گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۲۷

همتی‌ گر هست پایی بر سر دنیا زنید
همچو گردون خیمه‌ای در عالم بالا زنید
خانه‌پردازی نمی‌باید پی آرام جسم
این غبار رفته را در دامن صحرا زنید
نیست ساز عافیت در محفل گفت و شنود
گوش اگر باز است باری قفل بر لبها زنید
می‌توان فرهاد شد گر بیستون نتوان شدن
تیغ اگر بر سر نباشد تیشه‌ای بر پا زنید
شهرت موهوم ننگ بی‌نشانی تا به کی
آتش‌ گمنامیی در شهپر عنقا زنید
نقد راحت برده‌اند از کیسه‌گاه زندگی
بعد از این چون شعله در خاکستر خود وازنید
خاک صحرای فنا خمخانهٔ جوش بقاست
یک قلم ساحل شوید و ساغر دریا زنید
کشتهٔ تیغ نگاه لاله‌‌رویانیم ما
شمع داغی بر سر لوح مزار ما زنید
بزم ما را غیر قلقل مطربی در کار نیست
ساقیان دستی به ساز گردن مینا زنید
بیقراری همچو اشک از دیده‌ها افتادنست
حلقه‌ای چون داغ باید بر در دلها زنید
حسرت می گر نباشد نیست تشویش خمار
بشکنید امروز جام و سنگ بر فردا زنید
مصرع آهی ‌که گردد از شکست دل بلند
گر فتد موزون به‌ گوش بیدل شیدا زنید

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همتی‌ گر هست پایی بر سر دنیا زنید
همچو گردون خیمه‌ای در عالم بالا زنید
هوش مصنوعی: اگر اراده و تلاشی قوی دارید، می‌توانید بر بالای دنیا بایستید و همچون چادری در آسمان، زندگی‌تان را بسازید.
خانه‌پردازی نمی‌باید پی آرام جسم
این غبار رفته را در دامن صحرا زنید
هوش مصنوعی: باید بدانیم که جستجوی آسایش و آرامش برای جسم بی‌جان و فراموش شده‌ای که در دامن طبیعت قرار دارد، کار درستی نیست.
نیست ساز عافیت در محفل گفت و شنود
گوش اگر باز است باری قفل بر لبها زنید
هوش مصنوعی: در محیط‌هایی که به بحث و گفتگو پرداخته می‌شود، اگر گوش‌ها شنوا باشند، و این فضا برای آرامش و آسایش نیست، بهتر است که سکوت را اختیار کنیم و زبان را بر روی لب‌ها ببندیم.
می‌توان فرهاد شد گر بیستون نتوان شدن
تیغ اگر بر سر نباشد تیشه‌ای بر پا زنید
هوش مصنوعی: اگر نتوانی به قله‌ی بیستون دست یابی، می‌توانی همچنان به تلاش ادامه دهی و با شجاعت و قدرت اراده‌ات، بر مشکلات غلبه کنی. اگر در مسیر دشواری‌ها شمشیری بر سرت نباشد، می‌توانی با تیشه‌ای که در دست داری، به پیش بروی و بر موانع فائق آیی.
شهرت موهوم ننگ بی‌نشانی تا به کی
آتش‌ گمنامیی در شهپر عنقا زنید
هوش مصنوعی: شناسایی‌ ناشی از شهرت می‌تواند به عنوان یک عیب بزرگ به حساب آید، چرا که در نهایت، این شهرت بدون‌ معناست و فقط بر آتش ناشناسی و گمنامی می‌افزاید. پس از این همه، چگونه می‌توان انتظار داشت که به تعالی و شناخته شدن دست یابیم؟
نقد راحت برده‌اند از کیسه‌گاه زندگی
بعد از این چون شعله در خاکستر خود وازنید
هوش مصنوعی: پس از این، زندگی خود را به طور مطلوب به دست می‌آورید، مانند شعله‌ای که از خاکستر بیرون می‌آید.
خاک صحرای فنا خمخانهٔ جوش بقاست
یک قلم ساحل شوید و ساغر دریا زنید
هوش مصنوعی: سرزمین فنا مانند مکانی است که در آن، نوشیدن از بقا و زندگی جاودان امکان‌پذیر است. با یک اشاره ساده، به سمت ساحل بروید و از دریای زندگی لذت ببرید.
کشتهٔ تیغ نگاه لاله‌‌رویانیم ما
شمع داغی بر سر لوح مزار ما زنید
هوش مصنوعی: ما از عشق و زیبایی لاله‌روان آسیب دیده‌ایم و مانند شمعی در حال سوختن هستیم که بر سر قبرمان باید یادبودی قرار داده شود.
بزم ما را غیر قلقل مطربی در کار نیست
ساقیان دستی به ساز گردن مینا زنید
هوش مصنوعی: در مجالس ما فقط صدای خوش مطرب به گوش می‌رسد و هیچ چیز دیگری اهمیت ندارد. ای ساقیان، فقط کافی است دستی به ساز بزنید و گردن مینا را پر کنیم.
بیقراری همچو اشک از دیده‌ها افتادنست
حلقه‌ای چون داغ باید بر در دلها زنید
هوش مصنوعی: بی‌قراری به مانند اشک است که از چشم‌ها می‌ریزد؛ باید بر دل‌های شکسته و داغ‌دار حلقه‌ای بزنید تا نشان‌دهنده‌ی آن درد باشد.
حسرت می گر نباشد نیست تشویش خمار
بشکنید امروز جام و سنگ بر فردا زنید
هوش مصنوعی: اگر افسوس و حسرتی وجود نداشته باشد، دیگر نگران و دلتنگی نیست. امروز را غنیمت بشمارید و از زندگی لذت ببرید، چرا که فردا هنوز در دست نیست.
مصرع آهی ‌که گردد از شکست دل بلند
گر فتد موزون به‌ گوش بیدل شیدا زنید
هوش مصنوعی: اگر دل شکسته‌ای آه بلند بکشد و این آه به صورت موزون و دلنشین به گوش کسی که عاشق است برسد، تأثیر عمیقی خواهد داشت.