غزل شمارهٔ ۱۱۵۲
به طراز دامن ناز و چه ز خاکساری ما رسد
نزد آن مژه به بلندیی که ز گرد سرمه دعا رسد
تک و پوی بیهده یک نفس در انفعال هوس نزد
به محیط می رسدم شنا عرقی اگربه حیا رسد
به فشارتنگی این قفس چو حباب غنچه نشستهام
پر صبح میکشم از بغل همه گر نفس به هوا رسد
ز خمار فرصت پرفشان نه بهار دیدم و نی خزان
همه جاست نشئه به شرط آنکه دماغها به وفا رسد
نه زمین بساط غبار ما نه فلک دلیل بخار ما
به سراغگرد نفسکسی بهکجا رسدکه به ما رسد
بهگشاد دست کرم قسم که درین زیانکدهٔ ستم
نرسد به تهمت بستگی ز دری که نان بهگدا رسد
دل بینوا بهکجا برد غم تنگدستی ومفلسی
مژه برهم آورد از حیاکه برهنهای به قبا رسد
مگذر ز خاصیت سخا که سحاب مزرعهٔ وفا
به فتادگی شکند عصا که فتادهای به عصا رسد
به دعایی از لب عاجزان نگشودهای در امتحان
که زآبیاری یک نفس سحری به نشو و نما رسد
به کمین جهد تو خفته است الم ندامت عاجزی
مدو آنقدر به ره هوس که به خواب آبله پا رسد
به قبول آنکف نازنینکهکند شفاعت خون من
در صبر میزنم آنقدرکه بهار رنگ حنا رسد
سر رشتهٔ طرب آگهان به بهار میکشد از چمن
چو خیال بیدل اگر کسی زتو نگذرد به خدا رسد
اطلاعات
وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به طراز دامن ناز و چه ز خاکساری ما رسد
نزد آن مژه به بلندیی که ز گرد سرمه دعا رسد
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ظرافت دامن ناز و خاکساری شاعر اشاره دارد و نشان میدهد که در مقایسه با مژهای که به بلندی و زیبایی خاصی است، چه چیزهایی از شاعر برمیخیزد. شاعر به نوعی در تلاش است تا بگوید که خود را در مقابل زیبایی و عظمت آن مژه کوچک احساس میکند و نمیتواند به آن دست یابد. این یعنی هر چه او سعی کند و دعا کند، باز هم نمیتواند به آن زیبایی نزدیک شود.
تک و پوی بیهده یک نفس در انفعال هوس نزد
به محیط می رسدم شنا عرقی اگربه حیا رسد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وضعیت بیفایده و بیهدف خود اشاره میکند. او در تلاش است که به دنیای بیرون و محیط اطرافش نزدیکتر شود، اما اگر گرفتار حیا و شرم شود، ممکن است توان شنا کردن در این آب را از دست بدهد. به عبارتی، او در تعارض میان آرزوها و محدودیتهای اجتماعی قرار دارد.
به فشارتنگی این قفس چو حباب غنچه نشستهام
پر صبح میکشم از بغل همه گر نفس به هوا رسد
هوش مصنوعی: در این قفس تنگ و فشرده، مانند حبابی از غنچه نشستهام و به امید صبح، نفسی تازه میکشم. وقتی که هوایی به من برسد، میتوانم آزاد شوم.
ز خمار فرصت پرفشان نه بهار دیدم و نی خزان
همه جاست نشئه به شرط آنکه دماغها به وفا رسد
هوش مصنوعی: در حالتی از سرخوشی و شیدایی، نه بهاری را مشاهده کردم و نه خزان، زیرا نشئه و سرخوشی به شرطی است که ذهنها به وفاداری و اطمینان برسند.
نه زمین بساط غبار ما نه فلک دلیل بخار ما
به سراغگرد نفسکسی بهکجا رسدکه به ما رسد
هوش مصنوعی: نه زمین مختص ماست و نه آسمان گواهی بر حال ما، اینکه کسی به تنفس و وجود ما توجه کند، باید ببیند به کجا میتواند برسد.
بهگشاد دست کرم قسم که درین زیانکدهٔ ستم
نرسد به تهمت بستگی ز دری که نان بهگدا رسد
هوش مصنوعی: به لطف و بخشش خداوند، در این دنیای پر از ظلم و ستم، هیچ اتهامی نمیتواند ما را به هم مرتبط کند، به طوری که درب اصلی که به نیازمندان کمک میکند، همچنان باز باشد.
دل بینوا بهکجا برد غم تنگدستی ومفلسی
مژه برهم آورد از حیاکه برهنهای به قبا رسد
هوش مصنوعی: دل بیچاره به کجا میبرد غم فقر و بدبختی؟ حتی با زدن پلک به خاطر شرم، نمیتواند به لباس پوشیدهای برسد.
مگذر ز خاصیت سخا که سحاب مزرعهٔ وفا
به فتادگی شکند عصا که فتادهای به عصا رسد
هوش مصنوعی: از ویژگی بخشندگی و سخاوت بگذر، زیرا باران وفا مانند ابر بر زمین میبارد و همانطور که کسی که زمین خورده به عصا نیاز دارد، برای کسی که نیازمند است، این بخشندگی کارساز خواهد بود.
به دعایی از لب عاجزان نگشودهای در امتحان
که زآبیاری یک نفس سحری به نشو و نما رسد
هوش مصنوعی: نتیجهای که از دعا و نیایش افراد ناتوان حاصل میشود، در امتحانات و آزمایشها خود را نشان میدهد، زیرا با یک نفس سحرگاهی که مانند آبیاری است، امکان رشد و شکوفایی پیدا میکند.
به کمین جهد تو خفته است الم ندامت عاجزی
مدو آنقدر به ره هوس که به خواب آبله پا رسد
هوش مصنوعی: در دل خود در انتظار تلاشت برای رسیدن به هدفی نشستهاند و شرم و پشیمانی از ناتوانی، تو را به خود مشغول کرده است. جز این نباش که آنقدر در پی خواستههای بیهدف نروی که حتی به خواب مشکلات کوچک هم دچار شوی.
به قبول آنکف نازنینکهکند شفاعت خون من
در صبر میزنم آنقدرکه بهار رنگ حنا رسد
هوش مصنوعی: من با صبوری، انتظار میکشم تا بهار با رنگ حنا بیاید، زیرا به قبول آن دست نازنین که شفاعت خون من را خواهد کرد، امید دارم.
سر رشتهٔ طرب آگهان به بهار میکشد از چمن
چو خیال بیدل اگر کسی زتو نگذرد به خدا رسد
هوش مصنوعی: سراسر شادی و نشاط در بهار به خیال عاشق بیدل میماند. اگر کسی از تو عبور کند، به حقیقت به خداوند نزدیک میشود.