گنجور

شمارهٔ ۴۳

یا غزالی یا غزالی لاتَحَدنی بِالوِصالٖ
مع ان تعرف حالی فی فُنونِ الإخِتلالٖ
تو طراز هر جمالی در نهایات کمالی
رشک مشک و غیرت گل هم به خَدّ و هم به خالی
این اشکو حالتی فی قید هجر واشتعالی
لست اهلا بالوصال ام رهنتم بالملال
گرچه جانم را وبالی ورچه عمرم را زوالی
باد حسنت در تزاید باد عمرت بر توالی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یا غزالی یا غزالی لاتَحَدنی بِالوِصالٖ
مع ان تعرف حالی فی فُنونِ الإخِتلالٖ
هوش مصنوعی: ای غزال زیبا، مرا به وصال خود وادار نکن، زیرا تو خود حال من را در ناملایمات می‌دانی.
تو طراز هر جمالی در نهایات کمالی
رشک مشک و غیرت گل هم به خَدّ و هم به خالی
هوش مصنوعی: تو اوج زیبایی و در نهایت کمال قرار داری، حتی عطر مشک و زیبایی گل هم به دل‌ربایی چهره‌ات غبطه می‌خورند.
این اشکو حالتی فی قید هجر واشتعالی
لست اهلا بالوصال ام رهنتم بالملال
هوش مصنوعی: این اشک، ناشی از درد جدایی و شوق وصال است. من لایق ملاقات نیستم یا در انتظار خستگی هستم.
گرچه جانم را وبالی ورچه عمرم را زوالی
باد حسنت در تزاید باد عمرت بر توالی
هوش مصنوعی: هرچند که جانم در رنج و عذاب است و عمرم در حال گذر و کاهش، اما زیبایی تو هر روز افزون‌تر می‌شود و امیدوارم عمر تو نیز همواره طولانی و پایدار باشد.