غزل شمارهٔ ۲۵۸۷
ای بسمل طلب پی خون چکیده رو
چون اشک هر قدر روی از خود دویده رو
فرصت در این بهار پر افشان وحشت است
همچون نگه به هر گل و خاری رسیده رو
تا چند هرزه از در هر کوچه تاختن
یک قطره خون شو و ز گلوی بریده رو
امروزت از امل پی فردا گرفته است
ای غافل از غزل به خیال قصیده رو
سعی شرار اینهمه فرصت شمار نیست
یک پر زدن به همت رنگ پریده رو
ای بیخبر ز قامت پیری چه شکوه است
عمریست بار میکشی اکنون خمیده رو
زبن گرد تهمتتی که نفس نام کردهاند
چون صبح دامنی که نداری کشیده رو
کورانه چند در پی عصیان قدم زدن
شایدکه بازگردی از این راه دیده رو
بیوحشتی رهایی ازین باغ مشکل است
از بوی گل به خویش فسونها دمیده رو
زین خاکدان عروج تو در خورد وحشت است
بر نردبان صبح ز دامان چیده رو
قاصد پیام ما نفس واپسین ماست
گر محرمی ز آینه چیزی شنیده رو
بیدل به هر طرف کشدت کاتب قضا
مانند خامه یک خط بینیکشیده رو
غزل شمارهٔ ۲۵۸۶: بس که یادِ قامتت بر باد داد اجزای سروغزل شمارهٔ ۲۵۸۸: ای بیخبر به درد دل ما رسیده رو
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بسمل طلب پی خون چکیده رو
چون اشک هر قدر روی از خود دویده رو
هوش مصنوعی: ای شکار شده، در پی خون خود بگرد، چون اشک که هر چه بیشتر از چشمانش بریزد، باز هم به سوی خود مینگرد.
فرصت در این بهار پر افشان وحشت است
همچون نگه به هر گل و خاری رسیده رو
هوش مصنوعی: در این بهار پر از زیبایی و ترس، هر لحظه مانند نگاهی به گلها و خارهاست که به ما میگوید باید از لحظات استفاده کنیم.
تا چند هرزه از در هر کوچه تاختن
یک قطره خون شو و ز گلوی بریده رو
هوش مصنوعی: چرا تا زمانی نامنظم و بی هدف در هر کوچه و خیابان میگردی؟ بهتر است با شجاعت و استقامت به جلو بروی و از سختیها عبور کنی.
امروزت از امل پی فردا گرفته است
ای غافل از غزل به خیال قصیده رو
هوش مصنوعی: امروز تو تحت تأثیر آیندهات قرار دارد، پس از غفلت بیرون بیا و به جای فکر کردن به اشعار ساده، به سراغ مضامین عمیقتر و گستردهتری برو.
سعی شرار اینهمه فرصت شمار نیست
یک پر زدن به همت رنگ پریده رو
هوش مصنوعی: تلاشت برای این همه فرصتها به اندازهای نیست که بتوانی با یک پرواز کوچک و بیاهمیت، این رنگ و رو را تغییر بدهی.
ای بیخبر ز قامت پیری چه شکوه است
عمریست بار میکشی اکنون خمیده رو
هوش مصنوعی: ای کسی که از حال پیر شدن بیخبری، چه شکوائی هست! سالهاست که بار زندگی را تحمل کردهای و حالا به سوی پیری خمیده شدهای.
زبن گرد تهمتتی که نفس نام کردهاند
چون صبح دامنی که نداری کشیده رو
هوش مصنوعی: به توهینی که به تو شده و نام تو را زیر سوال بردهاند، مانند دامن صبحی است که بدون آن زیبایی و مقام را نمیتوانی نگهداری.
کورانه چند در پی عصیان قدم زدن
شایدکه بازگردی از این راه دیده رو
هوش مصنوعی: به طور نابخردانه در پی rebellion قدم میزنی، شاید دوباره به مسیر درست بازگردی.
بیوحشتی رهایی ازین باغ مشکل است
از بوی گل به خویش فسونها دمیده رو
هوش مصنوعی: برای رهایی از این باغ پر از مشکلات، باید ابتدا از عطر گلهایی که به ما جادو میزنند، دور شویم.
زین خاکدان عروج تو در خورد وحشت است
بر نردبان صبح ز دامان چیده رو
هوش مصنوعی: از این دنیای مادی، پرواز تو در کار سخت و ترسناک است؛ اما روزی بر فراز عالم، از دامان زمین به اوج میرسی.
قاصد پیام ما نفس واپسین ماست
گر محرمی ز آینه چیزی شنیده رو
هوش مصنوعی: پیام ما را تنها نفس آخرین ما منتقل میکند. اگر کسی از آینه چیزی را درک کرده باشد، بدان اشاره کن.
بیدل به هر طرف کشدت کاتب قضا
مانند خامه یک خط بینیکشیده رو
هوش مصنوعی: بیدل میگوید که مانند یک قلمی که در دست نویسنده است، سرنوشت انسانها به هر سو که میخواهد، کشیده میشود. هر یک از ما در زندگی، همچون یک خط نوشته شده توسط قضا و قدر، در مسیر خود حرکت میکنیم و نمیتوانیم از آن فرار کنیم.

بیدل دهلوی