گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

ز بس لبریز حسرت دارد امشب شوق دیدارم
چکد آیینه‌ها بر خاک اگر مژگان بیفشارم
تغافل زبن شبستان نیست بی‌عبرت چراغانی
مژه خوابیدنی دارد به چندین چشم بیدارم
بنای نقش پایم در زمین نارساییها
به دوش سایه هم نتوان رساندن دست دیوارم
غبار عالم کثرت نفس دزدیدنی دارد
وگرنه همچو بو از اختلاط رنگ بیزارم
زبان حالم از انصاف عذر ناله می‌خواهد
گران جانتر ز چندین‌کوهم و دل می‌کشد بارم
ضعیفی شوخی نشو و نمایم برنمی‌دارد
مگر از روی بستر ناله خیزد جای بیمارم
چو خاشاکم نگاهی در رگ خواب آشیان دارد
خدایا آتشین رویی‌کند یک چشم بیدارم
مگر آهی‌کندگل تا به پرواز آیدم رنگی
که چون شمع از ضعیفی رنگ دزدیده‌ست منقارم
وفا سر رشته‌اش صد عقد الفت درکمین دارد
ز بس درهم‌گسستم سبحه پیداکرد زنارم
جنون صبحم از آشفتگیهایم مشو غافل
جهانی را ز سر وا می‌توان‌کردن به دستارم
ز شرم عیب خود چشم از هنر برداشتم بیدل
به درد خار پا داغست چون طاووس‌ گلزارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز بس لبریز حسرت دارد امشب شوق دیدارم
چکد آیینه‌ها بر خاک اگر مژگان بیفشارم
هوش مصنوعی: امشب به خاطر اشتیاق دیدار، آن‌قدر احساس حسرت دارم که اگر پلک‌هایم را بفشارم، اشک‌هایم مثل باران از چشمانم بریزد و آینه‌ها را خیس کند.
تغافل زبن شبستان نیست بی‌عبرت چراغانی
مژه خوابیدنی دارد به چندین چشم بیدارم
هوش مصنوعی: آدمی که در غفلت است، از شب‌های تار بی‌خبر می‌ماند. روشنایی چشم‌های خواب زده، درس عبرتی برای بیداران است.
بنای نقش پایم در زمین نارساییها
به دوش سایه هم نتوان رساندن دست دیوارم
هوش مصنوعی: نقش پایم بر زمین نارسایی‌ها به قدری عمیق است که حتی سایه‌ام نمی‌تواند دستش را به دیوار برساند.
غبار عالم کثرت نفس دزدیدنی دارد
وگرنه همچو بو از اختلاط رنگ بیزارم
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از تنوع و اختلافات است، لحظاتی وجود دارند که می‌توانند ما را از واقعیت دور کنند، اما در واقع من از این نوع تفکرات و تنوع‌طلبی فاصله می‌گیرم و به سادگی مانند بویی که از ترکیب رنگ‌ها ایجاد می‌شود، دل‌خوش نیستم.
زبان حالم از انصاف عذر ناله می‌خواهد
گران جانتر ز چندین‌کوهم و دل می‌کشد بارم
هوش مصنوعی: حالم به گونه‌ای است که انصاف را هم نمی‌تواند بیان کند و در واقع از زبانم درخواست می‌کند که شکایت کند. بار درد و رنج من سنگین‌تر از چندین کوه است و دل من این بار را به دوش می‌کشد.
ضعیفی شوخی نشو و نمایم برنمی‌دارد
مگر از روی بستر ناله خیزد جای بیمارم
هوش مصنوعی: نزار، دردی را که داری شوخی نکن و نگذار کسی به سادگی از آن بگذرد، زیرا تنها کسی که در بستر بیماری است، از شدت درد ناله می‌کند و این نشان‌دهندهٔ عمق مشکل اوست.
چو خاشاکم نگاهی در رگ خواب آشیان دارد
خدایا آتشین رویی‌کند یک چشم بیدارم
هوش مصنوعی: من مانند خاشاکی هستم که در رگ خواب و زندگی دیگران جایی دارم. خدایا، چشمی بیدار و آتشین در من وجود دارد که ببیند و احساس کند.
مگر آهی‌کندگل تا به پرواز آیدم رنگی
که چون شمع از ضعیفی رنگ دزدیده‌ست منقارم
هوش مصنوعی: آیا ممکن است گلی آه بکشد تا من بتوانم پرواز کنم؟ رنگی که از ضعف مانند شمع رنگش را باخته، در نوک من است.
وفا سر رشته‌اش صد عقد الفت درکمین دارد
ز بس درهم‌گسستم سبحه پیداکرد زنارم
هوش مصنوعی: وفا ارتباطی عمیق و پیوسته با دوستی و محبت دارد. در طول زمان، به خاطر مشکلات و جدایی‌ها، این ارتباط گسسته شده است، اما همواره نشانه‌هایی از آن باقی مانده است.
جنون صبحم از آشفتگیهایم مشو غافل
جهانی را ز سر وا می‌توان‌کردن به دستارم
هوش مصنوعی: صبح من پر از جنون است و نمی‌توانی از بی‌نظمی‌هایم غافل شوی. من می‌توانم به آرامی تمام مشکلات و چالش‌های دنیا را با دست خود برطرف کنم.
ز شرم عیب خود چشم از هنر برداشتم بیدل
به درد خار پا داغست چون طاووس‌ گلزارم
هوش مصنوعی: از شرم عیب‌هایم، چشمم را از زیبایی‌ها و هنرها گرفتم. بیدل، درد خار پایم مثل داغی است که به پا می‌زند، در حالی که مانند طاووس در گلزار زیبا هستم.