گنجور

شمارهٔ ۱۱

مژده ای دل هان که ما را مژده جان آمدست
وز نسیم صبح بوی زلف جانان آمدست
تن مزن ای دل! بزن دستی و جان را برفشان
زانکه این خوش مژده در دل از ره جان آمدست
نیم شبخیزان دولت جوی را اندر مشام
بوی اقبال از دم صبح درفشان آمدست
چشم روشن گشته اند الحق عزیزان جهان
زین نسیم خوش که از یوسف به کنعان آمدست
از ندای ابشروا گویان به پیروز اختری
زخمها در زخم این پیروزه پنگان آمدست
وز فغان بانگ گردون بر صلای جان فشان
عیسی اندر حجره گردون به افغان آمدست
لب چو جام پر شکر خندست عالم را از آنک
خاتم گم گشته با دست سلیمان آمدست
این سعادت بین که مهد کبریای احمدی
پیش بو ایوب انصاری به مهمان آمدست
آیت انی انا الله دان که از طور جلال
سوی گوش محرم موسی عمران آمدست
هین که باز از بهر دفع فتنه افراسیاب
روستم بر پشت رخش از زاولستان آمدست
از کبوتر خانه های مرغ عرش نامه بر
این بشارت نامه در پر بسته پنهان آمدست
یارب این سورست یا صور دوم کز یک دمش
رفتگان را قوت جان در تن آسان آمدست
آسمان جان بر طبق بنهاده یعنی آفتاب
زین طرب در خاک همچون سایه گردان آمدست
این همه رمز و اشارت هیچ می دانی که چیست؟
یا چه فیض است این که از انجم در ارکان آمدست؟
شاه مغرب را که در مشرق امان از عدل اوست
شهریاری در وجود از لطف یزدان آمدست
کرد سعدان فلک در طالع خوبش قران
لاجرم صاحب قران از فر سعدان آمدست
چرخ یکتا کرده بد دل بر امید دایگیش
بر سر گهواره خاکی دو تا زان آمدست
او ز سه شاه از اتابک در جهانداری و قدر
همچو زال از سام و چون سام از نریمان آمدست
پرتو از خورشید و نور از ماه و باران از سحاب
گل ز گلبن در ز دریا گوهر از کان آمدست
شیر پستان، آب حیوان گشت و او خضر دوم
شیر بین کاب حیاتش شیر پستان آمدست
از خم مهدش خم ایوان کسری رشگ برد
کین خم اندر قدر به زان شکل ایوان آمدست
ملک ایران با فلک پهلو باید بی خلاف
زین خلف کاکنون ز پشت شاه ایران آمدست
چون پدر شاهست و عم سلطان و جد سلطان نشان
شاید او سلطان نشان و شاه سلطان آمدست
همچو عیسی وقت طفلی شد طفیل قدر او
از جلالت هر چه آن در حد امکان آمدست
شاه محمود محمد خواندش گردون از آنک
همچو محمود از سر تیغ آتش افشان آمدست
ای جهانبخشی که هر دم تحفه ایام تو
فتح دیگرگون و اقبال دگرسان آمدست
کشت خشک مکرمت را اندرین آخر زمان
فیض انعام تو در خور تر ز باران آمدست
در صف مردی لوای نصرت آرای ترا
سورت نصر من الله جمله درشان آمدست
آنچنان در خون خصمت شد جهان کز بهر او
غنچه در بستان چو خون آلوده پیکان آمدست
چون تو بر یکران خود جولان نمایی در مصاف
در حمل خورشید پنداری خرامان آمدست
اسب همت را عنای ار تنگ گیری تو رواست
زانک پیش تو جهان بس تنگ میدان آمدست
کارساز عالمی امروز در دوران تست
خوشتر از خوش هر چه آن در تحت دوران آمدست
تیغ یک زخمت که او را هست دندان در شکم
خصم را الحق حریف آب دندان آمدست
دولتت در پای در بخش است، وز دوران چرخ
او به پایان آید از دریا به پایان آمدست
گر سکندر خوانمت حق با منست از بهر آنک
تیغ تو سدی میان کفر و ایمان آمدست
مؤمن از تست ایمن و ترساست ترسان لاجرم
در حریم ترس تو ترسا مسلمان آمدست
همتت جایی رسید ای شاه کاندر جنب او
نه فلک با طول و عرضش ده یک آن آمدست
دوش با دل گفتم این شهزاده از روی خرد
چون پدر فرمانده ایران و توران آمدست
دل مرا گفت این قدر می دان که از قرآن مجد
لفظ انی جاعل در شأن ایشان آمدست
عدل کسری ظلم حجاج است در عهد تو زانک
پیش عدلت عدل کسری عین عدوان آمدست
آسمان عمر پیما از نهیب تیغ تو
با تو از بهر امان در عهد و پیمان آمدست
چون کف راد است گر کان رفته شد گو رفته باش
خاک بر سر شعر را جایی که قرآن آمدست
تا کند هنگام بزمت پیش تو بازیگری
ماه مار افسا و گردون کاسه گردان آمدست
حافظ ملک عراقی و اتابک تاج بخش
قتلغ اینانج از پی ملک خراسان آمدست
شاد باش ای شیر شیرآشام و طفل روزبه
کاسمان با فر او طفل دبستان آمدست
مردم چشم است و چشم عالمی روشن بدوست
لاجرم با چشمه خورشید یکسان آمدست
او هنوز اندر میان مهد و خیل جاه او
برتر از ایوان چرخ و اوج کیوان آمدست
ای بسا رخنه که از میلاد عمر افزای او
در لوای ایلک و قدر قدر خان آمدست
هست در بستان دولت سدره و طوبی ملک
گرچه باغ روح را چون شاخ ریحان آمدست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مژده ای دل هان که ما را مژده جان آمدست
وز نسیم صبح بوی زلف جانان آمدست
هوش مصنوعی: ای دل، خوش خبر باش که مژده‌ای به ما رسیده است و از نسیم صبح، عطر موهای معشوق به مشام می‌رسد.
تن مزن ای دل! بزن دستی و جان را برفشان
زانکه این خوش مژده در دل از ره جان آمدست
هوش مصنوعی: ای دل، آرام باش! دستی بزن و روح را به شادی بگذار، چرا که این بشارت خوش از راه جان به دل رسیده است.
نیم شبخیزان دولت جوی را اندر مشام
بوی اقبال از دم صبح درفشان آمدست
هوش مصنوعی: در نیمه‌های شب، دولتمندان و خوشبختی‌طلبان بویی از خوشبختی را حس کردند که از سپیده دم با آرامش و نور بر افراز شده است.
چشم روشن گشته اند الحق عزیزان جهان
زین نسیم خوش که از یوسف به کنعان آمدست
هوش مصنوعی: چشم‌ها از خوشحالی درخشان شده‌اند، واقعاً عزیزان این دنیا به خاطر این نسیم دلپذیر که از یوسف به کنعان آمده است، شادمانند.
از ندای ابشروا گویان به پیروز اختری
زخمها در زخم این پیروزه پنگان آمدست
هوش مصنوعی: صدای بشارت و خوشحالی می‌رسد، زیرا پیروزی در آسمان به ثمر نشسته است. زخم‌ها و دردها در این پیروزی به یکدیگر پیوند خورده‌اند.
وز فغان بانگ گردون بر صلای جان فشان
عیسی اندر حجره گردون به افغان آمدست
هوش مصنوعی: از صدای دردناک آسمان، ندا و فریاد جان فشان عیسی در آن اتاق می‌توزد و به گوش می‌رسد.
لب چو جام پر شکر خندست عالم را از آنک
خاتم گم گشته با دست سلیمان آمدست
هوش مصنوعی: لب مانند جامی پر از شکر است و لبخند او جهانی را شاد کرده است، زیرا خاتم، که نماد قدرت و حاکمیت است، با دستان سلیمان به او داده شده است.
این سعادت بین که مهد کبریای احمدی
پیش بو ایوب انصاری به مهمان آمدست
هوش مصنوعی: این خوشبختی را ببین که مهد کبریایی پیامبر احمد (ص) در خانه‌ابن انصاری به مهمانی آمده است.
آیت انی انا الله دان که از طور جلال
سوی گوش محرم موسی عمران آمدست
هوش مصنوعی: علامت این که من خدا هستم، از بالای کوه جلال به سمت گوش مخصوص موسی پسر عمران نازل شده است.
هین که باز از بهر دفع فتنه افراسیاب
روستم بر پشت رخش از زاولستان آمدست
هوش مصنوعی: دقت کن که روستم از زاولستان آمده تا دوباره برای مقابله با فتنه افراسیاب آماده شود. او بر پشت اسبش رخش نشسته است.
از کبوتر خانه های مرغ عرش نامه بر
این بشارت نامه در پر بسته پنهان آمدست
هوش مصنوعی: کبوتران که در آشیانه‌های آسمانی هستند، این پیام خوش را در پرهای خود دارند و به زمین می‌آورند.
یارب این سورست یا صور دوم کز یک دمش
رفتگان را قوت جان در تن آسان آمدست
هوش مصنوعی: ای خدا، آیا این شادی و شور واقعی است یا مانند تصویر دوم است که با یک دمش، جان از رفتگان را به زندگی و راحتی بازگردانده؟
آسمان جان بر طبق بنهاده یعنی آفتاب
زین طرب در خاک همچون سایه گردان آمدست
هوش مصنوعی: آسمان روح خود را بر زمین قرار داده است، یعنی آفتاب به خاطر این شادی در خاک مانند سایه‌ای در حرکت درآمده است.
این همه رمز و اشارت هیچ می دانی که چیست؟
یا چه فیض است این که از انجم در ارکان آمدست؟
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی این همه نشانه و رمز چیست؟ یا این نعمت و برکتی که از آسمان‌ها به زمین آمده، چه معنا و اهمیتی دارد؟
شاه مغرب را که در مشرق امان از عدل اوست
شهریاری در وجود از لطف یزدان آمدست
هوش مصنوعی: سلطان مغرب که در مشرق از عدالت او آسایش داریم، مدیریتی در وجودش به برکت خداوند به وجود آمده است.
کرد سعدان فلک در طالع خوبش قران
لاجرم صاحب قران از فر سعدان آمدست
هوش مصنوعی: چرخ فلک به خاطر سرنوشت نیک سعدی، او را خوشبخت و کامیاب ساخته است. بنابراین، کسی که از این خوشبختی بهره‌مند است، از خانواده سعدی آمده است.
چرخ یکتا کرده بد دل بر امید دایگیش
بر سر گهواره خاکی دو تا زان آمدست
هوش مصنوعی: چرخ (سرنوشت) به یک نفر بدی کرده و او بر امید خود تکیه کرده است. در حالی که بر سر گهواره‌ای از خاک، دو نفر با هم آمده‌اند.
او ز سه شاه از اتابک در جهانداری و قدر
همچو زال از سام و چون سام از نریمان آمدست
هوش مصنوعی: او در زمینه حکمرانی و مقام از سه شاه قدرتمند به مانند زال از سام و مانند سام از نریمان است.
پرتو از خورشید و نور از ماه و باران از سحاب
گل ز گلبن در ز دریا گوهر از کان آمدست
هوش مصنوعی: نور خورشید و روشنایی ماه و باران از ابرها و گل از باغ‌ها و مروارید از دریا به زمین می‌آید.
شیر پستان، آب حیوان گشت و او خضر دوم
شیر بین کاب حیاتش شیر پستان آمدست
هوش مصنوعی: شیر مادر به آب حیوان تبدیل شده و آن شخص مثل خضر دوم، از شیر حیات‌بخش استفاده کرده است. این جریان نشان‌دهنده تاثیر شیر مادر بر زندگی و رشد انسان است.
از خم مهدش خم ایوان کسری رشگ برد
کین خم اندر قدر به زان شکل ایوان آمدست
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به زیبایی و عظمت مهدی (محل نوزادی) دارد که به اندازه‌ای دلربا و زیبا است که حتی ایوان کسری را به حسادت وامی‌دارد. این مهد، به خاطر شکل و ویژگی‌های خاصش، به طرز شگفت‌انگیزی برجسته و شاخص به نظر می‌رسد.
ملک ایران با فلک پهلو باید بی خلاف
زین خلف کاکنون ز پشت شاه ایران آمدست
هوش مصنوعی: پادشاه ایران باید در کنار آسمان قرار گیرد و بدون هیچ شبهه‌ای، از نسل پادشاهانی است که اکنون از پشت او به دنیا آمده‌اند.
چون پدر شاهست و عم سلطان و جد سلطان نشان
شاید او سلطان نشان و شاه سلطان آمدست
هوش مصنوعی: این فرد به دلیل نسب و ارتباطش با شاه و سلاطین، می‌تواند جایگاه و مقام برجسته‌ای داشته باشد و به عنوان یک شاهزاده شناخته شود.
همچو عیسی وقت طفلی شد طفیل قدر او
از جلالت هر چه آن در حد امکان آمدست
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه مانند عیسی در دوران کودکی، شخصیت و مقام او نیز به طرز شگفت‌انگیزی نمایان است. هرچه ما از عظمت و بزرگ‌منشی او درک کنیم، در حد توان و امکان ماست. به عبارتی، بزرگی و شأن او فراتر از آن چیزی است که بتوان به طور کامل فهمید.
شاه محمود محمد خواندش گردون از آنک
همچو محمود از سر تیغ آتش افشان آمدست
هوش مصنوعی: شاه محمود محمد را به نام خود یاد می‌کند، زیرا همچون محمود، از دل آتش و خطرات بیرون آمده و می‌درخشد.
ای جهانبخشی که هر دم تحفه ایام تو
فتح دیگرگون و اقبال دگرسان آمدست
هوش مصنوعی: ای کسی که به دیگران نیکی می‌کنی، هر لحظه، هدیه‌ای از روزگار تو به شکل یک پیروزی جدید و خوش شانسی متفاوت به ما می‌رسد.
کشت خشک مکرمت را اندرین آخر زمان
فیض انعام تو در خور تر ز باران آمدست
هوش مصنوعی: در این زمانه‌ی آخر، برکت و لطف تو به اندازه‌ای فراوان شده که زمین‌هایی که خشک بودند، اکنون به حدی مستعد و سرسبز شده‌اند که حتی از باران هم بهتر شده‌اند.
در صف مردی لوای نصرت آرای ترا
سورت نصر من الله جمله درشان آمدست
هوش مصنوعی: در صف حضور مردی که پرچم پیروزی به دوش دارد، چهره‌ات در میان نشانه‌های یاری خداوند جلوه‌گر شده است.
آنچنان در خون خصمت شد جهان کز بهر او
غنچه در بستان چو خون آلوده پیکان آمدست
هوش مصنوعی: به قدری دنیا تحت تأثیر دشمنی او قرار گرفته که برای او گل‌ها در باغ مثل تیرهایی خون‌آلود به نظر می‌رسند.
چون تو بر یکران خود جولان نمایی در مصاف
در حمل خورشید پنداری خرامان آمدست
هوش مصنوعی: وقتی تو با این زیبایی و شجاعت در میدان نبرد ظاهر می‌شوی، گویی که خورشید در حال جلوه‌گری و درخشش است.
اسب همت را عنای ار تنگ گیری تو رواست
زانک پیش تو جهان بس تنگ میدان آمدست
هوش مصنوعی: هرگاه اراده و تلاش تو را محدود کنی، بر اسب همت جایز است که در تنگنای تو بجهد، زیرا در قیاس با تو، جهان بسیار تنگ و کوچک به نظر می‌رسد.
کارساز عالمی امروز در دوران تست
خوشتر از خوش هر چه آن در تحت دوران آمدست
هوش مصنوعی: امروز در جهان، هرچه که در حال حاضر به وجود آمده، از همه چیز بهتر و شیرین‌تر است.
تیغ یک زخمت که او را هست دندان در شکم
خصم را الحق حریف آب دندان آمدست
هوش مصنوعی: تیغی که به خاطر زخم تو به دشمن ضربه می‌زند، حقیقتاً دندان هم دارد و این دشمن به خاطر این دندان، در حال تحمل درد است.
دولتت در پای در بخش است، وز دوران چرخ
او به پایان آید از دریا به پایان آمدست
هوش مصنوعی: سرنوشت تو وابسته به در است و زمانی که دوران چرخ به پایان برسد، از دریا نیز همه چیز به آخر رسیده است.
گر سکندر خوانمت حق با منست از بهر آنک
تیغ تو سدی میان کفر و ایمان آمدست
هوش مصنوعی: اگر بخواهم تو را سکندر بنامم، حق با من است، چون تیغ تو مانع جدی میان کفر و ایمان شده است.
مؤمن از تست ایمن و ترساست ترسان لاجرم
در حریم ترس تو ترسا مسلمان آمدست
هوش مصنوعی: مؤمن به خاطر ایمانش در امان است، اما ترسویی که همیشه درگیر ترس است، در واقع در فضای ترس تو قرار دارد. این ترسو به عنوان مسلمان در دنیا آمده است.
همتت جایی رسید ای شاه کاندر جنب او
نه فلک با طول و عرضش ده یک آن آمدست
هوش مصنوعی: ای شاه، تلاش و تلاش تو به جایی رسیده است که در جنبش و حرکت تو، نه فقط افلاک و天地، بلکه خود آن‌ها هم به اندازه یک آن به تو نزدیک شده‌اند.
دوش با دل گفتم این شهزاده از روی خرد
چون پدر فرمانده ایران و توران آمدست
هوش مصنوعی: دیشب با دل خودم صحبت کردم و گفتم این شاهزاده با درایت و هوش، مانند پدرش که فرمانده ایران و توران بود، به اینجا آمده است.
دل مرا گفت این قدر می دان که از قرآن مجد
لفظ انی جاعل در شأن ایشان آمدست
هوش مصنوعی: دل من گفت: بدان که در قرآن مجید درباره شأن ایشان واژه "انی جاعل" آمده است.
عدل کسری ظلم حجاج است در عهد تو زانک
پیش عدلت عدل کسری عین عدوان آمدست
هوش مصنوعی: در عهد تو، عدالت کسری به ظلم حجاج تشبیه شده است؛ زیرا در برابر عدالت تو، عدالت کسری خود ظلم و تعدی محسوب می‌شود.
آسمان عمر پیما از نهیب تیغ تو
با تو از بهر امان در عهد و پیمان آمدست
هوش مصنوعی: آسمان زندگی، از شدت ضربه‌های تو در حال تلاطم است و برای حفظ امنیت و وفاداری، به تو روی آورده است.
چون کف راد است گر کان رفته شد گو رفته باش
خاک بر سر شعر را جایی که قرآن آمدست
هوش مصنوعی: اگر شعر را با قرآن مقایسه کنیم، در واقع به اهمیت و مقام قرآن اشاره دارد. در صورتی که شعر در برابر قرآن فاقد ارزش است و باید در جایی قرار گیرد که قرآن بر آن سایه افکنده. بنابراین، باید به ارزش و جایگاه واقعی قرآن توجه کنیم و دیگر چیزها را در برابر آن کوچک بشماریم.
تا کند هنگام بزمت پیش تو بازیگری
ماه مار افسا و گردون کاسه گردان آمدست
هوش مصنوعی: در زمان برگزاری مجلس جشن و میهمانی، هنرپیشه‌ای زیبا و ماهر به میهمانی شما آمده است، همانند یک سیاره که در دایره‌ای چرخش می‌کند.
حافظ ملک عراقی و اتابک تاج بخش
قتلغ اینانج از پی ملک خراسان آمدست
هوش مصنوعی: حافظ به شخصی اشاره می‌کند که از طرف حاکمان و بزرگان کشور به سمت خراسان فرستاده شده است. این فرد، از یک سرزمین دور آمده و هدفش یافتن پادشاه خراسان است. جمله به نوعی خبر از سفر و مأموریتی مهم می‌دهد که در پی دستورات بزرگان صورت گرفته است.
شاد باش ای شیر شیرآشام و طفل روزبه
کاسمان با فر او طفل دبستان آمدست
هوش مصنوعی: ای شیر دل و شیرین‌زبان، خوشحال باش! تو همچون کودکی در روز روشن، به فر و زیبایی آسمان پیوسته‌ای. اینک آن کودک، نماد علم و دانش، به مکتب آمده است.
مردم چشم است و چشم عالمی روشن بدوست
لاجرم با چشمه خورشید یکسان آمدست
هوش مصنوعی: مردم مانند چشم هستند و این چشم، جهان را روشن می‌کند. به همین دلیل، این چشم به نور خورشید شباهت دارد.
او هنوز اندر میان مهد و خیل جاه او
برتر از ایوان چرخ و اوج کیوان آمدست
هوش مصنوعی: او هنوز در میان مهد و گروه، جایگاهش بالاتر از همه چیزها و آسمان است.
ای بسا رخنه که از میلاد عمر افزای او
در لوای ایلک و قدر قدر خان آمدست
هوش مصنوعی: بسیاری از رخدادها و تغییرات مثبت به خاطر تولد و رشد او در دل سرزمین و زیر سایه‌ی قدرت و عظمت سران این قبیله به وجود آمده است.
هست در بستان دولت سدره و طوبی ملک
گرچه باغ روح را چون شاخ ریحان آمدست
هوش مصنوعی: در باغ سرسبز و پرنعمت، درختانی با نام‌های سدره و طوبی وجود دارند. با این حال، درخت‌های مانند ریحان هم در باغ روح وجود دارند که زیبایی و دل‌انگیزی خاص خود را دارند.