غزل شمارهٔ ۲۴۲
پر تشنه است حرص فضولیکمین ما
یارب عرق به خاک نریزد جبین ما
آه از حلاوت سخن وخلق بیتمیز
آتش به خانهٔ که زند انگبین ما
عمریست با خیالگر و تاز پهلویم
گردون به رخش موجگهربست زین ما
غیراز شکست چینی دلکاین زمان دمید
مویی نداشت خامهٔ نقاش چین ما
پیغام عجز سرمهنوا باکه میرسد
شاید مگس به پنبه رساند طنین ما
حرفی نشدعیانکهتوان خواند وفهمکرد
بسیخامه بود منشی خط جبین ما
یارب زمین نرم چه سازد به نقش پا
داغگذشتگان نکنی دلنشین ما
بشکستهایم دامن وحشت چوگردباد
دستی بلندکرد زچین آستین ما
چندان نمک نداشت بهخود چشم دوختن
صدآفرین به غفلت غیرآفرین ما
در ملک نیستیچه تصرفکندکسی
عنقاگم است در پی نام نگین ما
گشتیمداغ خلوت محفلولیچوشمع
خود را ندید غفلت آیینهبین ما
برخاستن ز شرمضعیفی چهممکن است
بیدل غبار نمزده دارد زمین ما
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پر تشنه است حرص فضولیکمین ما
یارب عرق به خاک نریزد جبین ما
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس عطش و تشنگی شدید انسان به خاطر حرص و طمع است. فرد در اینجا از خدا میخواهد که زحمات و تلاشهایش بیفایده نماند و زینت کارهایی که انجام داده، به هدر نرود. در واقع، او خواستار این است که رنجها و تلاشهایش نتیجهبخش باشد و به هدفش برسد.
آه از حلاوت سخن وخلق بیتمیز
آتش به خانهٔ که زند انگبین ما
هوش مصنوعی: وحشت و دردسر از زیبایی کلام و انسانهای ناتوان در درک آن، مانند آتش به خانهای میافتد که عسل در آن است.
عمریست با خیالگر و تاز پهلویم
گردون به رخش موجگهربست زین ما
هوش مصنوعی: سالهاست که با اندیشهای راحت در کنارم هستم و دنیا به خاطر او برای من مانند جواهر میدرخشد.
غیراز شکست چینی دلکاین زمان دمید
مویی نداشت خامهٔ نقاش چین ما
هوش مصنوعی: به جز شکست دل و ناامیدی، در این زمان چه چیزی باقی نمانده است؟ زیرا هنر نقاشی چینی دیگر جذابیتی ندارد.
پیغام عجز سرمهنوا باکه میرسد
شاید مگس به پنبه رساند طنین ما
هوش مصنوعی: پیغام ناامیدی و ضعف ما با نواخته شدن سرمه به گوش میرسد؛ شاید مگس صدای ما را به پنبه برساند.
حرفی نشدعیانکهتوان خواند وفهمکرد
بسیخامه بود منشی خط جبین ما
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ کلام و سخنی وجود ندارد که بتوان آن را خواند و فهمید، زیرا ما دستخطی داریم که بسیار ناواضح و پیچیده است. به عبارتی دیگر، ما در بیان آنچه که در ذهن داریم ناتوانیم و نمیتوانیم بهخوبی احساسات و افکار خود را منتقل کنیم.
یارب زمین نرم چه سازد به نقش پا
داغگذشتگان نکنی دلنشین ما
هوش مصنوعی: ای خدا، زمین نرم چه فایدهای دارد در برابر رد پاها، وقتی که جای داغ رفتگان نتواند دل ما را شاد کند.
بشکستهایم دامن وحشت چوگردباد
دستی بلندکرد زچین آستین ما
هوش مصنوعی: ما از ترس و دلهره رها شدهایم مانند طوفانی که به وحشتها پایان میدهد. اکنون نیرویی از درون ما به اوج رسیده و ما را از قید و بند نجات داده است.
چندان نمک نداشت بهخود چشم دوختن
صدآفرین به غفلت غیرآفرین ما
هوش مصنوعی: به اندازه کافی ارزش و زیبایی نداشت که به آن توجه شود، ولی با این حال ما بیخبر و غافل از آن، تحسینش میکنیم.
در ملک نیستیچه تصرفکندکسی
عنقاگم است در پی نام نگین ما
هوش مصنوعی: در این دنیا تو قادر نیستی که بر چیزی تسلط پیدا کنی، زیرا مانند پرندهای نادر و افسانهای هستم که در جستجوی نام و نشان خود میگردم.
گشتیمداغ خلوت محفلولیچوشمع
خود را ندید غفلت آیینهبین ما
هوش مصنوعی: در محفلهایی که حضور داشتیم، مانند شمعی بودیم که در حال سوختن بودیم، اما غافل از آنکه خود را نمیدیدیم و تنها به دیگران نگاه میکردیم.
برخاستن ز شرمضعیفی چهممکن است
بیدل غبار نمزده دارد زمین ما
هوش مصنوعی: برخاستن از ضعف و شرم برای ما ممکن نیست؛ زیرا برای این زمین، که یادآور ماست، هیچ نشانی از خجالت و ناتوانی وجود ندارد.