غزل شمارهٔ ۲۱۸۰
نمیباشد تهی یک پرده از آهنگ تسخیرم
زهستی تا عدم پیچیده است آواز زنجیرم
چو خاکستر شوم، داغم به مرهم آشنا گردد
گداز خویش دارد چون تب اخگر تباشیرم
جبین از آستان سینه صافان برنمیدارم
چو حیرت آب این آیینهها کردهست تسخیرم
چرا صیاد چیند دامن ناز از غبار من
که چون آبگهر رنگی ندارد خون نخجیرم
دم پیری سواد ناامیدی کردهام روشن
غبار زندگی چون مو نمودارست ازین شیرم
ببینم تا کجا تسکین رسد آخر به فریادم
درین محفل نفس عمریست از دل میکشد تیرم
غباری هم ز من پیدا نشد در عرصهٔ امکان
جهان آیینه و من مردهٔ یک آه تاثیرم
فلک صد سال میباید که خم بر گردنم بندد
به این فرصت که تا سر در گریبان بردهام سیرم
ز بس دارد دماغ همتم ننگ گرفتنها
اگرتا حشر گم باشم سراغ خود نمیگیرم
دم عیسی سحر در آستین کلک نقاشی
که پرواز نفس دارد به یادش رنگ تصویرم
فنای جسم میگوبند حشری درکمین دارد
خجالت مزد ناکامی به مردن هم نمیمیرم
تب و تاب نفس صید کشاکش داردم بیدل
گرفتارم نمیدانم به دست کیست زنجیرم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نمیباشد تهی یک پرده از آهنگ تسخیرم
زهستی تا عدم پیچیده است آواز زنجیرم
هوش مصنوعی: هیچ لحظهای از آهنگ تسخیر و جذبهام خالی نیست، چون زندگی من تا عمق عدم به صدای زنجیرم گره خورده است.
چو خاکستر شوم، داغم به مرهم آشنا گردد
گداز خویش دارد چون تب اخگر تباشیرم
هوش مصنوعی: وقتی که به خاکستر تبدیل شوم، درد من به کسی که با آن آشناست تسکین مییابد. حالتی از شعله و گرما دارم که همچون تب میسوزاند.
جبین از آستان سینه صافان برنمیدارم
چو حیرت آب این آیینهها کردهست تسخیرم
هوش مصنوعی: من پیشانیام را از در سینهی پاکان برنمیدارم، زیرا حیرت ناشی از این آینهها مرا تسخیر کرده است.
چرا صیاد چیند دامن ناز از غبار من
که چون آبگهر رنگی ندارد خون نخجیرم
هوش مصنوعی: چرا صیاد دامن زیبای من را از غبار پر کند، در حالی که خون شکارم رنگی ندارد و مثل آبگهر پاک و بیپیرایه است؟
دم پیری سواد ناامیدی کردهام روشن
غبار زندگی چون مو نمودارست ازین شیرم
هوش مصنوعی: در دوران پیری، ناامیدیام به روشنی آشکار شده است و غبار زندگی مانند موهای سفید بر سرم نمایان شده است.
ببینم تا کجا تسکین رسد آخر به فریادم
درین محفل نفس عمریست از دل میکشد تیرم
هوش مصنوعی: میخواهم ببینم تا کجا میتوانم در این محفل از درد و فریاد خود راحت شوم؛ چرا که عمر من به شدت تحت فشار است و هر روز حس میکنم که همچون تیر از دل میکشد.
غباری هم ز من پیدا نشد در عرصهٔ امکان
جهان آیینه و من مردهٔ یک آه تاثیرم
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که در دنیای واقعی، نشانهای از من و وجودم پیدا نمیشود، به گونهای که فقط یک آه عمیق از من باقی مانده است و در حقیقت، من مثل یک مرده به نظر میرسم. دنیا مانند آینهای است که هیچ اثری از من نشان نمیدهد.
فلک صد سال میباید که خم بر گردنم بندد
به این فرصت که تا سر در گریبان بردهام سیرم
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک دور باطل است که سالها به طول خواهد انجامید تا به من اجازه دهد که سرم را از درد و غم پنهان کنم و کمی به آزادی و آرامش فکر کنم.
ز بس دارد دماغ همتم ننگ گرفتنها
اگرتا حشر گم باشم سراغ خود نمیگیرم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه اراده و کوشش من بسیار قوی است، حتی اگر تا روز قیامت هم گم باشم، از خودم غافل نمیشوم و خودم را فراموش نمیکنم.
دم عیسی سحر در آستین کلک نقاشی
که پرواز نفس دارد به یادش رنگ تصویرم
هوش مصنوعی: دم عیسی سحر در آستین کلک نقاشی به معنای لحظهای از جادوی زندگی است که در آن نقاش با قدرت و هنرش، تصاویری زنده و روحدار را به تصویر میکشد. در اینجا، روح و نفس تصویر به یاد عیسی مسیح به پرواز درمیآید و در واقع نشاندهنده تأثیر عمیق هنر و الهام بخشی آن بر زندگی و احساسات انسانهاست.
فنای جسم میگوبند حشری درکمین دارد
خجالت مزد ناکامی به مردن هم نمیمیرم
هوش مصنوعی: جسم من در حال فروپاشی است و موجودات زندهای که دور و برم هستند، در حال تماشا و نظارت بر من هستند. احساس شرم از شکست به دست خودم باعث شده که حتی مرگ هم نخواهم.
تب و تاب نفس صید کشاکش داردم بیدل
گرفتارم نمیدانم به دست کیست زنجیرم
هوش مصنوعی: من در حالتی پر از هیجان و اضطراب هستم، در حالیکه درون من یک کشمکش وجود دارد. بیدل، من در این وضعیت گرفتار شدهام و نمیدانم چه کسی مرا به این زنجیر بسته است.

بیدل دهلوی