گنجور

بخش ۱۱ - گریختن بوری تگین

و امیر از آنجا برخاست و سوی بلخ کشید. در راه نامه رسید از سپاه سالار علی که بوری‌تگین بگریخت و در میان کمیجیان شد، بنده را چه فرمان باشد؟ از ختلان دم او گیرد و یا آنجا بباشد و یا بازگردد؟ جواب رفت که ببلخ باید آمد تا تدبیر او ساخته آید. و امیر ببلخ رسید روز پنجشنبه چهاردهم صفر [و] بباغ فرود آمد. و سپاه سالار علی نیز در رسید پس از ما بیازده روز و امیر را بدید و گفت «صواب بود دم این دشمن گرفتن که وی در سر همه فساد داشت»، و بازنمود که مردمان ختلان از وی‌ و لشکرش رنج دیدند، و چه لافها زدند و گفتند که هرگاه که سلجوقیان را رسد که خراسان بگیرند، او را سزاوارتر که ملک‌زاده‌ است.

امیر دیگر روز خلوتی کرد با وزیر و اعیان و گفت: فریضه شد نخست شغل بوری‌تگین را پیش گرفتن و زو پرداختن‌ درین زمستان، و چون بهار فراز آید قصد ترکمانان کردن. وزیر آواز نداد . امیر گفت: البّته سخن بگویید. گفت: کار جنگ نازک است، خداوندان سلاح را در آن سخن باید گفت، بنده تا تواند در چنین ابواب‌ سخن نگوید، چه گفت بنده‌ خداوند را ناخوش میآید. استادم گفت: خواجه بزرگ را نیک و بد میباید گفت که سلطان اگر چه در کاری مصرّ باشد، چون اندیشه باز- گمارد آخر سخن ناصحان و مشفقان را بشنود. وزیر گفت: من بهیچ حال صواب نمی‌بینم در چنین وقت که آب براندازند یخ شود لشکر کشیده آید، که لشکر بدو وقت کشند یا وقت نوروز که سبزه رسد یا وقت رسیدن غلّه‌ . ما کاری مهم‌تر پیش داریم، و لشکر را به بوری‌تگین مشغول کردن سخت ناصواب است. نزدیک من‌ نامه باید کرد هم بوالی چغانیان و هم به پسران علی تگین که عقد و عهد بستند تا دم این مرد گیرند و حشم وی را بتازند تا هم کاری برآید و هم اگر آسیبی رسد، باری‌ بیکی از ایشان رسد، بلشکر ما نرسد. همگان گفتند: این رایی درست است. امیر گفت: تا من در این نیک بیندیشم. و بازگشتند.

[تصمیم امیر در رفتن در پی بوری تگین‌]

و پس از آن امیر گفت: صواب آن است که قصد این مرد کرده آید. و هشتم ماه ربیع الأوّل نامه رفت سوی بگتگین چوگاندار محمودی‌ و فرموده آمد تا بر جیحون پلی بسته آید، که رکاب عالی را حرکت خواهد بود سخت زود- و کوتوالی ترمذ پس از قتلغ سبکتگینی‌ امیر بدین بگتگین داده بود و وی مردی مبارز و شهم‌ بود و سالاریها کرده، چنانکه چند جای درین تصنیف بیاورده‌ام- و جواب رسید که پل بسته آمد بدو جای و در میانه جزیره، پلی سخت قوی و محکم، که آلت‌ و کشتی همه بر جای بود از آن وقت باز که امیر محمود فرموده بود. و بنده کسان گماشت پل را که بسته آمده است از این جانب و از آن جانب، بشب و روز احتیاط نگاه میدارند تا دشمنی حیلتی نسازد و آن را تباه نکند. چون این جواب برسید، امیر کار حرکت ساختن گرفت‌، چنانکه خویش برود؛ و هیچ کس را زهره نبود که درین باب سخنی گوید، که امیر سخت ضجر میبود از بس اخبار گوناگون [که‌] میرسید هر روز خللی‌ نو.

و کارهای نا اندیشیده مکرّر کرده آمده بود در مدّت نه سال و عاقبت اکنون پیدا میآمد . و طرفه‌تر آن بود که هم فرود نمی‌ایستاد از استبداد، و چون فرو توانست‌ ایستاد؟ که تقدیر آفریدگار، جلّ جلاله، در کمین نشسته بود . وزیر چند بار استادم را گفت: می‌بینی که چه خواهد کرد؟ از آب گذاره‌ خواهد شد در چنین وقت به رمانیدن بوری‌تگین بدانکه‌ وی بختلان آمد و [از] پنج‌آب‌ بگذشت. این کاری است که خدای به داند که چون شود، اوهام‌ و خواطر ازین عاجزند. بو نصر جواب داد که «جز خاموشی روی نیست، که نصیحت که بتهمت بازگردد ناکردنی است.» و همه حشم میدانستند و با یکدیگر میگفتند بیرون پرده‌ از هر جنسی چیزی، و بو سعید مشرف را می‌فراز کردند تامی نبشت، و سود نمیداشت؛ و چون پیش امیر رسیدندی، بموافقت وی سخن گفتندی، که در خشم می‌شد:

روز آدینه سیزدهم ماه ربیع الأوّل بو القاسم دبیر که صاحب بریدی بلخ داشت گذشته شد. و حال این بو القاسم یک جای بازنمودم درین تاریخ، دیگربار گفتن شرط نیست. دیگر روز شغل بریدی بامیرک بیهقی‌ باز داد امیر، و استادم نیک یاری داد او را درین باب و آزاری‌ که بود میان وی و وزیر برداشت تا آن کار راست ایستاد، و خلعتی نیکو دادند او را.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و امیر از آنجا برخاست و سوی بلخ کشید. در راه نامه رسید از سپاه سالار علی که بوری‌تگین بگریخت و در میان کمیجیان شد، بنده را چه فرمان باشد؟ از ختلان دم او گیرد و یا آنجا بباشد و یا بازگردد؟ جواب رفت که ببلخ باید آمد تا تدبیر او ساخته آید. و امیر ببلخ رسید روز پنجشنبه چهاردهم صفر [و] بباغ فرود آمد. و سپاه سالار علی نیز در رسید پس از ما بیازده روز و امیر را بدید و گفت «صواب بود دم این دشمن گرفتن که وی در سر همه فساد داشت»، و بازنمود که مردمان ختلان از وی‌ و لشکرش رنج دیدند، و چه لافها زدند و گفتند که هرگاه که سلجوقیان را رسد که خراسان بگیرند، او را سزاوارتر که ملک‌زاده‌ است.
هوش مصنوعی: امیر از آن جا حرکت کرد و به سمت بلخ رفت. در راه خبری دریافت از سپاه سالار علی مبنی بر اینکه بوری‌تگین فرار کرده و به میان کمیجیان رفته است. از او پرسیده بودند که با این حال چه باید کرد؟ آیا باید او را تعقیب کنند یا در همان جا بمانند یا بازگردند؟ پاسخ داده شده بود که باید به بلخ رفت تا تصمیم مناسبی اتخاذ شود. امیر روز پنجشنبه چهاردهم صفر به بلخ رسید و در باغی فرود آمد. سپاه سالار علی نیز پس از یازده روز از آنها رسید و امیر را دید و گفت: «درست بود که این دشمن را می‌گرفتیم، چون او موجب فساد در همه جا بود.» او همچنین اشاره کرد که مردم ختلان به خاطر بوری‌تگین و لشکرش دچار زحمت شده بودند و حتی ادعا کردند که هرگاه سلجوقیان بخواهند خراسان را بگیرند، او به عنوان یک ملک‌زاده سزاوارتر خواهد بود.
امیر دیگر روز خلوتی کرد با وزیر و اعیان و گفت: فریضه شد نخست شغل بوری‌تگین را پیش گرفتن و زو پرداختن‌ درین زمستان، و چون بهار فراز آید قصد ترکمانان کردن. وزیر آواز نداد . امیر گفت: البّته سخن بگویید. گفت: کار جنگ نازک است، خداوندان سلاح را در آن سخن باید گفت، بنده تا تواند در چنین ابواب‌ سخن نگوید، چه گفت بنده‌ خداوند را ناخوش میآید. استادم گفت: خواجه بزرگ را نیک و بد میباید گفت که سلطان اگر چه در کاری مصرّ باشد، چون اندیشه باز- گمارد آخر سخن ناصحان و مشفقان را بشنود. وزیر گفت: من بهیچ حال صواب نمی‌بینم در چنین وقت که آب براندازند یخ شود لشکر کشیده آید، که لشکر بدو وقت کشند یا وقت نوروز که سبزه رسد یا وقت رسیدن غلّه‌ . ما کاری مهم‌تر پیش داریم، و لشکر را به بوری‌تگین مشغول کردن سخت ناصواب است. نزدیک من‌ نامه باید کرد هم بوالی چغانیان و هم به پسران علی تگین که عقد و عهد بستند تا دم این مرد گیرند و حشم وی را بتازند تا هم کاری برآید و هم اگر آسیبی رسد، باری‌ بیکی از ایشان رسد، بلشکر ما نرسد. همگان گفتند: این رایی درست است. امیر گفت: تا من در این نیک بیندیشم. و بازگشتند.
هوش مصنوعی: امیر جلسه‌ای با وزیر و بزرگان برگزار کرد و گفت که اولویت اصلی باید این باشد که در این زمستان کار بوری‌تگین را پیش ببریم و در بهار به جنگ با ترکمانان بپردازیم. وزیر به او پاسخ نداد، اما امیر خواست که صحبت کند. وزیر گفت که موضوع جنگ حساس است و افرادی که در این کارها تخصص دارند باید در مورد آن صحبت کنند. او ادامه داد که او نمی‌تواند در این مورد نظر بدهد زیرا ممکن است خداوند از آن ناراحت شود. او همچنین به نکته‌ای اشاره کرد که اگرچه سلطان در کاری اصرار داشته باشد، اما باید به نصایح و مشاوره‌های دیگران گوش دهد. وزیر تاکید کرد که در این شرایط نامناسب، نباید لشکر را به کار مشغول کرد، چرا که برای جنگ در زمان درست باید در فصل نوروز یا زمان برداشت غله آماده شوند. او پیشنهاد داد که باید نامه‌ای به والی چغانیان و پسران علی تگین نوشت تا آنها به کمک بوری‌تگین بیایند و در صورت بروز خطر، لشکر ما را محافظت کنند. همه حاضرین با این نظر موافقت کردند و امیر گفت که در این مورد خوب فکر خواهد کرد و آنها جلسه را ترک کردند.
[تصمیم امیر در رفتن در پی بوری تگین‌]
هوش مصنوعی: تصمیم امیر برای رفتن به دنبال بوری تگین‌ نشان‌دهنده علاقه و اراده او برای رسیدن به اهدافش است. این اقدام می‌تواند به عنوان نشانه‌ای از قدرت و اراده او برای مواجهه با چالش‌ها در نظر گرفته شود. امیر با این تصمیم خود به دنبال پیشرفت و موفقیت بیشتر در مسیر خود است.
و پس از آن امیر گفت: صواب آن است که قصد این مرد کرده آید. و هشتم ماه ربیع الأوّل نامه رفت سوی بگتگین چوگاندار محمودی‌ و فرموده آمد تا بر جیحون پلی بسته آید، که رکاب عالی را حرکت خواهد بود سخت زود- و کوتوالی ترمذ پس از قتلغ سبکتگینی‌ امیر بدین بگتگین داده بود و وی مردی مبارز و شهم‌ بود و سالاریها کرده، چنانکه چند جای درین تصنیف بیاورده‌ام- و جواب رسید که پل بسته آمد بدو جای و در میانه جزیره، پلی سخت قوی و محکم، که آلت‌ و کشتی همه بر جای بود از آن وقت باز که امیر محمود فرموده بود. و بنده کسان گماشت پل را که بسته آمده است از این جانب و از آن جانب، بشب و روز احتیاط نگاه میدارند تا دشمنی حیلتی نسازد و آن را تباه نکند. چون این جواب برسید، امیر کار حرکت ساختن گرفت‌، چنانکه خویش برود؛ و هیچ کس را زهره نبود که درین باب سخنی گوید، که امیر سخت ضجر میبود از بس اخبار گوناگون [که‌] میرسید هر روز خللی‌ نو.
هوش مصنوعی: امیر تصمیم گرفت که به این مرد رسیدگی کند. در هشتم ماه ربیع الاول، نامه‌ای به بگتگین چوگاندار محمودی فرستاد و خواست تا پلی بر روی جیحون بسازد، زیرا حرکت ارتش به زودی آغاز خواهد شد. بعد از قتلغ سبکتگینی، کوتوالی ترمذ به بگتگین سپرده شده بود و او مردی شجاع و دلیر بود که در میدان‌های جنگ به خوبی ظاهر شده بود. پاسخ رسید که پل در آن محل ساخته شده و در میانه جزیره، پلی محکم و استوار وجود دارد که تمامی تجهیزات و کشتی‌ها نیز از زمان فرمان امیر محمود در آنجا آماده بودند. امیر افرادی را برای محافظت از پل تعیین کرد تا در روز و شب مراقب باشند و دشمن نتواند به آن آسیب برساند. وقتی این جواب به امیر رسید، او تصمیم به حرکت گرفت و هیچ‌کس جرات نداشت در این موضوع صحبتی کند، زیرا امیر به شدت ناراحت بود و هر روز خبرهای پراکنده‌ای به او می‌رسید که او را آشفته می‌کرد.
و کارهای نا اندیشیده مکرّر کرده آمده بود در مدّت نه سال و عاقبت اکنون پیدا میآمد . و طرفه‌تر آن بود که هم فرود نمی‌ایستاد از استبداد، و چون فرو توانست‌ ایستاد؟ که تقدیر آفریدگار، جلّ جلاله، در کمین نشسته بود . وزیر چند بار استادم را گفت: می‌بینی که چه خواهد کرد؟ از آب گذاره‌ خواهد شد در چنین وقت به رمانیدن بوری‌تگین بدانکه‌ وی بختلان آمد و [از] پنج‌آب‌ بگذشت. این کاری است که خدای به داند که چون شود، اوهام‌ و خواطر ازین عاجزند. بو نصر جواب داد که «جز خاموشی روی نیست، که نصیحت که بتهمت بازگردد ناکردنی است.» و همه حشم میدانستند و با یکدیگر میگفتند بیرون پرده‌ از هر جنسی چیزی، و بو سعید مشرف را می‌فراز کردند تامی نبشت، و سود نمیداشت؛ و چون پیش امیر رسیدندی، بموافقت وی سخن گفتندی، که در خشم می‌شد:
هوش مصنوعی: او در مدت نه سال، کارهایی بی‌فکر و ناپخته انجام داده و حالا نتیجه‌اش نمایان شده است. جالب‌تر این است که او هیچ‌گاه از سرکشی و استبداد خود دست برنداشت، و این سؤال پیش می‌آید که چطور ممکن است در این شرایط متوقف شود، در حالی که تقدیر الهی آمادهٔ تحمیل سرنوشتی بر اوست. وزیر بارها به استادم گفت: «آیا می‌بینی چه خواهد شد؟ در چنین وضعیتی آدم باید به بوری‌تگین برسد.» این کنش چگونه پیش خواهد رفت، تنها خداوند می‌داند و ذهن‌ها از درک آن عاجزند. بو نصر پاسخ داد که «جز سکوت چاره‌ای نیست؛ زیرا نصیحتی که ممکن است به انزوا برود، بیهوده است.» تمام اطرافیان از اوضاع مطلع بودند و درباره آن صحبت می‌کردند. بو سعید مشرف دست به کار شد و هر آنچه که نوشته بود، نتیجه‌ای نداشت. وقتی پیش امیر رفتند، به خاطر همنوایی با او در سخن گفتن، به خشم او دامن زدند.
روز آدینه سیزدهم ماه ربیع الأوّل بو القاسم دبیر که صاحب بریدی بلخ داشت گذشته شد. و حال این بو القاسم یک جای بازنمودم درین تاریخ، دیگربار گفتن شرط نیست. دیگر روز شغل بریدی بامیرک بیهقی‌ باز داد امیر، و استادم نیک یاری داد او را درین باب و آزاری‌ که بود میان وی و وزیر برداشت تا آن کار راست ایستاد، و خلعتی نیکو دادند او را.
هوش مصنوعی: در روز جمعه سیزدهم ربیع‌الاول، بو القاسم دبیر که صاحب بریدی در بلخ بود، فوت کرد. در این تاریخ، دیگر نیازی به توضیح در مورد او نیست. روز بعد، شغل بریدی به میرک بیهقی واگذار شد و استاد من به خوبی او را در این کار یاری کرد و مشکلاتی که بین او و وزیر وجود داشت، حل شد تا کار به درستی پیش برود و خلعتی نیکو به او دادند.

خوانش ها

بخش ۱۱ - گریختن بوری تگین به خوانش سعید شریفی