غزل شمارهٔ ۲۴۲۲
به وادیی که فروشد غبار ما ننشستن
ز گرد باد رسد تا بهنقش پا ننشستن
به کیش مشرب انصاف از التفات نشاید
رسیدن از دل و در چشم آشنا ننشستن
من و تو زاهد ازین کوچه هیچ صرفه نبردیم
ترا گداخت زمینگیری و مرا ننشستن
خدا به مرکز تشویش راحتم بنشاند
که گرد صبحم و نقشم نشسته با ننشستن
ز اختلاط بد و نیکم آستان ندامت
به خون نشاند ازین جرگهام جدا ننشستن
مآل کوشش یاران دربن بساط چه دارد
به باد رفتن و بر محمل رضا ننشستن
به پا رسید سر شمع و وانماند ز وحشت
نبرد سعی نشستن زگرد ما ننشستن
چو نالهای که سر از بندهای نی به در آورد
نشستهایم به چندین مقام تا ننشستن
سراغ خواب فراغت نداد هیچکس اینجا
مگر به سایهٔ دیوار مدعا ننشستن
در ین بساط غرض چیست قدردانی غربت
چو حلقه بر در کس با قد دوتا ننشستن
بس است اینقدر از اختراع همت بیدل
غبار گشتن و بر مسند هوا ننشستن
غزل شمارهٔ ۲۴۲۱: آینهٔ وصل چیست، حیرتی آراستنغزل شمارهٔ ۲۴۲۳: صفا گل کردهای تا کی غبار رنگ نشکستن
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به وادیی که فروشد غبار ما ننشستن
ز گرد باد رسد تا بهنقش پا ننشستن
هوش مصنوعی: در جایی که خاک و غبار ما را به دوش میکشد، نباید نشسته و آرام بگیریم؛ چرا که وزش باد تا جای پای ما میرسد و ما را به حرکت وا میدارد.
به کیش مشرب انصاف از التفات نشاید
رسیدن از دل و در چشم آشنا ننشستن
هوش مصنوعی: برای رسیدن به انصاف و درک واقعیتها، باید از توجه به ظواهر و روابط سطحی دوری جست. انسانهای آشنا باید به دل هم رجوع کنند و فقط به دیدگاههای ظاهری اکتفا نکنند.
من و تو زاهد ازین کوچه هیچ صرفه نبردیم
ترا گداخت زمینگیری و مرا ننشستن
هوش مصنوعی: ما هر دو در این کوچه بیثمر بودیم، تو به سبب مشغولیتهایت زمینگیر شدی و من هم نتوانستم آرام بگیرم.
خدا به مرکز تشویش راحتم بنشاند
که گرد صبحم و نقشم نشسته با ننشستن
هوش مصنوعی: خداوند آرامش را به دل من هدیه کند تا بتوانم از اضطرابها و نگرانیهای روزمره رهایی یابم و در این وضعیت، تصویر وجودم به درستی نمایان شود.
ز اختلاط بد و نیکم آستان ندامت
به خون نشاند ازین جرگهام جدا ننشستن
هوش مصنوعی: از ترکیب خوبی و بد، به درگاه پشیمانی خودم را به خون نشاندم و از این جمع هیچگاه جدا نخواهم شد.
مآل کوشش یاران دربن بساط چه دارد
به باد رفتن و بر محمل رضا ننشستن
هوش مصنوعی: نتیجه تلاش دوستان در این دنیا چه خواهد بود؟ آیا فقط به باد رفتن است و اینکه نتوانند بر اسب راضی و خشنود سوار شوند؟
به پا رسید سر شمع و وانماند ز وحشت
نبرد سعی نشستن زگرد ما ننشستن
هوش مصنوعی: چراغی روشن شد و با ترس از نبرد، از نشستن و آرام گرفتن پرهیز کرد. در این میان، گرد و غبار ناشی از حرکت ما بر زمین نشسته نبود.
چو نالهای که سر از بندهای نی به در آورد
نشستهایم به چندین مقام تا ننشستن
هوش مصنوعی: ما مانند نالهای هستیم که از حبس نی آزاد شده است، و در چندین مقام نشستهایم تا دیگر ننشینیم.
سراغ خواب فراغت نداد هیچکس اینجا
مگر به سایهٔ دیوار مدعا ننشستن
هوش مصنوعی: در اینجا هیچکس اجازه نمیدهد که به آرامش و خواب راحت برسیم، جز اینکه در سایه دیوار یک مدعا بنشینیم.
در ین بساط غرض چیست قدردانی غربت
چو حلقه بر در کس با قد دوتا ننشستن
هوش مصنوعی: در این دنیا هدف چیست وقتی که در غربت، کسی قدر ما را نمیداند و ما نمیتوانیم با قامت بلند خود بر در کسی بنشینیم؟
بس است اینقدر از اختراع همت بیدل
غبار گشتن و بر مسند هوا ننشستن
هوش مصنوعی: به اندازه کافی از تلاش و کوشش برای به دست آوردن موفقیت خسته شدهام و دیگر نمیخواهم در رؤیاهای بیپایه و غیرواقعی باقی بمانم.

بیدل دهلوی