گنجور

شمارهٔ ۱۳

دل در اندوه جان نبایستی
جان حریف جهان نبایستی
تا ندیدی کس آشیانه خاک
دیده جز خاکدان نبایستی
آسمان را کزو کس ایمن نیست
از حوادث امان نبایستی
نه فلک چون عدوی شش جهتند
عمر جز یک زمان نبایستی
گلستان حیات سخت خوش است
خار در گلستان نبایستی
بر کف ساقیان بزم اجل
ساتکینی گران نبایستی
حربه شام دیلمی کله را
روشنی در سنان نبایستی
زرده شام و نقره خنگ سحر
چرخ را زیر ران نبایستی
صبح را کاب روی ریخته باد
نفس آتش فشان نبایستی
آفتابی که ذره ذره بهست
سایه را بیم جان نبایستی
فلک حقه باز را پس ازین
مهره اندر دهان نبایستی
لقمه عمر اگرچه سگ نخورد
همه تن استخوان نبایستی
چون دل و دیده زمانه تهی است
ز آب و آتش نشان نبایستی
سخن غم همه جهان بگرفت
این سخن در جهان نبایستی
تا کران کردمی ز هر دو جهان
یک نفس در میان نبایستی
تا به آه آفتاب سوختمی
شرمم از آسمان نبایستی
تا نگین ها ز اشگ ساختمی
لعل در هیچ کان نبایستی
دهر اگر غمگسار نیست رواست
به غمم شادمان نبایستی
گرچه من دست بر سرم ز فلک
صدر صاحبقران نبایستی
حاصل شش جهات و هفت اقلیم
ناصر دین محمد ابراهیم
عاقلان دلشکسته زمنند
غافلان دست بسته محنند
همچو هندو بر آتش اند ز غم
طوطیانی که اندرین چمنند
زیر این سقف کاسه پوش فلک
گهر دل چو کوزه می شکنند
واندرین دام تنگ حلقه خاک
عاقلان جان دهند و دم نزنند
دو عقابند بر دو شاخ فلک
که بجز بیخ عمر بر نکنند
کیمیا می کنند با خورشید
تا ز پایش چو سایه درفگنند
زیر تیر شکسته اند نجوم
تا درین جامخانه کهنند
به خدایی که روشنان فلک
تیره با قهر او چو اهرمنند
بر رد بارگاه قدرت او
عنکبوتان آب و گل نتنند
کاب و خاک از نهیب آتش مرگ
رفته از آب و رنگ خویشتنند
نقرگان فلک چو صورت زر
بر بساط جلال ممتحنند
شاهدان شکر حدیث چو شمع
زین هوس خون دیده در دهنند
عاقلان زیر این حدیقه سبز
یا سخن گشته یا درین سخنند
چون چراغند روز مرده ز غم
شب روانی که شمع انجمنند
تیر پر کرده صفدران قضا
بر تهیگاه عمر مرد و زنند
خون دل خورده خسروان زمین
به معزای خواجه زمنند
آنکه بی نکته لب و دهنش
آب لب رفته عالمی چو منند
آنکه بی دلق و صدره سیهش
آسمانها کبود پیرهنند
طوطیان بی حدیث او چو شکر
گه غریقند و گه به سوختند
حاصل شش جهات و هفت اقلیم
ناصر دین محمد ابراهیم
چرخ بین ره بر آفتاب زده
خاک بین راه ناصواب زده
موج خونابه بین ز دامن خاک
بر گریبان ماهتاب زده
آتش غم، جهان ز بی نمکی
بر جگرهای چون کباب زده
از پی کین خواجه در دل شب
آسمان حربه شهاب زده
صبح دراعه چاک کرده ز درد
شب سر گیسوی به تاب زده
فلک خرقه پوش بی حسنش
سبحه بر تارک تراب زده
باد بی سایه مبارک او
خاک در چشم آفتاب زده
صد سنان بی عصای موسی او
خضر بر سینه خراب زده
کوزه آفتاب بر کفنش
به دهان سحر گلاب زده
بر سر خاک او ز ساغر چشم
آسیای سپهر آب زده
آهوان در غمش ز سینه گرم
شعله در ناف مشگ ناب زده
اشگ دریای چشم من به غمش
طعنه در لؤلؤ خوشاب زده
زهره تا زخم خورد ماتم اوست
نیست یک زخمه بر رباب زده
خوش بود خاصه در دل خاک
آب این کهنه آسیاب زده
گردن چرخ سرد و خوش چو فقاع
به سر تیغ چون سداب زده
چند پرسی ز من که مرکز خاک
چیست با گنبد شتاب زده؟
نیم گویی است سخت کرده به میخ
چار طاقی است بی طناب زده
سینه خوش کن که ناف روی زمین
هست بر محنت و عذاب زده
حاصل شش جهات و هفت اقلیم
ناصر دین محمد ابراهیم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل در اندوه جان نبایستی
جان حریف جهان نبایستی
هوش مصنوعی: دل نباید در غم جان بسوزد، زیرا جان نباید با سختی‌های جهان رقابت کند.
تا ندیدی کس آشیانه خاک
دیده جز خاکدان نبایستی
هوش مصنوعی: همان‌طور که تا به حال کسی را ندیدی که خانه‌اش از خاک و بر روی زمین باشد، نباید به هیچ جا غیر از خاک سپرده شوی.
آسمان را کزو کس ایمن نیست
از حوادث امان نبایستی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از حوادثی که آسمان به همراه دارد، در امان باشد.
نه فلک چون عدوی شش جهتند
عمر جز یک زمان نبایستی
هوش مصنوعی: زمان، دشمنی شبیه به آسمان و همه جهات است و عمر انسان نباید بیشتر از یک زمان کوتاه باشد.
گلستان حیات سخت خوش است
خار در گلستان نبایستی
هوش مصنوعی: زندگی در میان زیبایی‌ها و نعمت‌ها به شدت دلپذیراست، اما باید توجه داشت که در کنار این زیبایی‌ها، مشکلات و چالش‌هایی هم وجود دارد که نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت.
بر کف ساقیان بزم اجل
ساتکینی گران نبایستی
هوش مصنوعی: بر روی دست ساقی‌ها در مجلس مرگ، نشانه‌ای از سنگینی وجود ندارد که باید باشد.
حربه شام دیلمی کله را
روشنی در سنان نبایستی
هوش مصنوعی: سلاح شام دیلمی باید برای روشنایی کلید در نوک نیزه آماده شود.
زرده شام و نقره خنگ سحر
چرخ را زیر ران نبایستی
هوش مصنوعی: صبح زود که هوا روشن می‌شود، طلایی و نقره‌ای در افق نمایان می‌شود و باید مراقب بود که در این زمان حساس از زندگی غفلت نکنیم.
صبح را کاب روی ریخته باد
نفس آتش فشان نبایستی
هوش مصنوعی: صبح که می‌رسد، باید بیدار شد و از خواب برخاست و نباید اجازه داد که آتش درونمان خاموش شود.
آفتابی که ذره ذره بهست
سایه را بیم جان نبایستی
هوش مصنوعی: خورشیدی که به آرامی و با احتیاط برمی‌خیزد، نباید از سایه ترسی به دل راه دهد.
فلک حقه باز را پس ازین
مهره اندر دهان نبایستی
هوش مصنوعی: آسمان دیگر نباید به فریبکاری‌های حقه‌بازان اجازه دهد که با نیرنگ‌هایشان بر دیگران تسلط پیدا کنند.
لقمه عمر اگرچه سگ نخورد
همه تن استخوان نبایستی
هوش مصنوعی: هرچند عمر به خاطر مشکلات و سختی‌ها ممکن است بی‌فایدگی را تجربه کند، اما نباید همه زندگی را به خاطر این چالش‌ها و ناکامی‌ها قربانی کرد. انسان باید به دنبال بهره‌وری و استفاده صحیح از عمر خود باشد.
چون دل و دیده زمانه تهی است
ز آب و آتش نشان نبایستی
هوش مصنوعی: در جامعه‌ای که قلب و چشم‌ها از محبت و شور زندگی خالی است، نباید انتظار چیزی بهتر از این داشته باشیم.
سخن غم همه جهان بگرفت
این سخن در جهان نبایستی
هوش مصنوعی: غم و اندوه تمام عالم را در بر گرفته است و این موضوع نباید در جهان وجود داشته باشد.
تا کران کردمی ز هر دو جهان
یک نفس در میان نبایستی
هوش مصنوعی: من تا افق هر دو جهان را می‌دیده‌ام، اما در این میان نباید نفس می‌کشیدم.
تا به آه آفتاب سوختمی
شرمم از آسمان نبایستی
هوش مصنوعی: من به خاطر اینکه در آفتاب داغ و سوزان سوختم، از آسمان خجالت می‌کشم و نباید اینطور باشد.
تا نگین ها ز اشگ ساختمی
لعل در هیچ کان نبایستی
هوش مصنوعی: تا زمانی که اشک‌های من مانند نگین درخشان است، هیچ گوهری در هیچ معادنی نباید وجود داشته باشد.
دهر اگر غمگسار نیست رواست
به غمم شادمان نبایستی
هوش مصنوعی: اگر زمانه دردی را درمان نمی‌کند، پس جایز نیست که من به خاطر غمم شاد باشم.
گرچه من دست بر سرم ز فلک
صدر صاحبقران نبایستی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من از آسمان و تقدیر در رنج هستم، نباید بر سرم دست بزنم و ناامید شوم.
حاصل شش جهات و هفت اقلیم
ناصر دین محمد ابراهیم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ناصر دین محمد ابراهیم، نتیجه و ثمره تمام جهات و اقلیم‌هاست. به نوعی اشاره به بزرگی و اهمیت این شخصیت دارد و نشان‌دهنده‌ این است که او نماد و نمایندهٔ موفقیت‌های بسیاری است که از همه جا و از تمامی نقاط به او رسیده است.
عاقلان دلشکسته زمنند
غافلان دست بسته محنند
هوش مصنوعی: عاقلانی که دلشان شکسته است، از درد و رنجی که می‌کشند آگاهند، در حالی که نا‌آگاهان در برابر مشکلات ناتوان و بی‌عمل مانده‌اند.
همچو هندو بر آتش اند ز غم
طوطیانی که اندرین چمنند
هوش مصنوعی: شده‌اند مانند هندوها که به خاطر غم و اندوه طوطیانی که در این گلزار زندگی می‌کنند، بر آتش می‌ریزند.
زیر این سقف کاسه پوش فلک
گهر دل چو کوزه می شکنند
هوش مصنوعی: زیر این آسمان که مانند کاسه‌ای است، دل‌های پر از آرزو و عشق همچون کوزه‌هایی هستند که به آسانی می‌شکنند.
واندرین دام تنگ حلقه خاک
عاقلان جان دهند و دم نزنند
هوش مصنوعی: در این زندگی دنیوی، افرادی که با فهم و عقل هستند، در دورانی سخت و محدود گرفتار شده‌اند و با وجود اینکه جان‌هایشان در خطر است، هیچ اعتراضی نمی‌کنند و سکوت می‌نمایند.
دو عقابند بر دو شاخ فلک
که بجز بیخ عمر بر نکنند
هوش مصنوعی: دو عقاب بر روی دو شاخه آسمان نشسته‌اند و جز برای کندن ریشه عمر کسی، کار دیگری انجام نمی‌دهند.
کیمیا می کنند با خورشید
تا ز پایش چو سایه درفگنند
هوش مصنوعی: آنها با نور خورشید کار می‌کنند تا از پایش سایه‌ای بسازند و آن را به زمین بیفکنند.
زیر تیر شکسته اند نجوم
تا درین جامخانه کهنند
هوش مصنوعی: زیر تیرهای شکسته‌ای که در آسمان وجود دارد، به نظر می‌رسد که ستاره‌ها برای ورود به این خانه قدیمی آماده شده‌اند.
به خدایی که روشنان فلک
تیره با قهر او چو اهرمنند
هوش مصنوعی: به خدایی که روشنایی‌های آسمان، در برابر خشم او همچون موجودات تاریک و شرور به نظر می‌رسند.
بر رد بارگاه قدرت او
عنکبوتان آب و گل نتنند
هوش مصنوعی: در سایه‌سار عظمت و قدرت او، موجودات بی‌اهمیتی چون عنکبوت‌ها نمی‌توانند وجود داشته باشند.
کاب و خاک از نهیب آتش مرگ
رفته از آب و رنگ خویشتنند
هوش مصنوعی: کاب و خاک تحت تأثیر نیروی آتش و مرگ، از حالت اولیه و رنگ طبیعی خود دور شده‌اند.
نقرگان فلک چو صورت زر
بر بساط جلال ممتحنند
هوش مصنوعی: در آسمان، ستاره‌ها همچون جواهراتی زرد بر روی سجاده‌ی بزرگی از عظمت و زیبایی در حال درخشیدن و امتحان دادن هستند.
شاهدان شکر حدیث چو شمع
زین هوس خون دیده در دهنند
هوش مصنوعی: شاهدان زیبایی مانند شمعی هستند که در این اشتیاق، اشک‌های دیده را در دهان خود دارند.
عاقلان زیر این حدیقه سبز
یا سخن گشته یا درین سخنند
هوش مصنوعی: عاقلان یا به این باغ سبز فکر می‌کنند یا خود را در این صحبت‌ها غرق کرده‌اند.
چون چراغند روز مرده ز غم
شب روانی که شمع انجمنند
هوش مصنوعی: به مانند چراغ‌هایی هستند که در روز، بی‌فایده به نظر می‌رسند، اما در شب که به خاطر غم و اندوه زندگی بر روح افراد سنگینی می‌کند، مانند شمع‌هایی هستند که روشنایی بخش محفل‌ها و مجالس‌اند.
تیر پر کرده صفدران قضا
بر تهیگاه عمر مرد و زنند
هوش مصنوعی: تیرهای تقدیر و سرنوشت بر زندگی خالی و تهی انسان‌ها فرود می‌آید و آن‌ها را نابود می‌کند.
خون دل خورده خسروان زمین
به معزای خواجه زمنند
هوش مصنوعی: خسروان زمین به خاطر درد و رنجی که کشیده‌اند، مانند خواجه‌ای هستند که دچار غم و اندوه شده است.
آنکه بی نکته لب و دهنش
آب لب رفته عالمی چو منند
هوش مصنوعی: کسی که فقط به خاطر زیبایی ظاهری‌اش و بدون داشتن عمق و معنا، نظرها را جلب می‌کند، می‌تواند باعث شود افرادی مثل من که به دنبال عمق و معنای واقعی هستیم، دچار سردرگمی و ناامیدی شوند.
آنکه بی دلق و صدره سیهش
آسمانها کبود پیرهنند
هوش مصنوعی: کسی که لباس شیک و زینتی ندارد، آسمان‌ها نیز به رنگ آبی تیره در آمدند.
طوطیان بی حدیث او چو شکر
گه غریقند و گه به سوختند
هوش مصنوعی: پرندگان زیبای بی‌خبری از او مانند شکر هستند که گاهی در غرقاب غم فرو می‌روند و گاهی هم به آتش عشق دچار می‌شوند.
حاصل شش جهات و هفت اقلیم
ناصر دین محمد ابراهیم
هوش مصنوعی: تمام دستاوردها و ثمرات دنیا و بلاد مختلف، به ناصر دین محمد ابراهیم برمی‌گردد.
چرخ بین ره بر آفتاب زده
خاک بین راه ناصواب زده
هوش مصنوعی: در حال حرکت به سوی هدف، به زیبایی‌های طبیعت و نور آفتاب توجه کن؛ اما در عین حال مراقب باش که به اشتباهات و مشکلات مسیر نیز توجه داشته باشی.
موج خونابه بین ز دامن خاک
بر گریبان ماهتاب زده
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به تصاویری از خون و زخم‌ها در دامن زمین و اثر آن بر چهره‌ی ماهتاب می‌شود. به نوعی، تأثیرات درد و رنج بر زیبایی و روشنایی را نشان می‌دهد، گویی زیبایی‌ها نیز تحت تأثیر رنج‌ها و مشکلات قرار دارند.
آتش غم، جهان ز بی نمکی
بر جگرهای چون کباب زده
هوش مصنوعی: غم و اندوه مانند آتش سوزانی است که به دل‌ها آسیب می‌زند و مانند کباب‌هایی می‌ماند که در آتش می‌پزند. در واقع این درد و بی‌احساسی جهان را تحت تأثیر قرار داده و به شدت بر جان‌ها اثر می‌گذارد.
از پی کین خواجه در دل شب
آسمان حربه شهاب زده
هوش مصنوعی: در دل شب، به خاطر انتقام خواجه، آسمان با تیرهای نورانی شهاب پر شده است.
صبح دراعه چاک کرده ز درد
شب سر گیسوی به تاب زده
هوش مصنوعی: صبح از شدت درد شب، گیسوانش را باز کرده و چاک داده است.
فلک خرقه پوش بی حسنش
سبحه بر تارک تراب زده
هوش مصنوعی: آسمان بدون زیبایی او مانند پوششی است که بر روی آن دانه‌های تسبیحی قرار گرفته باشد.
باد بی سایه مبارک او
خاک در چشم آفتاب زده
هوش مصنوعی: باد بی سایه به معنای وجود تهی از نور و سایه، برکت او را به خاکی می‌آورد که در زیر تابش آفتاب قرار دارد. این بیان نشان‌دهنده‌ی تأثیر مثبت و روشنگر بودن وجود او بر زمین و فضای اطرافش است.
صد سنان بی عصای موسی او
خضر بر سینه خراب زده
هوش مصنوعی: مردی با صد شمشیر بدون عصای موسی، بر سینه ویران شده خضر نشسته است.
کوزه آفتاب بر کفنش
به دهان سحر گلاب زده
هوش مصنوعی: دستگاه حاکم بر این دنیا، با نور و زیبایی روز درآمیخته است. در اینجا، گلابی که عطرش به مشام می‌رسد، نشانگر حضور خوشبو و معطر زندگی در کنار مرگ و خاموشی است. این تصویر نشان‌دهنده تحول و ادامه حیات حتی در مواجهه با تاریکی‌ها و جدایی‌هاست.
بر سر خاک او ز ساغر چشم
آسیای سپهر آب زده
هوش مصنوعی: در کنار آرامگاه او، چشمانم همچون دانه‌های آبی که در اثر چرخش آسمان ریزش کرده‌اند، پر از اشک و غم است.
آهوان در غمش ز سینه گرم
شعله در ناف مشگ ناب زده
هوش مصنوعی: آهوها از شدت غم او به تپش آمده‌اند و مانند شعله‌ای گرم در دل شب، از آن عطر خوش مشکی که دارد، منتشر می‌شوند.
اشگ دریای چشم من به غمش
طعنه در لؤلؤ خوشاب زده
هوش مصنوعی: اشک‌های چشمان من به خاطر غم او مانند لؤلؤی زیبا و درخشان می‌درخشند.
زهره تا زخم خورد ماتم اوست
نیست یک زخمه بر رباب زده
هوش مصنوعی: زهره، که نام زنی است، پس از اینکه زخم خورد، در غم او به سوگ نشسته است و حالتی از اندوه را تجربه می‌کند. همچنین، هیچ زخم دیگری بر ساز رباب نخورده است.
خوش بود خاصه در دل خاک
آب این کهنه آسیاب زده
هوش مصنوعی: آب آسیاب قدیمی که در دل خاک جریان دارد، خوشایند و دلنشین است.
گردن چرخ سرد و خوش چو فقاع
به سر تیغ چون سداب زده
هوش مصنوعی: گردن چرخ، در دمای سرد و لذت‌بخش، مانند موجی از ابریشم، به آرامی در حرکت است و با تیغی تیز همانند سراب می‌درخشد.
چند پرسی ز من که مرکز خاک
چیست با گنبد شتاب زده؟
هوش مصنوعی: چند بار از من می‌پرسی که کانون زندگی و وجود چیست، در حالی که خودت در حال حرکت و شتاب هستی؟
نیم گویی است سخت کرده به میخ
چار طاقی است بی طناب زده
هوش مصنوعی: نیم گویی به میخی محکم شده و در حالی که به چهار طاقی وصل است، بدون اینکه طنابی داشته باشد.
سینه خوش کن که ناف روی زمین
هست بر محنت و عذاب زده
هوش مصنوعی: دل خود را خوش کن، زیرا بر روی زمین، محنت و عذاب به نوعی طبیعی و جدایی‌ناپذیر از زندگی است.
حاصل شش جهات و هفت اقلیم
ناصر دین محمد ابراهیم
هوش مصنوعی: نتیجه و ثمره‌ شش سمت و هفت سرزمین، ناصر دین محمد ابراهیم است.