گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۲۰

گر به این ساز است دور از وصل جانان زیستن
زنده‌ام من‌ هم به آن ننگی ‌که نتوان زیستن
انفعالم می‌کشد از سخت‌جانی‌ها مپرس
کاش باشد بی‌رخت چون مرگم آسان زیستن
موج گوهر نیستم زندانی خویشم چرا
سر به جیبم خاک کرد این پا به دامان زیستن
چشم زخم خودنمایی را نمی‌باشد علاج
ای شرر باید همان در سنگ پنهان زیستن
از وطن دوری و غربت هم ‌گوارای تو نیست
چند خواهی ‌اینچنین ای خانه ویران زیستن
یک دو دم کم نیست خجلت‌مایگی‌های نفس
چون سحر زین بیش نتوان سست‌پیمان زیستن
همچو شمع از عشرت این انجمن غافل مباش
گل به سر می‌خواهد آتش در گریبان زیستن
سرگذشت عالم آیینه از دیدار پرس
جلوه غافل نیست از اسباب حیران زیستن
کسوت مرگم نقاب غفلت دیدار نیست
در کفن دارد نگاه پیر کنعان زیستن
نعمت الوان دنیا نیست در خورد تمیز
بی‌خس جاوید باید جوع دندان زیستن
گر قناعت قطره آبی چون گهر سامان کند
می‌توان صد سال بی‌اندیشهٔ نان زیستن
خواجه کاری کن که درگیرد چراغ شهرتت
حیف دنیا دار و پنهان‌تر ز شیطان زیستن
سر به پای یکدگر چون سبحه باید بود و بس
اینقدر می‌خواهد آیین مسلمان زیستن
ما وطن آوارگان را غربتی در کار نیست
موج ناچار است در بحر از پریشان زیستن
بزم امکانست بیدل غافل از مردن مباش
خضر اگر باشی در اینجا نیست امکان زیستن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر به این ساز است دور از وصل جانان زیستن
زنده‌ام من‌ هم به آن ننگی ‌که نتوان زیستن
هوش مصنوعی: اگر زندگی به شکل دور از وصال عشق باشد، من زنده‌ام، اما به خاطر ننگی که در از دست دادن عشق دارم، حس می‌کنم نمی‌توانم ادامه دهم.
انفعالم می‌کشد از سخت‌جانی‌ها مپرس
کاش باشد بی‌رخت چون مرگم آسان زیستن
هوش مصنوعی: انفعالم به خاطر سختی‌ها و مشکلاتی که دارم، مرا به سمت خود می‌کشاند. ای کاش زندگی‌ام بدون وجود تو باشد، چون می‌خواهم زندگی‌ام را به راحتی و بی‌دردسر بگذرانم، مانند مرگ که آسان است.
موج گوهر نیستم زندانی خویشم چرا
سر به جیبم خاک کرد این پا به دامان زیستن
هوش مصنوعی: من مانند موجی از جواهرات نیستم، بلکه در زندان وجود خودم به سر می‌برم. چرا صبح امروز به خاک سرم فرو رفت و زندگی‌ام را زیر سوال برد؟
چشم زخم خودنمایی را نمی‌باشد علاج
ای شرر باید همان در سنگ پنهان زیستن
هوش مصنوعی: چشم بدی به زیبایی‌های خود نمی‌تواند کمک کند و نمی‌تواند درمانی برای آن باشد. ای آتش، تو باید همان‌طور که هستی، در دل سنگ پنهان بمانی.
از وطن دوری و غربت هم ‌گوارای تو نیست
چند خواهی ‌اینچنین ای خانه ویران زیستن
هوش مصنوعی: دوری از وطن و زندگی در غربت هیچ لذتی برایت ندارد. چه مدت می‌خواهی این‌گونه در یک خانه خراب زندگی کنی؟
یک دو دم کم نیست خجلت‌مایگی‌های نفس
چون سحر زین بیش نتوان سست‌پیمان زیستن
هوش مصنوعی: خجالت‌های ناشی از نفس، یک یا دو لحظه‌ای کم نیستند، زیرا مانند سحر، نمی‌توانیم بیشتر از این در زندگی بی‌وفا بمانیم.
همچو شمع از عشرت این انجمن غافل مباش
گل به سر می‌خواهد آتش در گریبان زیستن
هوش مصنوعی: مانند شمع، از لذت‌های این جمع غافل نباش. گل به سر نیازمند آتش است، پس باید در آغوش زندگی بسوزی و زنده بمانی.
سرگذشت عالم آیینه از دیدار پرس
جلوه غافل نیست از اسباب حیران زیستن
هوش مصنوعی: زندگی و سرنوشت هر کسی تحت تأثیر چیزهایی است که از آن‌ها خبر دارد و در دنیای اطرافش می‌بیند. در حالی که انسان‌ها ممکن است به جنبه‌هایی از زندگی غافل باشند، اما واقعیت‌ها و عوامل موجود بر زندگی آنان تأثیر می‌گذارند و باعث ایجاد حیرت و شگفتی در زندگی‌شان می‌شوند.
کسوت مرگم نقاب غفلت دیدار نیست
در کفن دارد نگاه پیر کنعان زیستن
هوش مصنوعی: پوشش مرگ من به نوعی عدم آگاهی از دیدار با حقیقت است، چون در کفن من، چشمان پیر کنعان (یعنی تجربه و دانایی) زندگی را دارد.
نعمت الوان دنیا نیست در خورد تمیز
بی‌خس جاوید باید جوع دندان زیستن
هوش مصنوعی: نعمت‌های رنگارنگ دنیا برای کسی که در جستجوی پاکی و فضیلت است، ارزش چندانی ندارند. برای این‌که بتوانی به زندگی جاودان و بی‌خطر دست یابی، باید با گرسنگی و سختی‌های زندگی بسازی.
گر قناعت قطره آبی چون گهر سامان کند
می‌توان صد سال بی‌اندیشهٔ نان زیستن
هوش مصنوعی: اگر انسان قناعت داشته باشد و به مقدار کم‌تری مانند یک قطره آب راضی باشد، می‌تواند به راحتی برای مدت طولانی بدون نگرانی از مشکلات مالی زندگی کند.
خواجه کاری کن که درگیرد چراغ شهرتت
حیف دنیا دار و پنهان‌تر ز شیطان زیستن
هوش مصنوعی: ای خواجه، کاری کن که نور شهرتت در دل‌ها بتابد، در حالی که دنیا را داری و زندگی‌ات از شیطان هم پنهان‌تر باشد.
سر به پای یکدگر چون سبحه باید بود و بس
اینقدر می‌خواهد آیین مسلمان زیستن
هوش مصنوعی: باید طوری با یکدیگر رفتار کنیم که همچون دانه‌های یک تسبیح به هم متصل و هماهنگ باشیم؛ این همان چیزی است که برای زندگی در راه دین اسلام لازم است.
ما وطن آوارگان را غربتی در کار نیست
موج ناچار است در بحر از پریشان زیستن
هوش مصنوعی: ما جایی برای آوارگان نیستیم و در اینجا زندگی به سختی می‌گذرد؛ همان‌طور که موجی در دریا نمی‌تواند از بی‌قراری‌هایش فرار کند.
بزم امکانست بیدل غافل از مردن مباش
خضر اگر باشی در اینجا نیست امکان زیستن
هوش مصنوعی: مراسم زندگی در اینجا به هم پیوسته است، بنابراین ای بی‌خود و غافل از مرگ، نباید از آن غفلت کنی. اگر در این مکان خضر (نماد جاودانگی) هم باشی، وجود زندگی همچنان ممکن نیست.

حاشیه ها

1395/06/31 08:08
داکتر ق. مصلح بدخشانی

مؤرخین و تذکره نویسان در مورد زادگاه موطن اصلی ابوالمعانی بیدل اتفاق نظر ندارند. غالب آنانیکه با هندوستان به حیث موطن اصلی بیدل مخالف اند، برلاس بدخشان را زادگاه و وطن اصلی بیدل میدانند. به هر حال در سروده های بیدل، اینکه او در هند غریب است و از دوری از موطن اصلی اش شکوه ها دارد به وفور پیداست. مثلیکه در این سروده از زبان خود بیدل میشنویم یا میخوانیم ، داوری بر شماست:
از وطن دوری و غربت هم ‌گوارای تو نیست
چند خواهی ‌این چنین‌ ای خانه ویران زیستن
و
ما وطن آوارگان را غربتی در کار نیست
موج ناچار است در بحر از پریشان زیستن

1395/06/31 13:08
گلشن ابرار

آقای داکتر عزیز. وطن مد نظر بیدل، سرای آخرت و دار عافیت است نه این دنیا. در ضمن وطن دنیوی چندان اهمیتی ندارد ولی برای خاطر شما عرض می کنم که بیدل دهلوی اصالتا شیرازی است.