غزل شمارهٔ ۱۶۵۹
شبیکه شعلهٔ یاد تو داشت سیر جگر
چو اخگرم عرق چهره بود خاکستر
سراغ صبح مهیای ساز گم شدنست
نمودهاند مرا در شکست رنگ اثر
سبکروان فنا با نفس نمیسازند
ز دود ریشه ندارند دانههای شرر
کمال سوختگان پیچ و تاب نومیدیست
فتیله آینهٔ داغ را بود جوهر
به محفلیکه نگاهش تغافلآلودست
به گرد حلقهٔ ماتم تپد خط ساغر
به وصف صبح بناگوش او چه پردازد
ز رشته است نفس خشک در دل گوهر
مناز بر هنر ای سادهدل که آینهها
ز دست جوهر خود خاک کردهاند به سر
فروغ محفل بیآبروی عمر هواست
به جز نفس نتوان رفتن از بساط سحر
تپش کدورتم از طبع منفعل نرود
نمیرود به فشردن غبار دامن تر
خروش اهل حیا پردهدار خاموشیست
صدای کاسهٔ چشم است پیچ و تاب نظر
گرفتم آنکه به خود وارسی چه خواهی دید
چو عکس بر در آیینه احتیاج مبر
به سلک نظم رسید آبروی ما بیدل
گهر به رشته کشیدیم از خط مسطر
غزل شمارهٔ ۱۶۵۸: سعی نفس کفیل توست زحمت جستجو مبرغزل شمارهٔ ۱۶۶۰: نه جام باده شناسم نه کاسهٔ طنبور
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبیکه شعلهٔ یاد تو داشت سیر جگر
چو اخگرم عرق چهره بود خاکستر
هوش مصنوعی: در شبی که خاطرهٔ تو در قلبم شعلهور بود، درد و حسرتی مانند گداخته شدن جگر داشتم و عرقی که از چهرهام زبانه میکشید، مانند خاکستر سوزان بود.
سراغ صبح مهیای ساز گم شدنست
نمودهاند مرا در شکست رنگ اثر
هوش مصنوعی: در آغوش صبح، که نوید آغاز روزی نو را میدهد، من را در مسیر ناپدید شدن قرار دادهاند و رنگ و بوی تغییر در جانم حس میشود.
سبکروان فنا با نفس نمیسازند
ز دود ریشه ندارند دانههای شرر
هوش مصنوعی: آزادگان و سبکمغزان به خاطر نفس خود به انحراف نمیافتند، چون مانند دودی که ریشهای ندارد، زود از بین میروند و اثر ثابتی ندارند.
کمال سوختگان پیچ و تاب نومیدیست
فتیله آینهٔ داغ را بود جوهر
هوش مصنوعی: کمال افرادی که دچار سوختگی عاطفی یا ناامیدی هستند در این است که خود را در پیچ و تاب مشکلات غرق کنند؛ این در حالی است که مانند فتیلهای در آینه داغ، آنها دارای جوهر و ذات خاصی هستند که به آنها عمق و معنا میبخشد.
به محفلیکه نگاهش تغافلآلودست
به گرد حلقهٔ ماتم تپد خط ساغر
هوش مصنوعی: در یک جمعی که در آن بیتوجهی و بیاحساسی حاکم است، لطافتی از شور و دلتنگی به وجود میآید که مرتبط با عواطف عمیق و غمانگیز است.
به وصف صبح بناگوش او چه پردازد
ز رشته است نفس خشک در دل گوهر
هوش مصنوعی: صبح به زیبایی چهرهاش میپردازد و در دل گوهری، نفس خشک شدهای به آرامی در حال حرکت است.
مناز بر هنر ای سادهدل که آینهها
ز دست جوهر خود خاک کردهاند به سر
هوش مصنوعی: ای دل سادهدل، به هنر خود بیش از حد نبال. زیرا آینهها، در اثر جوهر و درخشندگی خود، خاکی شدهاند و دیگر نمیدرخشند.
فروغ محفل بیآبروی عمر هواست
به جز نفس نتوان رفتن از بساط سحر
هوش مصنوعی: نور و روشنی زندگی، بیاحترامی به عمر ماست و تنها با نفس کشیدن نمیتوان از زیباییهای زندگی فاصله گرفت.
تپش کدورتم از طبع منفعل نرود
نمیرود به فشردن غبار دامن تر
هوش مصنوعی: دلآشفتگی من ناشی از طبیعت حساس و تحت تأثیرم هیچگاه کاهش نمییابد و با تلاش برای زدودن غبار از دامنم نیز از بین نمیرود.
خروش اهل حیا پردهدار خاموشیست
صدای کاسهٔ چشم است پیچ و تاب نظر
هوش مصنوعی: اهل حیا و عفت در سکوت و خاموشی خود، صدای گنگی را به گوش میرسانند که به نوعی نشاندهندهی احساسات پنهان آنهاست. خاموشی آنها بازتابی از درد و احساسات عمیق درونشان است که از طریق چشمانشان و نگاهی عمیق به جهان منتقل میشود.
گرفتم آنکه به خود وارسی چه خواهی دید
چو عکس بر در آیینه احتیاج مبر
هوش مصنوعی: وقتی به درون خود نگاهی بیندازید، چه چیزی را خواهید دید؟ مثل اینکه به آینه نگاه کنید و نیازی به چیزی دیگر ندارید.
به سلک نظم رسید آبروی ما بیدل
گهر به رشته کشیدیم از خط مسطر
هوش مصنوعی: به زیبایی و به طرز هنرمندانهای، نام و اعتبار ما را در قالب شعر و نظم ارائه کردیم؛ مانند گوهری که با دقت و زیبایی در رشتهای زیبا گنجانده شده است.