گنجور

بخش ۱۵ - جنگ طلخاب

و امیر، رضی اللّه عنه، از بلخ حرکت کرد بدانکه بسرخس رود روز شنبه نیمه شعبان با لشکری و عدّتی‌ سخت تمام، و همگان اقرار دادند که کلّ‌ ترکستان را که پیش آیند بتوان زد. و در راه درنگی می‌بود تا لشکر از هر جای دیگر که فرموده بود میرسیدند. و در روز یکشنبه غره ماه رمضان بطالقان‌ رسید و آنجا دو روز ببود، پس برفت تعبیه کرده‌ .

و قاصدان و جاسوسان رسیدند که «طغرل از نشابور بسرخس رسید و داود خود آنجا ببود و یبغو از مرو آنجا آمد، و سواری بیست هزار میگویند هستند، و تدبیر بر آن جمله کردند که بجنگ پیش آیند تا خود چه پیدا آید. و جنگ بطلخاب‌ و دیه بازرگانان خواهند کرد. و طغرل و ینالیان‌ میگفتند که ری و جبال و گرگان پیش‌ ماست‌ و مشتی مستأکله‌ و دیلم‌ و کردند آنجا، صواب آنست که رویم و روزگار فراخ‌ کرانه کنیم که در بند روم‌ بی‌خصم است، خراسان و این نواحی یله کنیم‌ با سلطان بدین بزرگی و حشمت که چندین لشکر و رعیّت دارد. داود گفت: «بزرگا غلطا که شمایان را افتاده است! اگر قدم شما از خراسان بجنبد، هیچ جای بر زمین قرار نباشد از قصد این پادشاه و خصمان قوی که وی از هر جانبی بر ما انگیزد . و من جنگ لشکر بعلیاباد دیدم، هر چه خواهی مردم و آلت هست امّا بنه گران است که ایشان را ممکن نگردد آنرا از خویشتن جدا کردن که بی‌وی زندگانی نتوانند کرد و بدان درمانند که خود را نگاه توانند داشت یا بنه را. و ما مجرّدیم‌ و بی‌بنه. و بگتغدی و سباشی را آنچه افتاد از گرانی بنه افتاد. و بنه ما از پس ما به سی فرسنگ‌ است و ساخته‌ایم، مردوار پیش کار رویم‌ تا نگریم ایزد، عزّ ذکره، چه تقدیر کرده است.» همگان این تدبیر را بپسندیدند و برین قرار دادند. و بورتگین‌ بر جنگ بیشتر نیرو میکرد و آنچه گریختگان اینجایی‌اند از آن امیر یوسف و حاجب علی قریب و غازی و اریارق و دیگران. و طغرل و یبغو گفتند: نباید که اینها جایی خللی کنند که مبادا که ایشان را بنامه‌ها فریفته باشند. داود گفت: اینها را پس پشت داشتن صواب نیست، خداوند کشتگانند و بضرورت اینجا آمده‌اند و دیگران که مهترانند چون سلیمان ارسلان جاذب و قدر حاجب و دیگران هر کسی که هست ایشان را پیش باید فرستاد تا چه پیدا آید، اگر غدر دارند، گروهی از ایشان بروند و بخداوند خویش پیوندند و اگر جنگ کنند، بهتر، تا ایمن شویم. گفتند «این هم صواب‌تر» و ایشان را گفتند که سلطان آمد و می‌شنویم که شما را بفریفته‌اند و میان جنگ بخواهید گشت‌، اگر چنین است، بروید که اگر از میان جنگ روید، باشد که بازدارند و بشما بلایی رسد و حقّ نان و نمک باطل گردد. همگان گفتند که خداوندان ما را بکشته‌اند و ما از بیم و ضرورت نزدیک شما آمده‌ایم و تا جان بخواهیم زد و دلیل آنست که میخواهیم تا ما را بر مقدّمه خویش بر سبیل طلیعه‌ بفرستید تا دیده آید که ما چه کنیم و چه اثر نماییم. گفتند:

هیچ چیز نماند . و بورتگین را نامزد کردند و بر مقدّمه برفت با سواری هزار بیشتر سلطانی‌ که ازین لشکرگاه رفته بودند و بدیشان التجا کرده، و سلیمان ارسلان جاذب بر اثر وی هم بدین عدد مردم.

جنگ کردن با سلجوقیان در بیابان سرخس و هزیمت افتادن ایشان‌

چون امیر بدین احوال واقف شد، کارها از لونی دیگر پیش گرفت و چنان دانسته بود که چون علم وی پدید آید، آن غلامان بجمله برگردند، و این عشوه‌ داده بودند و ما بخریده بودیم. و روز چهارشنبه هژدهم ماه رمضان نزدیک چاشتگاه طلائع‌ مخالفان پدید آمد سواری سیصد نزدیک طلخ آب‌ و ما نزدیک منزل رسیده بودیم و بنه در قفا میآمد. امیر بداشت‌ و بر پیل بود تا خیمه میزدند، طلیعه خصمان در تاخت و ازین جانب نیز مردم بتاخت و دست آویزی‌ قوی بود، و مردم ایشان میرسید و ازین جانب نیز مردم میرفت. و خیمه‌ها بزدند و امیر فرود آمد با لشکر، و خصمان بازگشتند. و احتیاطی تمام کردند بدان شب در لشکرگاه تا خللی نیفتد. و پگاه‌ کوس فروکوفتند و لشکر برنشست ساخته‌ و بتعبیه برفتند. چون دو فرسنگ رفته آمد، لشکری بزرگ از آن مخالفان پیدا آمد و طلیعه هر دو جانب جنگ پیوستند جنگی سخت و از هر دو جانب مردم نیک بکوشیدند تا نزدیک دیه بازرگان‌ پیدا آمد، و رود و چشمه- سار داشت و صحرا ریگ و سنگ‌ریزه بسیار داشت، و امیر بر ماده پیل بود در قلب، براند تا ببالا گونه‌یی‌ رسید نه بس بلند، فرمود که خیمه بزرگ آنجا بزنند تا لشکر کران آب فرود آید و خصمان از چهار جانب درآمدن گرفتند و جنگی سخت بپای شد و چندان رنج رسید لشکر را تا فرود توانست آمد و خیمه‌ها بزدند که اندازه نبود.

و نیک بیم بود که خللی بزرگ افتادی‌ امّا اعیان و مقدمان لشکر نیک بکوشیدند تا کار ضبط شد، و با این همه بسیار اشتر بربودند خصمان و چند تن بکشتند و خسته‌ کردند. و بیشتر نیروی جنگ‌ گریختگان ما کردند که خواسته بودند تا بترکمانان نمایند که صورتی که ایشان را بسته است‌ نه چنان است و ایشان راست‌اند تا ایمن شوند، و شدند، که یک تن ازیشان برین جانب نیامد. و جاسوسان ما بروزگار گذشته درین باب بسیار دروغ گفته بودند و زر ستده، و این روز پیدا آمد که همه زرق‌ بود.

و چون لشکر با تعبیه فرود آمد، در قلب‌ سلطان فرود آمده بود و میمنه‌ سپاه- سالار علی داشت و میسره‌ حاجب بزرگ سباشی داشت و بر ساقه‌ ارتگین‌ . و آن خصمان نیز بازگشتند و نزدیک از ما در کران مرغزاری لشکرگاه ساختند و فرود آمدند، چنانکه آواز دهل‌ هر دو لشکر که میزدند بیکدیگر میرسید. و با ما پیاده بسیار بود، کنده‌ها کردند گرد بر گرد لشکرگاه و هر چه از احتیاط ممکن بود بجای آوردند درین روز، که امیر، رضی اللّه عنه، آیتی بود در باب لشکر کشیدن، و آنچه در جهد آدمی‌ بود بجای میآورد، اما استاره‌ او نمیگشت و ایزد، تعالی، چیز دیگر خواست و آن بود که خواست‌ . و در همه لشکر ما یک اشتر را یک گام نتوانستند برد و اشتر هر کس پیش خیمه خویش میداشت‌ . و نماز دیگر فوجی قوی از خصمان بیامدند و نمیگذاشتند لشکر ما را که آب آوردندی از آن رودخانه. امیر بدر حاجب و ارتگین را با غلامی پانصد بفرستاد تا دمار از مخالفان برآوردند و دندانی قوی بدیشان نمودند . و چون شب نزدیک آمد بر چهار جانب طلیعه احتیاطی‌ قوی رفت. و دیگر روز مخالفان انبوه‌تر درآمدند و بر سه جانب و هر چهار جانب جنگ پیوستند. و از آن جهت که آخر ماه رمضان بود امیر بتن خویش بجنگ بر نمی‌نشست و اختیار چنان کرد که پس از عید جنگ کند تا درین ماه خونی ریخته نیاید. و هر روز جنگی سخت میبود بر چند جانب. و بسیار جهد می‌بایست کرد تا اشتران گیاه می‌یافتند و علف توانستند آورد با هزار و با دو هزار سوار که مخالفان چپ و راست می‌تاختند و هر چه ممکن بود از جلدی میکردند. و از جهت علف کار تنگ‌ شد. و امیر سخت اندیشه‌مند میبود و بچند دفعت خلوتها کرد با وزیر و اعیان و گفت «من ندانستم که کار این قوم بدین منزلت است، و عشوه‌ دادند مرا بحدیث ایشان و راست نگفتند، چنانکه واجب بودی تا بابتدا تدبیر این کار کرده آمدی. و پس از عید جنگ مصاف‌ بباید کرد و پس از آن شغل ایشان را از لونی دیگر پیش باید گرفت.» و بداشت این کار و این جنگ قائم شد باقی ماه رمضان.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و امیر، رضی اللّه عنه، از بلخ حرکت کرد بدانکه بسرخس رود روز شنبه نیمه شعبان با لشکری و عدّتی‌ سخت تمام، و همگان اقرار دادند که کلّ‌ ترکستان را که پیش آیند بتوان زد. و در راه درنگی می‌بود تا لشکر از هر جای دیگر که فرموده بود میرسیدند. و در روز یکشنبه غره ماه رمضان بطالقان‌ رسید و آنجا دو روز ببود، پس برفت تعبیه کرده‌ .
هوش مصنوعی: امیر، رضی‌الله عنه، از بلخ حرکت کرد و روز شنبه نیمه شعبان به سرخس رسید با یک لشکر و تجهیزات کامل. همه پذیرفتند که اگر به جلو بروند، می‌توانند کل ترکستان را فتح کنند. در مسیر توقفاتی داشت تا لشکر از دیگر مکان‌هایی که دستور داده بود، به او بپیوندند. سپس در روز یکشنبه اول ماه رمضان به طالقان رسید و آنجا دو روز ماند و بعد از آن ادامه مسیر داد.
و قاصدان و جاسوسان رسیدند که «طغرل از نشابور بسرخس رسید و داود خود آنجا ببود و یبغو از مرو آنجا آمد، و سواری بیست هزار میگویند هستند، و تدبیر بر آن جمله کردند که بجنگ پیش آیند تا خود چه پیدا آید. و جنگ بطلخاب‌ و دیه بازرگانان خواهند کرد. و طغرل و ینالیان‌ میگفتند که ری و جبال و گرگان پیش‌ ماست‌ و مشتی مستأکله‌ و دیلم‌ و کردند آنجا، صواب آنست که رویم و روزگار فراخ‌ کرانه کنیم که در بند روم‌ بی‌خصم است، خراسان و این نواحی یله کنیم‌ با سلطان بدین بزرگی و حشمت که چندین لشکر و رعیّت دارد. داود گفت: «بزرگا غلطا که شمایان را افتاده است! اگر قدم شما از خراسان بجنبد، هیچ جای بر زمین قرار نباشد از قصد این پادشاه و خصمان قوی که وی از هر جانبی بر ما انگیزد . و من جنگ لشکر بعلیاباد دیدم، هر چه خواهی مردم و آلت هست امّا بنه گران است که ایشان را ممکن نگردد آنرا از خویشتن جدا کردن که بی‌وی زندگانی نتوانند کرد و بدان درمانند که خود را نگاه توانند داشت یا بنه را. و ما مجرّدیم‌ و بی‌بنه. و بگتغدی و سباشی را آنچه افتاد از گرانی بنه افتاد. و بنه ما از پس ما به سی فرسنگ‌ است و ساخته‌ایم، مردوار پیش کار رویم‌ تا نگریم ایزد، عزّ ذکره، چه تقدیر کرده است.» همگان این تدبیر را بپسندیدند و برین قرار دادند. و بورتگین‌ بر جنگ بیشتر نیرو میکرد و آنچه گریختگان اینجایی‌اند از آن امیر یوسف و حاجب علی قریب و غازی و اریارق و دیگران. و طغرل و یبغو گفتند: نباید که اینها جایی خللی کنند که مبادا که ایشان را بنامه‌ها فریفته باشند. داود گفت: اینها را پس پشت داشتن صواب نیست، خداوند کشتگانند و بضرورت اینجا آمده‌اند و دیگران که مهترانند چون سلیمان ارسلان جاذب و قدر حاجب و دیگران هر کسی که هست ایشان را پیش باید فرستاد تا چه پیدا آید، اگر غدر دارند، گروهی از ایشان بروند و بخداوند خویش پیوندند و اگر جنگ کنند، بهتر، تا ایمن شویم. گفتند «این هم صواب‌تر» و ایشان را گفتند که سلطان آمد و می‌شنویم که شما را بفریفته‌اند و میان جنگ بخواهید گشت‌، اگر چنین است، بروید که اگر از میان جنگ روید، باشد که بازدارند و بشما بلایی رسد و حقّ نان و نمک باطل گردد. همگان گفتند که خداوندان ما را بکشته‌اند و ما از بیم و ضرورت نزدیک شما آمده‌ایم و تا جان بخواهیم زد و دلیل آنست که میخواهیم تا ما را بر مقدّمه خویش بر سبیل طلیعه‌ بفرستید تا دیده آید که ما چه کنیم و چه اثر نماییم. گفتند:
هوش مصنوعی: خبرهایی به دست رسید که طغرل از نشابور به سرخس رسیده و داود نیز در آنجا بوده است. همچنین، یبغو از مرو به آنجا آمده و خبری می‌گویند که بیست هزار سوار در آنجا هستند. آنها تصمیم گرفته‌اند که به سمت جنگ بروند تا ببینند چه پیش خواهد آمد. جنگ در بطلخاب و دیه بازرگانان وجود خواهد داشت. طغرل و یبغو می‌گفتند که ری و جبال و گرگان در دست ماست و مستأکل و دیلم نیز در همان vicinity هستند. به نظر آنها بهتر است که به جنگ رویم و از آنجا دور شویم، زیرا در بند روم هیچ درگیری وجود ندارد و خراسان را باید در اختیار سلطان با این قدرت و عظمت قرار بدهیم. داود پاسخ داد که این تصمیم نادرست است؛ اگر پای شما از خراسان خارج شود، دیگر جایی بر زمین باقی نخواهد ماند که این پادشاه و دشمنان قدرتمند به آنجا نیایند. او به یاد آورد که در جنگ لشکر بعلیاباد دید که هر چه افراد و تجهیزات هستند، ولی تامین بنه سخت است و آنها نمی‌توانند بدون آن زندگی کنند. ما به تنهایی و بدون بنه هستیم، و باید به دقت پیش برویم تا ببینیم خدا چه تقدیری برای ما رقم زده است. همه این تدبیر را پسندیدند و بر آن توافق کردند. بورتگین بر جمع‌آوری نیرو برای جنگ بیشتر تلاش می‌کرد و از آن‌های که فرار کرده بودند، شامل امیر یوسف و حاجب علی و دیگران، یاد می‌کردند. طغرل و یبغو می‌گفتند که نباید اجازه داد که این افراد کمکی برای دشمن باشند. داود گفت: نگه‌داشتن این افراد در پس بهتر نیست، زیرا آنها به سبب ضرورت به اینجا آمده‌اند. باید شخصیت‌های مهمی چون سلیمان ارسلان و دیگران را برای بررسی وضعیت به جلو فرستاد تا ببینیم آنها چه قصدی دارند. آنها تصمیم گرفتند که باید به افراد بگویند که سلطان آمده و در خطر جنگ قرار دارند و اگر از جنگ برگردند، ممکن است دچار مشکلاتی شوند و پیمان نان و نمک آنها باطل شود. همه گفتند که آنها به خاطر خوف و ضرورت به نزد آنها آمده‌اند و می‌خواهند که به عنوان پیشرو به میدان جنگ فرستاده شوند تا ببینند چه می‌کنند و چه تاثیری خواهند گذاشت.
هیچ چیز نماند . و بورتگین را نامزد کردند و بر مقدّمه برفت با سواری هزار بیشتر سلطانی‌ که ازین لشکرگاه رفته بودند و بدیشان التجا کرده، و سلیمان ارسلان جاذب بر اثر وی هم بدین عدد مردم.
هوش مصنوعی: هیچ چیز باقی نماند و بورتگین را نامزد کردند. او با سوارانی که از لشکرگاه رفته بودند، به سوی شهر حرکت کرد و از آن‌ها درخواست کمک کرد. سلیمان ارسلان نیز به دنبال او با همین تعداد افراد عازم شد.
جنگ کردن با سلجوقیان در بیابان سرخس و هزیمت افتادن ایشان‌
هوش مصنوعی: جنگیدن با سلجوقیان در بیابان سرخس و شکست خوردن آنها.
چون امیر بدین احوال واقف شد، کارها از لونی دیگر پیش گرفت و چنان دانسته بود که چون علم وی پدید آید، آن غلامان بجمله برگردند، و این عشوه‌ داده بودند و ما بخریده بودیم. و روز چهارشنبه هژدهم ماه رمضان نزدیک چاشتگاه طلائع‌ مخالفان پدید آمد سواری سیصد نزدیک طلخ آب‌ و ما نزدیک منزل رسیده بودیم و بنه در قفا میآمد. امیر بداشت‌ و بر پیل بود تا خیمه میزدند، طلیعه خصمان در تاخت و ازین جانب نیز مردم بتاخت و دست آویزی‌ قوی بود، و مردم ایشان میرسید و ازین جانب نیز مردم میرفت. و خیمه‌ها بزدند و امیر فرود آمد با لشکر، و خصمان بازگشتند. و احتیاطی تمام کردند بدان شب در لشکرگاه تا خللی نیفتد. و پگاه‌ کوس فروکوفتند و لشکر برنشست ساخته‌ و بتعبیه برفتند. چون دو فرسنگ رفته آمد، لشکری بزرگ از آن مخالفان پیدا آمد و طلیعه هر دو جانب جنگ پیوستند جنگی سخت و از هر دو جانب مردم نیک بکوشیدند تا نزدیک دیه بازرگان‌ پیدا آمد، و رود و چشمه- سار داشت و صحرا ریگ و سنگ‌ریزه بسیار داشت، و امیر بر ماده پیل بود در قلب، براند تا ببالا گونه‌یی‌ رسید نه بس بلند، فرمود که خیمه بزرگ آنجا بزنند تا لشکر کران آب فرود آید و خصمان از چهار جانب درآمدن گرفتند و جنگی سخت بپای شد و چندان رنج رسید لشکر را تا فرود توانست آمد و خیمه‌ها بزدند که اندازه نبود.
هوش مصنوعی: زمانی که امیر از این وضعیت باخبر شد، تصمیمات دیگری اتخاذ کرد و بر این اساس که وقتی دانش و آگاهی او مشخص شود، آن غلامان به او بازخواهند گشت و این فقط یک تظاهر بوده است. در روز چهارشنبه، هجدمین روز از ماه رمضان، نزدیک به صبح، گروهی از مخالفان شامل سیصد سوار نزدیک طلخ آب ظاهر شدند و ما نیز به نزدیکی محل خود رسیده بودیم و بار و بنه در عقب حرکت می‌کرد. امیر در حال استراحت بر فیل بود تا خیمه‌ها برپا شوند، در حالی که مخالفان پیشرفته بودند و مردم از سوی دیگر به سمت آنها می‌رفتند. خیمه‌ها برچیده شد و امیر با ارتش پایین آمد و مخالفان از میدان جنگ عقب‌نشینی کردند. آن شب احتیاط کامل در اردوگاه به عمل آمد تا مشکلی پیش نیاید. صبح روز بعد، طبل جنگ نواخته شد و ارتش به ترتیب صف آرایی کرد و به راه افتاد. بعد از طی دو فرسنگ، ارتش بزرگ‌تری از مخالفان نمایان شد و نبرد شدید بین دو طرف آغاز گردید و هر دو طرف با تلاش و جدیت می‌جنگیدند تا به نزدیکی روستای بازرگان رسیدند. این منطقه دارای رودخانه و چشمه‌هایی بود و زمین آن پر از ریگ و سنگ‌ریزه، و امیر بر فیل در قلب سپاه بود. او دستور داد تا خیمه بزرگی در آنجا برپا کنند تا ارتش در کنار آب فرود آید و مخالفان از جهات مختلف حمله کردند و نبردی سخت شکل گرفت. لشکر به شدت در زحمت بود تا بتوانند به زمین فرود بیایند و خیمه‌ها برپا شود که فضایی بزرگ نیاز داشت.
و نیک بیم بود که خللی بزرگ افتادی‌ امّا اعیان و مقدمان لشکر نیک بکوشیدند تا کار ضبط شد، و با این همه بسیار اشتر بربودند خصمان و چند تن بکشتند و خسته‌ کردند. و بیشتر نیروی جنگ‌ گریختگان ما کردند که خواسته بودند تا بترکمانان نمایند که صورتی که ایشان را بسته است‌ نه چنان است و ایشان راست‌اند تا ایمن شوند، و شدند، که یک تن ازیشان برین جانب نیامد. و جاسوسان ما بروزگار گذشته درین باب بسیار دروغ گفته بودند و زر ستده، و این روز پیدا آمد که همه زرق‌ بود.
هوش مصنوعی: در ابتدا نگرانی زیادی وجود داشت که مشکلی بزرگ به وجود بیاید، اما سران و فرماندهان لشکر بسیار تلاش کردند تا اوضاع را کنترل کنند. با این حال، دشمنان بسیاری از شترها را به غنیمت بردند و تعدادی را کشتند و آسیب زیادی به ما زدند. بیشتر نیروهای جنگی ما فرار کردند زیرا قصد داشتند خود را به ما نزدیک کنند و به ما نشان دهند که وضعیت آنها به گونه‌ای نیست که به نظر می‌رسد. در نهایت، آنها توانستند ایمن شوند و هیچ‌کس از آنها به سوی ما ناآرامی نیامد. جاسوسان ما در گذشته در این مورد دروغ‌های زیادی گفته و پول زیادی گرفته بودند، اما امروز این حقیقت روشن شد که همه آنها فقط حرف‌های بیهوده‌ای بودند.
و چون لشکر با تعبیه فرود آمد، در قلب‌ سلطان فرود آمده بود و میمنه‌ سپاه- سالار علی داشت و میسره‌ حاجب بزرگ سباشی داشت و بر ساقه‌ ارتگین‌ . و آن خصمان نیز بازگشتند و نزدیک از ما در کران مرغزاری لشکرگاه ساختند و فرود آمدند، چنانکه آواز دهل‌ هر دو لشکر که میزدند بیکدیگر میرسید. و با ما پیاده بسیار بود، کنده‌ها کردند گرد بر گرد لشکرگاه و هر چه از احتیاط ممکن بود بجای آوردند درین روز، که امیر، رضی اللّه عنه، آیتی بود در باب لشکر کشیدن، و آنچه در جهد آدمی‌ بود بجای میآورد، اما استاره‌ او نمیگشت و ایزد، تعالی، چیز دیگر خواست و آن بود که خواست‌ . و در همه لشکر ما یک اشتر را یک گام نتوانستند برد و اشتر هر کس پیش خیمه خویش میداشت‌ . و نماز دیگر فوجی قوی از خصمان بیامدند و نمیگذاشتند لشکر ما را که آب آوردندی از آن رودخانه. امیر بدر حاجب و ارتگین را با غلامی پانصد بفرستاد تا دمار از مخالفان برآوردند و دندانی قوی بدیشان نمودند . و چون شب نزدیک آمد بر چهار جانب طلیعه احتیاطی‌ قوی رفت. و دیگر روز مخالفان انبوه‌تر درآمدند و بر سه جانب و هر چهار جانب جنگ پیوستند. و از آن جهت که آخر ماه رمضان بود امیر بتن خویش بجنگ بر نمی‌نشست و اختیار چنان کرد که پس از عید جنگ کند تا درین ماه خونی ریخته نیاید. و هر روز جنگی سخت میبود بر چند جانب. و بسیار جهد می‌بایست کرد تا اشتران گیاه می‌یافتند و علف توانستند آورد با هزار و با دو هزار سوار که مخالفان چپ و راست می‌تاختند و هر چه ممکن بود از جلدی میکردند. و از جهت علف کار تنگ‌ شد. و امیر سخت اندیشه‌مند میبود و بچند دفعت خلوتها کرد با وزیر و اعیان و گفت «من ندانستم که کار این قوم بدین منزلت است، و عشوه‌ دادند مرا بحدیث ایشان و راست نگفتند، چنانکه واجب بودی تا بابتدا تدبیر این کار کرده آمدی. و پس از عید جنگ مصاف‌ بباید کرد و پس از آن شغل ایشان را از لونی دیگر پیش باید گرفت.» و بداشت این کار و این جنگ قائم شد باقی ماه رمضان.
هوش مصنوعی: هنگامی که لشکر فرود آمد، در قلب سلطان مستقر شده بود. سوی راست سپاه به رهبری سالار علی و سوی چپ به فرماندهی حاجب بزرگ سباشی قرار داشتند. دشمنان نیز به عقب برگردیدند و نزدیک ما در کنار یک مرتع اردوگاه زدند و فرود آمدند، به‌نحوی که صدای طبل هر دو لشکر به هم می‌رسید. در لشکر ما تعداد زیادی از پیادگان بودند که دور تا دور اردوگاه دایره‌ای ایجاد کردند و هر اقدامی که از احتیاط ممکن بود، در آن روز انجام شد. امیر در این وضعیت آیتی از تلاش در میدان جنگ بود و هر آنچه در توان داشت انجام می‌داد، اما اراده خداوند چیز دیگری را مقدر کرده بود. در اردوگاه ما هیچ شتری نتوانست یک قدم جلوتر برود و هر شتری در کنار خیمه خود قرار داشت. در میان این شرایط، گروهی از دشمنان به صورت قوی‌تری آمدند و اجازه نمی‌دادند که لشکر ما از آن رودخانه آب بیاورد. امیر بدر حاجب و ارتگین را با پانصد نفر به میدان فرستاد تا با مخالفان مقابله کنند و نتیجه خوبی به دست آوردند. با نزدیک شدن شب، تدابیر احتیاطی قوی در چهار سمت اتخاذ شد. روز بعد، دشمنان با تعداد بیشتری به میدان آمدند و جنگ از سه طرف و چهار طرف شروع شد. از آنجا که آخر ماه رمضان بود، امیر تصمیم گرفت که شخصاً در جنگ شرکت نکند و تمایل داشت تا پس از عید مبارک به جنگ برود تا در این ماه خونریزی صورت نگیرد. هر روز جنگ‌های سختی در چندین جبهه اتفاق می‌افتاد و نیاز به تلاش زیادی بود تا شترها علف پیدا کنند. با وجود هزار یا دوهزار سوار که مخالفان به چپ و راست حمله می‌کردند، شرایط برای تأمین علف دشوار شده بود. امیر به شدت نگران بود و چندین بار با وزیر و شخصیت‌های مهم مشورت کرد و گفت: «من نمی‌دانستم که کار این جماعت به این شدت است و آنان مرا فریب دادند و حقیقت را به من نگفتند، آن‌طور که باید بود تا از ابتدا تدبیر این کار را می‌کردند. پس از عید، برای مقابله با آن‌ها باید تدابیر دیگری انجام دهیم.» و این موضوع و جنگ ادامه داشت تا پایان ماه رمضان.

خوانش ها

بخش ۱۵ - جنگ طلخاب به خوانش سعید شریفی