غزل شمارهٔ ۲۵۰۸
چون صبح نخندد ز قبایم غم دامن
جستهست گریبان من از عالم دامن
تا وحشت عنقاییام آهنگ جنون کرد
گرد دو جهان سوخت نفس در خم دامن
از تنگی دل وسعت امکان بهگره رفت
شد کلفت اینگرد دلیل رم دامن
گر ترک حسد چهرهٔ توفیق فروزد
چون آتش یاقوت نشین بیغم دامن
بال رم فرصت نتوانکرد فراهم
چاکست گریبان گل از ماتم دامن
بر صورت دنیا زدهام پهلوی تسلیم
پای است دراین انجمنم توام دامن
طاقت اثر حوصله گمکرد درین باغ
حیرت گلی آورد کهگفتم کم دامن
فریاد که بر چهرهٔ ما داغ تری ماند
چون شمع نچیدیم به مژگان نم دامن
بیدل به فشار دل تنگم چه توانکرد
صحرا شدم اما نشدم محرم دامن
غزل شمارهٔ ۲۵۰۷: آزادی آخر بد باخت با منغزل شمارهٔ ۲۵۰۹: نشاند عجزم بر آستانی که محوم از جیب تا به دامن
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون صبح نخندد ز قبایم غم دامن
جستهست گریبان من از عالم دامن
هوش مصنوعی: وقتی که صبح با زیباییاش به من لبخند نمیزند، غم به دامن من چنگ انداخته و من از دنیا به خاطر این درد در فشار هستم.
تا وحشت عنقاییام آهنگ جنون کرد
گرد دو جهان سوخت نفس در خم دامن
هوش مصنوعی: زمانی که وحشت در وجودم به وجود آمد، مانند یک پرنده عطار جنون به سرم زد و در دو دنیا، نفسهای من به خاطر عشق و شوق در خم دامن محبوب سوخت.
از تنگی دل وسعت امکان بهگره رفت
شد کلفت اینگرد دلیل رم دامن
هوش مصنوعی: به خاطر فشارهای درونی، فرصتها و امکانها به شکلهای دشواری در آمدهاند و این وضعیت باعث شده که دلیل و نشانههای فرار و دوری از واقعیت، پیچیدهتر شوند.
گر ترک حسد چهرهٔ توفیق فروزد
چون آتش یاقوت نشین بیغم دامن
هوش مصنوعی: اگر حسد را کنار بگذاری، درخشش موفقیتت مانند آتش یاقوت خواهد بود و بدون هیچ دغدغهای با افتخار زندگی خواهی کرد.
بال رم فرصت نتوانکرد فراهم
چاکست گریبان گل از ماتم دامن
هوش مصنوعی: پرواز بالا فرصتی نیست که بتوان از آن بهره برد، زیرا در غم و اندوه، دامن گل در چنگال غم گرفته است.
بر صورت دنیا زدهام پهلوی تسلیم
پای است دراین انجمنم توام دامن
هوش مصنوعی: من به زیباییهای دنیا توجهی ندارم و بهجای آن، روی به سادگی و تسلیم در برابر تقدیر آوردهام. در این جمع، تو همراهم هستی و به درکت نیاز دارم.
طاقت اثر حوصله گمکرد درین باغ
حیرت گلی آورد کهگفتم کم دامن
هوش مصنوعی: تحمل و صبر من در این باغ پر از تعجب و شگفتی، به حدی کم شده که گلی به دست آوردم و از آن خواستم که دامنش را کوتاه کند.
فریاد که بر چهرهٔ ما داغ تری ماند
چون شمع نچیدیم به مژگان نم دامن
هوش مصنوعی: فریاد بزنید که بر چهرهٔ ما نشانهای از رنج باقی مانده، چون اینکه شمعی که در نور میسوزد، ما هرگز با اشکهایمان دامن خود را نمیچینیم.
بیدل به فشار دل تنگم چه توانکرد
صحرا شدم اما نشدم محرم دامن
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در دل تنگی به سختی به سر میبرم، به دشت و بیابان مانند شدهام، اما هنوز نتوانستهام به مقام و حالت خاصی که میخواهم، دست یابم و نتوانستهام رازهای آن را به دست آورم.

بیدل دهلوی