غزل شمارهٔ ۴۵۸
فنا مثالم و آیینهٔ بقا اینجاست
کجا روم ز در دل که مدعا اینجاست
جبین متاعم و دکان سجدهای دارم
تو نیز خاک شو، ای جستجو که جا اینجاست
به گردی از ره او گر رسی مشو غافل
که التفات نگههای سرمهسا اینجاست
خیال مایل بیرنگی و جهان همه رنگ
چو غنچه محو دلم بوی آشنا اینجاست
ز گرد هستی اگر پاک گشتهای خوش باش
که حسن جلوهفروش است تا صفا اینجاست
کسی نداد نشان ازکمال شوکت عجز
جز اینقدرکه همه سرکشی دو تا اینجاست
دلیل مقصد ما بسکه ناتوانی بود
به هرکجاکه رسیدیمگفت جا اینجاست
پس از مطالعهٔ نقش پا یقینم شد
که هرزهتازم و جام جهاننما اینجاست
نهفت راه تلاشم عرقفشانی شرم
گل است خاک دو عالم ز بس حیا اینجاست
سراغ لیلی خویش ازکه بایدم پرسید
که گرد محملم و نالهٔ درا اینجاست
خوش آنکه سایهصفت محو آفتاب شویم
که سخت نامه سیاهیم و عفوها اینجاست
چو چشم آینه حیرت سراغ نیرنگیم
ز خویش رفته جهانی و نقش پا اینجاست
غبار رفته به باد سحر به گوشم گفت:
که خلق بیهده جان میکند، هوا اینجاست
به وصل لغزش پایی رسیدهام بیدل
بیا که دادرس سعی نارسا اینجاست
غزل شمارهٔ ۴۵۷: یارب امشب آن جنونآشوبِ جان و دل کجاستغزل شمارهٔ ۴۵۹: غلغل صبح ازل از دل عالم برخاست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فنا مثالم و آیینهٔ بقا اینجاست
کجا روم ز در دل که مدعا اینجاست
هوش مصنوعی: من زوال و فنا را در تمثیل خود می بینم و در اینجا وجود جاودان نیز هست. کجا می توانم بروم در حالی که هدف و مقصود من در دل اینجا قرار دارد؟
جبین متاعم و دکان سجدهای دارم
تو نیز خاک شو، ای جستجو که جا اینجاست
هوش مصنوعی: من در مقابل خدایم سجده کردهام و در اینجا مکان عبادت و فروتنی وجود دارد. تو نیز باید به خاک بیفتی و در جستجوی حقیقت، به اینجا بیایی که جای واقعی همینجاست.
به گردی از ره او گر رسی مشو غافل
که التفات نگههای سرمهسا اینجاست
هوش مصنوعی: اگر به او نزدیک شدی، حواست را جمع کن و غافل نشو؛ زیرا توجه و نگاههای عمیق او همینجا موجود است.
خیال مایل بیرنگی و جهان همه رنگ
چو غنچه محو دلم بوی آشنا اینجاست
هوش مصنوعی: تصور بیرنگی و دنیای پررنگ به مانند غنچهای است که دل من را با بوی آشنایش پر کرده است.
ز گرد هستی اگر پاک گشتهای خوش باش
که حسن جلوهفروش است تا صفا اینجاست
هوش مصنوعی: اگر از گرد و غبار عالم وجود پاک شدهای، خوشحال باش که زیبایی و جذابیت، همچنان در اینجا حضور دارد تا صفا و پاکی را تجربه کنی.
کسی نداد نشان ازکمال شوکت عجز
جز اینقدرکه همه سرکشی دو تا اینجاست
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که هیچ کس نتوانسته به طور کامل نشان دهد که عجز و ناتوانی چقدر میتواند تأثیرگذار باشد. تنها چیزی که میتوان فهمید این است که همه ما در برابر قدرت و سرکشی به یک شکل آسیبپذیریم.
دلیل مقصد ما بسکه ناتوانی بود
به هرکجاکه رسیدیمگفت جا اینجاست
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانیام، هر جا که رسیدیم، فکر کردم که همانجا باید بمانیم.
پس از مطالعهٔ نقش پا یقینم شد
که هرزهتازم و جام جهاننما اینجاست
هوش مصنوعی: بعد از این که به اثرات کارها و حرکات خود نگاه کردم، مطمئن شدم که من نیز در سفرهای بیهدف و سرگردانم و در این مکان به جستجوی حقیقت و معرفت میپردازم.
نهفت راه تلاشم عرقفشانی شرم
گل است خاک دو عالم ز بس حیا اینجاست
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش من پنهان است، چرا که شرم گل که ناشی از حیا است، در این خاک و در این دنیا بسیار زیاد است.
سراغ لیلی خویش ازکه بایدم پرسید
که گرد محملم و نالهٔ درا اینجاست
هوش مصنوعی: باید از چه کسی دربارهٔ لیلیام بپرسم، وقتی که فقط در گرد و غبار محمل و نالهها در اینجا حضور دارم؟
خوش آنکه سایهصفت محو آفتاب شویم
که سخت نامه سیاهیم و عفوها اینجاست
هوش مصنوعی: بهتر آن است که مانند سایه در برابر نور آفتاب محو شویم. زیرا ما در زندگی خطاها و نواقص زیادی داریم و تنها بخشش و رحمت الهی میتواند ما را نجات دهد.
چو چشم آینه حیرت سراغ نیرنگیم
ز خویش رفته جهانی و نقش پا اینجاست
هوش مصنوعی: وقتی که چشم به آینه مینگرد، حیرت و شگفتی او را میگیرد و نمیتواند نیرنگهای خود را ببیند. او از خود دور شده و حالا فقط جهانی را میبیند که اثر پای او در آن باقی مانده است.
غبار رفته به باد سحر به گوشم گفت:
که خلق بیهده جان میکند، هوا اینجاست
هوش مصنوعی: در نسیم صبحگاهی، بادی که غبار را با خود میبرد به من گفت که مردم بیجهت تلاش میکنند و در حقیقت، زندگی و زیبایی در همین مکان حاضر است.
به وصل لغزش پایی رسیدهام بیدل
بیا که دادرس سعی نارسا اینجاست
هوش مصنوعی: من به مرحلهای رسیدهام که در پی وصل و وصال لغزشی در مسیرم وجود دارد. ای بیدل، بیا که در اینجا کسی هست که میتواند به تلاش ناکافی من رسیدگی کند.

بیدل دهلوی