریادی از آن برنمیخیزد.
دعوت آفاق کن گر جمع خواهی خاطرت
سیل تا مهمان نگردد خانهات آباد نیست
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دلت به آرامش برسد و از وجود جمعی بهرهمند شوی، باید به همه جا دعوت کنی؛ زیرا اگر دعوت نکنی، مانند سیلی میشود که خانهات را خراب خواهد کرد و آن را به حال خود رها میکند.
خفت تغییر برتمکین ما نتوانگماشت
انفعال بال و پر در بیضهٔ فولاد نیست
هوش مصنوعی: تغییر نمیتواند بر آرامش و وقار ما تأثیر بگذارد، زیرا ما همچون پرندگانی هستیم که در درون تخم فولادی خود، به هیچ وجه منفعل نمیشویم.
عشق گاهی قدردان درد پیدا میکند
بیستون گر تا ابد نالد دگر فرهاد نیست
هوش مصنوعی: عشق گاهی با درد و رنج ارزش بیشتری پیدا میکند. اگرچه فرهاد دیگر وجود ندارد و تنها صدای نالههایش از بیستون باقی مانده است، اما آن عشق همچنان به یادگار مانده است.
بینشان رنگیم و تصویر خیالی بستهایم
حیرت آیینه نقش خامهٔ بهزاد نیست
هوش مصنوعی: ما بدون نشانهای از رنگ هستیم و تصوری خیالی را ساختهایم. تعجبآور است که تصویر ما شبیه کار هنری بهزاد نیست.
حرف جرأت، خجلت تسلیم کیشان وفاست
هر چه باداباد اینجا، هر چه باداباد نیست
هوش مصنوعی: این بیت به تردید و عدم تسلیم در برابر شرایط اشاره دارد. شخصی که با شجاعت و اراده به پیش میرود، هیچگاه به راحتی تسلیم نخواهد شد و نمیتواند به راحتی تحت تاثیر دیگران قرار گیرد. در نهایت، نویسنده بر این نکته تاکید میکند که هر چیزی که بیدلیل و بیمقصد باشد، اهمیت چندانی ندارد و به آسانی میتوان از آن گذشت.
ضعف پهلو بر کمر میباید از هستی گذشت
شمع اگر تا پای خود دارد سفر بیزاد نیست
هوش مصنوعی: اگر شمع بخواهد به سفر ادامه دهد، باید از ضعف و ناتوانی خود بگذرد و با وجود کمر درد، مقاومت کند. چرا که سفر بدون زاد و توشه ممکن نیست.
انتخاب فطرت دیوان بیدل کردهایم
معنیاش را غیر صفر پوچ دیگر صاد نیست
هوش مصنوعی: ما در انتخاب طبیعی خود، از نادانی و بیخود بودن دوری گزیدهایم و به چیزهای بیمعنا و بیارزش رو نیاوردهایم.
حاشیه ها
1394/05/22 17:08
سید حسین
در خوانش صوتی سید حسن حسینی بر اساس دیوان نسخهی کابل، بیت یازدهم اینگونه خوانده میشود: دعوت آفات کن...

بیدل دهلوی