غزل شمارهٔ ۱۷۵۵
گر شود از خواب من خیال تو محبوس
حسرت بالین من برد پر طاووس
ساز حجابی نداشت محفل هستی
سوخت دل شمع ما به حسرت فانوس
دل نفسی بیش نیست مرکز الفت
چند نشیند نفس در آینه محبوس
دامن بیحاصلی غبار ندارد
رنگ حنا تهمتیست بر کف افسوس
تا نکشد فطرت انفعال تریها
شبنم ما را هواست پردهٔ ناموس
سر ز گریبان مکش که ریخته گردون
شمع در این انجمن ز دیدهٔ جاسوس
منکر قدرت مشو که جغد ندارد
جز به سر گنج پا ز طینت منحوس
گل به کف و در غم بهار فسردن
مزد تخیل پر است جلوهٔ محسوس
گوشت اگر نیست نغمهسنج مخالف
صوت موذن بس است نالهٔ ناقوس
ریشه دواندهست در بهار جنونم
پیچش هر گردباد تا پر طاووس
بیدل از این مزرع آنچه در نظر آمد
دانه امل بود و آسیا کف افسوس
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر شود از خواب من خیال تو محبوس
حسرت بالین من برد پر طاووس
هوش مصنوعی: اگر خوابم را خیال تو بگیرد، حسرتی بر بالین من خواهد ماند که مانند بال طاووس زیباست و در حسرت آن محبوس میشوم.
ساز حجابی نداشت محفل هستی
سوخت دل شمع ما به حسرت فانوس
هوش مصنوعی: در این عالم، هیچ مانعی وجود نداشت و روشنایی دل ما مانند شمعی که در آرزوی یک فانوس میسوزد، به شدت دگرگون شده است.
دل نفسی بیش نیست مرکز الفت
چند نشیند نفس در آینه محبوس
هوش مصنوعی: دل یک نفس بیش نیست، پس چرا عشق این قدر در آن زندانی است و نمیتواند آزادانه به گردش بپردازد؟
دامن بیحاصلی غبار ندارد
رنگ حنا تهمتیست بر کف افسوس
هوش مصنوعی: معنای این بیت به بیان این نکته میپردازد که در زندگی بینتیجه، هیچ زیبایی و ظاهری وجود ندارد. رنگ حنا که به عنوان نشانهای از زیبایی در نظر گرفته میشود، در واقع تهمتی بر ناامیدی و حسرت است. بنابراین، در دامن بیفایده، نمیتوان انتظار زیبایی یا ارزش داشت.
تا نکشد فطرت انفعال تریها
شبنم ما را هواست پردهٔ ناموس
هوش مصنوعی: تا زمانی که طبیعت اثرات منفی را از بین نبرد، ما تحت تأثیر خواهیم بود و آگاهی تو، همچون پردهای از حجاب، ما را از واقعیتهای عمیق تر دور میکند.
سر ز گریبان مکش که ریخته گردون
شمع در این انجمن ز دیدهٔ جاسوس
هوش مصنوعی: سر خود را از گریبان بیرون نکش که در این مجلس، دوربینهایی به چشم جاسوسان نظارهگر هستند و رازها را فاش میکنند.
منکر قدرت مشو که جغد ندارد
جز به سر گنج پا ز طینت منحوس
هوش مصنوعی: به قدرت کوچک و کممقدار خود شک نکن، زیرا جغدی که در ظلمات مینشینید، فقط به خاطر گنجی که در دل زمین دارد، در آنجا زندگی میکند.
گل به کف و در غم بهار فسردن
مزد تخیل پر است جلوهٔ محسوس
هوش مصنوعی: در دست داشتن گل و در عین حال ناراحتی از گذشتن بهار، نشانهای از این است که خیال و تصور بسیار قویتری از واقعیت دارد.
گوشت اگر نیست نغمهسنج مخالف
صوت موذن بس است نالهٔ ناقوس
هوش مصنوعی: اگر گوشت و شنواهی وجود ندارد، صدای ناقوس که به مخالفت با صدای مؤذن میزند، کافی است.
ریشه دواندهست در بهار جنونم
پیچش هر گردباد تا پر طاووس
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی عاشقانه و در عین حال غمانگیز است. شخص در فصل بهار احساساتی شدید و نیز دیوانگی را تجربه میکند. این احساسات مثل گردبادی میچرخند و زیبایی و شکوهی را به تصویر میکشند که به طاووس شباهت دارد. در واقع، شاعر از زیبایی و پیچیدگی احساساتش سخن میگوید که در این حالت به اوج خود رسیدهاند.
بیدل از این مزرع آنچه در نظر آمد
دانه امل بود و آسیا کف افسوس
هوش مصنوعی: بیدل در اینجا به وضعیت زندگی و دنیای اطراف خودش اشاره دارد و میگوید که هر چیزی که دیده، در واقع حاکی از امید و آرزوهای ناپالوده بوده است. آسیاب که نماد ناکامی و حسرت است، نشاندهنده ناامیدی از آنچه به دست آمده است.
حاشیه ها
1403/02/27 06:04
سید مصطفی سامع
شعر شماره ۱۵۵
درِ توبه
کنم آغاز هر کاری بنام خالق قدوس
بود نام دلارایش کلید گنج دقیانوس
اگر خواهی ترا پر نور گردد گور تاریک ات
شود روشن ز بسمالله بسان تابش فانوس
به تن بنما لباس بندگی و پادشاهی کن
چه زیبا خلعتی باشد مهیا کن تو آن ملبوس
بیا بر درگه ی یزدان انیس تو بود رحمان
بخوان آن ذات بی پایان ، ترا منان شود مانوس
در توبه به روی عاصیان باز است شتابی کن
زند دریای رحمت جوش، مشو از خالقت مایوس
رها کن نفس اماره مرو بر راه دون سامع
کمین در راه تو باشد شیاطینِ بد منحوس
پنجشنبه ۶-۲-۱۴۰۳