گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶۰

سوخت دل در محفل تسلیم و از جا برنخاست
شمع را آتش ز سر برخاست ازپا برنخاست
در تماشاگاه عبرت پر ضعیف افتاده ایم
بی‌عصا هرچند مژگان بود از ما برنخاست
می‌رود خلق از خود و برجاست آثار قدم
عالمی عنقا شد وگردی ز عنقا برنخاست
تا به قصرکبریا چندین فلک طی‌کردن‌ست
نردبانی چند بیش آنجا مسیحا برنخاست
آسمان هم اعتباری دارد از آزادگی
کرکسی برخاست از دنیا ز دنیا برنخاست
بیدماغی دیگر است و عرض همتها دگر
از جهان ‌زینسان که‌ دل ‌برخاست‌ گویا برنخاست
پا به سنگ و دعوی پرواز ننگ اگهی‌ ست
نام هرگز جز در افواه از نگینها برنخاست
ما و من از صاف‌طبعان انفعال فطرت است
تا فرو ناورد سر، قلقل ز مینا برنخاست
تهمت وضع غرور از ناتوانی می‌کشیم
ناله تعظیم غم دل بود از ما برنخاست
دامن دل از غبار آه چین پیدا نکرد
از تلاش ‌گربادی چند صحرا برنخاست
بیدل از نشو و نمای ما کسی آگاه نیست
آبله نبر قدم فرسوده شد پا برنخاست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوخت دل در محفل تسلیم و از جا برنخاست
شمع را آتش ز سر برخاست ازپا برنخاست
هوش مصنوعی: دل در جمعی که به عشق و تسلیم پرداخته بود، به شدت سوخت اما از جایش حرکت نکرد. شمع به خاطر شعله‌اش از بالا سر به آتش آمد، اما از جایش بلند نشد.
در تماشاگاه عبرت پر ضعیف افتاده ایم
بی‌عصا هرچند مژگان بود از ما برنخاست
هوش مصنوعی: در مکانی که برای پندآموزی و عبرت گرفتن طراحی شده، ما به شدت ضعیف و ناتوان شده‌ایم. هرچند چشم‌هایمان (مژگان) می‌تواند نگاه کند و ببیند، اما نتوانسته‌ایم از این دیدن بهره‌برداری کنیم و اقدامی انجام دهیم.
می‌رود خلق از خود و برجاست آثار قدم
عالمی عنقا شد وگردی ز عنقا برنخاست
هوش مصنوعی: مردم از خویشتن دور می‌شوند و فقط نشانه‌هایی از وجود یک موجود بزرگ باقی می‌ماند. در حالی که جهانی شگفت‌انگیز در حال شکل‌گیری است، هیچ نشانه‌ای از آن موجود شگفت‌آور دیده نمی‌شود.
تا به قصرکبریا چندین فلک طی‌کردن‌ست
نردبانی چند بیش آنجا مسیحا برنخاست
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مکان بلند و با شکوه (قصر کبریا)، باید مراحل و مراحل بسیاری را پشت سر گذاشت. اما با وجود تمام این تلاش‌ها، مسیحا (نماد نجات و شفابخشی) در آن مكان به‌دست نیامده است.
آسمان هم اعتباری دارد از آزادگی
کرکسی برخاست از دنیا ز دنیا برنخاست
هوش مصنوعی: آسمان هم ارزش و جایگاهی دارد؛ مانند کرکس که از زمین بلند می‌شود، اما به معنای واقعی از دنیا جدا نمی‌شود.
بیدماغی دیگر است و عرض همتها دگر
از جهان ‌زینسان که‌ دل ‌برخاست‌ گویا برنخاست
هوش مصنوعی: این دنیا و تلاش‌هایش دگرگون شده و دیگر مانند گذشته نیست. همچنین، وقتی دل انسان از چیزی برمی‌خیزد، گویی که هنوز برنخاسته و همچنان در بند آن است.
پا به سنگ و دعوی پرواز ننگ اگهی‌ ست
نام هرگز جز در افواه از نگینها برنخاست
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که تلاش برای بلندپروازی و نمایش قدرت بدون داشتن توانایی واقعی، زشت و ننگین است. نام و شهرت واقعی از چیزهای سطحی و ظاهری به دست نمی‌آید و فقط در زبان مردم می‌چرخد.
ما و من از صاف‌طبعان انفعال فطرت است
تا فرو ناورد سر، قلقل ز مینا برنخاست
هوش مصنوعی: ما و من از افرادی هستیم که ذات پاک و ساده‌ای داریم و به همین دلیل هیچ‌گاه سرتان را به سمت پایین نمی‌آورید؛ زیرا صدای قلقلیدن و ن لرزش مینا (جام شراب) را نمی‌شنوید.
تهمت وضع غرور از ناتوانی می‌کشیم
ناله تعظیم غم دل بود از ما برنخاست
هوش مصنوعی: ما به خاطر ناتوانی‌مان، از عجز و درماندگی به خود زاری می‌کنیم و این در حالی است که غم دل‌مان در واقع از ما برنمی‌خیزد.
دامن دل از غبار آه چین پیدا نکرد
از تلاش ‌گربادی چند صحرا برنخاست
هوش مصنوعی: دل به شدت غمگین و غبارآلود شده، اما هیچ تلاشی نمی‌تواند آن را پاک کند. از طرفی، بادی که به سراغ صحرایی می‌رود نیز توانایی ندارد که آن را تغییر دهد یا به حرکت درآورد.
بیدل از نشو و نمای ما کسی آگاه نیست
آبله نبر قدم فرسوده شد پا برنخاست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از مراحل و تحولات زندگی ما باخبر نیست. لنگی پا، که نشانه‌ای از خستگی و ضعف است، دیگر برنمی‌خیزد و دنبال راه نمی‌رود.