غزل شمارهٔ ۶۱۴
زبس به خلوت حسن توبارآینه است
نگاه هر دو جهان در غبار آینه است
هجوم چاکگل آغوش شبنم است اینجا
بهار هم چقدر دلفگار آینه است
کدام جلوه که محتاج صافی دل نیست
به هرچه مینگری شرمسار آینه است
چنان به عشق تولبریزجلوه خویشم
که هر طرف رودم، دل دچار آینه است
همه به شوخی تمثال چشم باختهایم
وگرنه حسن برون از کنار آینه است
توهم زخود غلطی چند نقش بند وبناز
که روی کار جهان پشت کار آینه است
مباش غرهٔ عشرت، درین تماشاگاه
تحیر آینهدار خمار آینه است
چه ممکن است دهد عرض هرزهتازیها
همیشه موج نگاهم سوار آینه است
سخن ز جوش حیا بر لبم گره گردید
نفس ز آب به بند حصار آینه است
نکاشتیم سرشکیکه جلوه بار نداد
گداز دل چقدر آبیار آینه است
ز زندگی همه گر رنگ رفتهای داریم
به امتحان نفس، در فشار آینه است
ز بینشانی آن جلوه شرم کن بیدل
هنوز رنگ تو صرف بهار آینه است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زبس به خلوت حسن توبارآینه است
نگاه هر دو جهان در غبار آینه است
هوش مصنوعی: زیبایی تو آنقدر دلانگیز و پرجاذبه است که در دل این خلوت، همه چیز به آینهای شفاف نیاز دارد. نگاه هر دو جهان در غبار آینهای که تو را نمایان میکند، پنهان شده است.
هجوم چاکگل آغوش شبنم است اینجا
بهار هم چقدر دلفگار آینه است
هوش مصنوعی: در اینجا، گلهای زیبا و شاداب بهار در آغوش شبنم قرار دارند و فضای بهار به قدری دلنواز و دلانگیز است که شبیه زیبایی آینه میشود.
کدام جلوه که محتاج صافی دل نیست
به هرچه مینگری شرمسار آینه است
هوش مصنوعی: هر زیبایی که بدون قلب پاک و صاف نیاز داشته باشد، در هر چیزی که به آن نگاه میکنی، آینه از شرم در برابر آن خجالتزده است.
چنان به عشق تولبریزجلوه خویشم
که هر طرف رودم، دل دچار آینه است
هوش مصنوعی: به قدری در عشق غرق شدهام و جلوهام شفاف و پرنور است که هر کجا که میروم، دلم تحت تأثیر آینههایی است که عشق را منعکس میکنند.
همه به شوخی تمثال چشم باختهایم
وگرنه حسن برون از کنار آینه است
هوش مصنوعی: ما همه به شوخی و لطافت در ظرافت چهره زیباییها غرق شدهایم، وگرنه زیبایی واقعی فراتر از آن چیزی است که در آینه میبینیم.
توهم زخود غلطی چند نقش بند وبناز
که روی کار جهان پشت کار آینه است
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو و خود را بزرگ نکن، زیرا زیبایی دنیا تنها بازتابی از آینه است و چیزی بیشتر نیست.
مباش غرهٔ عشرت، درین تماشاگاه
تحیر آینهدار خمار آینه است
هوش مصنوعی: در این مکان فریبنده، فریب لذتها را نخور؛ زیرا در اینجا، مثل آینهای که حالتهای سرمست را نشان میدهد، فقط حیرت و سردرگمی وجود دارد.
چه ممکن است دهد عرض هرزهتازیها
همیشه موج نگاهم سوار آینه است
هوش مصنوعی: احتمالاً نمیتوان هر چیز بیهودهای را به نمایش گذاشت، زیرا همیشه توجه من بر روی تصویر آینه متمرکز است.
سخن ز جوش حیا بر لبم گره گردید
نفس ز آب به بند حصار آینه است
هوش مصنوعی: حرفهای من به خاطر شرم بر زبانم بند آمدهاند، و نفسام مانند آبی که پشت بند حصار آینه مانده است، در تنگنا قرار دارد.
نکاشتیم سرشکیکه جلوه بار نداد
گداز دل چقدر آبیار آینه است
هوش مصنوعی: ما اشکی را نکاشتیم که جلوهای از بارش نداشته باشد، چقدر دل سوخته در آینه میتواند پرآب باشد.
ز زندگی همه گر رنگ رفتهای داریم
به امتحان نفس، در فشار آینه است
هوش مصنوعی: از زندگی، ما تنها رنگ و بوی امتحان نفس را داریم و تمام این فشار و سختیها در آینهی واقعیات خود را نشان میدهند.
ز بینشانی آن جلوه شرم کن بیدل
هنوز رنگ تو صرف بهار آینه است
هوش مصنوعی: از ناشناسی آن زیبایی شرمنده باش، بیدل (دلbroken)؛ هنوز رنگ تو مختص زیبایی بهار است و در آینه نمایان است.

بیدل دهلوی