گنجور

بخش ۵۰ - رای زدن در باب هانسی

و روز آدینه پیش از نماز، یازدهم ذو القعده، امیر بشکار رفت و استادم و همه قوم با وی بودند، بدشت رخامرغ‌ و شکاری نیکو رفت و بسیار شکار یافتند از انواع.

و بکوشک نو بازآمد روز یکشنبه بیست و یکم این ماه.

و روز یکشنبه چهارم ذو الحجّه بجشن مهرگان نشست و از آفاق مملکت هدیه‌ها که ساخته بودند پیشکش را در آن وقت بیاوردند، و اولیا و حشم نیز بسیار چیز آوردند و شعرا شعر خواندند و صلت یافتند، که این خداوند شعر میخواست و بر آن صلتهای شگرف‌ میفرمود. و آن قصائد ننبشتم؛ و اگر طاعنی‌ گوید: چرا از آن امیر محمود، رضی اللّه عنه، بیاورده است و از آن امیر مسعود، رضی اللّه عنه، نیاورده، جواب آن است که این روزگار بما نزدیکتر است و اگر آن همه قصائد آورده شدی، سخت دراز گشتی، و معلوم است که در جشنها بر چه نمط گویند. و پس از شعر بسر نشاط و شراب رفت و روزی خرّم بپایان آمد.

و روز شنبه عید اضحی‌ کردند با تکلّف و کارها رفت این روز از تعبیه‌ لشکر پیاده و سوار بدرگاه بودن و آلت و زینت بی‌اندازه اظهار کردن، که رسولان ارسلان خان و بغرا خان و لشکر خان والی سکمان‌ آمده بودند و خوانهای با تکلّف‌ نهادند و شراب خوردند.

و روز دیگر امیر مودود را خلعت دادند خلعتی که چنان نیافته بود که در آن کوس و علامتها و دبدبه‌ بود، و ولایت بلخ او را فرمود و منشور داد و وی برین جمله بخانه باز شد و همه بزرگان و اولیا و حشم بفرمان سلطان نزدیک او رفتند- و بسرای‌ ارسلان جاذب‌ میبود- و سخت بسزا حق گزاردند، چنانکه بهیچ وقت چنان نگزارده بودند.

[رای زدن امیر مسعود در باب غزو هانسی‌]

و سدیگر روز عید پس از بار خالی کرد و وزیر و سپاه سالار و عارض و استادم و حاجبان بگتغدی و بو النّضر را بازگرفت و سخن رفت در باب حرکت امیر تا بر کدام جانب صوابتر است. این قوم گفتند: خداوند آنچه اندیشیده است با بندگان بگوید.

که صواب آن باشد که رای عالی بیند، تا بندگان آنچه دانند بگویند. امیر گفت:

مرا امسال که به بست آن نالانی افتاد پس از حادثه آب‌، نذر کردم که اگر ایزد، عزّ ذکره، شفا ارزانی دارد بر جانب هندوستان روم تا قلعت هانسی‌ را گشاده آید. و از آن وقت باز که بناکام از آنجا بازگشتم بضرورت، چه‌ نالانی افتاد و باز بایست گشت، غصّه در دل دارم و بدل من مانده است‌، و مسافت دور نیست؛ عزیمت را بر آن مصمّم کرده‌ام که فرزند مودود را ببلخ فرستم و خواجه و سپاه سالار با وی روند با لشکرهای تمام؛ و حاجب سباشی بمرو است با لشکری قوی، چنانکه ترکمانان زهره نمیدارند که بآبادانیها درآیند، و سوری نیز بنشابور است با فوجی مردم و بطوس و قهستان‌ و هرات و دیگر شهرها شحنه‌ تمام است، نباشد در خراسان فتنه‌یی و نرود فسادی‌، و گر رود شما همه بیکدیگر نزدیک‌اید و سخت زود در توان یافت. و پسران علی تگین بیارامیدند بمواضعت و عبد السّلام‌ نزدیک ایشان است و عهدها استوارتر میکند. و چنانکه بوسهل حمدوی نبشته است، پسر کاکو را بس قوّتی نیست و از مردم او هیچ کاری نیاید و ترکمانان بر گفتار وی اعتمادی نمیکنند، نباشد آنجا هم خللی. من باری این نذر از گردن بیفگنم‌ و پس از آنکه قلعت هانسی گشاده آمد، هیچ شغلی دیگر پیش نگیریم و بازگردیم، چنانکه پیش از نوروز بغزنین بازرسیم. و ما این اندیشیده‌ایم و ناچار این اندیشه را امضا باید کرد. اکنون آنچه شما درین دانید، بی‌محابا بازگویید.

وزیر در حاضران نگریست. گفت: چه گویید درین که خداوند میگوید؟

سپاه سالار گفت «من و مانند من که خداوندان شمشیریم‌ فرمان سلطان نگاه داریم و هر کجا فرماید برویم و جان فدا کنیم. عیب و هنر این کارها خواجه بزرگ داند که‌ در میان مهمّات‌ ملک است و آنچه او خوانده و شنوده و داند و بیند ما نتوانیم دانست، و این شغل وزیران است نه پیشه ما» و روی بحجّاب‌ کرد و گفت: شما همین میگویید که من گفتم؟ گفتند: گوییم. وزیر عارض و بونصر را گفت: سپاه سالار و حاجبان این کار در گردن من کردند و خویشتن را دور انداختند، شما چه گویید؟ عارض مردی کمر سخت‌ بود، گفت: معلوم است که پیشه من چیست، من از آن زاستر ندانم شد ؛ و چنان گران‌ است شغل عرض که از آن بهیچ کاری نباید پرداخت. بونصر مشکان گفت: این کار، چنانکه مینماید، در گردن خواجه بزرگ افتاد، سخن جزم بباید گفت که خداوند چنین میفرماید. و من بنده‌ نیز آنچه دانم بگویم؛ و بنعمت سلطان‌ که هیچ مداهنت‌ نکنم. وزیر گفت «من بهیچ حال روا ندارم که خداوند بهندوستان رود، چه صواب آن است که ببلخ رود و ببلخ هم مقام نکند و تا مرو برود، تا خراسان بدست آید و ری و جبال مضبوط شود. و نذر وفا توان کرد ؛ و اگر مراد گشادن هانسی است سالار غازیان‌ و لشکر لوهور و حاجبی که از درگاه نامزد شود آن کار را بسنده‌ باشد، هم آن مراد بجای آید و هم خراسان بر جای بماند. و اگر خداوند بخراسان نرود و ترکمانان یک ناحیت بگیرند، یک ناحیت نه اگر یک دیه بگیرند، و آن کنند که عادت ایشان است از مثله‌ کردن و کشتن و سوختن، ده غزو هانسی برابر آن نرسد .

شدن بآمل و آمدن این بلا بار آورد، این رفتن بهندوستان بتر از آن است. آنچه مقدار دانش بنده است بازنمود و از گردن خویش بیرون کرد، رای عالی برتر است.»

استادم گفت: من همین گویم و نکته‌یی برین زیادت آرم: اگر خداوند بیند، پوشیده کسان گمارد تا از لشکری و رعیّت و وضیع‌ و شریف پرسد که حال خراسان و خوارزم و ری و جبال در اضطراب بدان جمله است که هست و سلطان بهانسی‌ میرود، صواب است یا ناصواب‌؟ تا چه گویند، که بنده چنان داند که همگان گویند: ناصواب است.

بندگان سخن فراخ میگویند که دستوری‌ داده است و فرمان خداوند را باشد.

امیر گفت: مرا مقرّر است دوستداری و مناصحت‌ شما. و این نذر است که در گردن من آمده است و بتن خویش خواهم کرد. و اگر بسیار خلل افتد در خراسان، روا دارم که جانب ایزد، عزّ ذکره، نگاه داشته باشم، که خدای، تعالی، این همه راست کند . وزیر گفت «چون حال برین جمله است، آنچه جهد آدمی‌ است بجای آورده آید، امید است که درین غیبت خللی نیفتد.» و بازگشتند. و دیگر قوم‌ همچنان خدمت کردند و بازگشتند، چون بیرون آمدند، جایی خالی بنشستند و گفتند: این خداوند را استبدادی است از حدّ و اندازه گذشته‌، و گشاده‌تر ازین نتوان گفت؛ و محال‌ باشد دیگر سخن گفتن که بی‌ادبی باشد، و آنچه از ایزد، عزّ ذکره، تقدیر کرده شده است‌ دیده آید. و بپراگندند.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و روز آدینه پیش از نماز، یازدهم ذو القعده، امیر بشکار رفت و استادم و همه قوم با وی بودند، بدشت رخامرغ‌ و شکاری نیکو رفت و بسیار شکار یافتند از انواع.
هوش مصنوعی: در روز جمعه قبل از نماز، در یازدهمین روز ماه ذوالقعده، امیر به شکار رفت و معلم من و همه اعضای خانواده‌ام هم با او بودند. به دشت رخامرغ رفتند و شکار خوبی انجام دادند و از انواع مختلف شکارهای زیادی پیدا کردند.
و بکوشک نو بازآمد روز یکشنبه بیست و یکم این ماه.
هوش مصنوعی: و در نهایت روز یکشنبه بیست و یکم این ماه دوباره ظهور کرد.
و روز یکشنبه چهارم ذو الحجّه بجشن مهرگان نشست و از آفاق مملکت هدیه‌ها که ساخته بودند پیشکش را در آن وقت بیاوردند، و اولیا و حشم نیز بسیار چیز آوردند و شعرا شعر خواندند و صلت یافتند، که این خداوند شعر میخواست و بر آن صلتهای شگرف‌ میفرمود. و آن قصائد ننبشتم؛ و اگر طاعنی‌ گوید: چرا از آن امیر محمود، رضی اللّه عنه، بیاورده است و از آن امیر مسعود، رضی اللّه عنه، نیاورده، جواب آن است که این روزگار بما نزدیکتر است و اگر آن همه قصائد آورده شدی، سخت دراز گشتی، و معلوم است که در جشنها بر چه نمط گویند. و پس از شعر بسر نشاط و شراب رفت و روزی خرّم بپایان آمد.
هوش مصنوعی: در روز یکشنبه چهارم ذو الحجه، مراسم جشن مهرگان برگزار شد و هدایا از تمام نقاط کشور که تهیه شده بودند، در آن زمان تقدیم گردید. نیز بزرگان و خدمتگذاران چیزهای زیادی همراه آوردند و شاعران اشعار خود را خواندند و مورد استقبال قرار گرفتند، زیرا صاحب جشن به شعر علاقه‌مند بود و بر آن مدح‌های شگفت‌انگیز تاکید می‌کرد. من آن شعرها را ننوشتم؛ و اگر کسی بگوید چرا از امیر محمود، رضی الله عنه، سخن گفته شده و از امیر مسعود، رضی الله عنه، یاد نشده، جواب این است که این دوران به ما نزدیک‌تر است و اگر همه اشعار را ذکر می‌کردم، متن طولانی می‌شد و واضح است که در جشن‌ها بر چه سبکی شعر می‌خوانند. پس از شعر و شادمانی، به می‌نوشی پرداختند و روز به خوشی سپری شد.
و روز شنبه عید اضحی‌ کردند با تکلّف و کارها رفت این روز از تعبیه‌ لشکر پیاده و سوار بدرگاه بودن و آلت و زینت بی‌اندازه اظهار کردن، که رسولان ارسلان خان و بغرا خان و لشکر خان والی سکمان‌ آمده بودند و خوانهای با تکلّف‌ نهادند و شراب خوردند.
هوش مصنوعی: در روز شنبه، عید قربانی با زحمت و تدارکات زیادی برگزار شد. در این روز لشکریان پیاده و سوار آماده شدند و تجهیزات و زینت‌ها به طور فراوانی نمایش داده شد. رسولان ارسلان خان، بغرا خان و لشکر خان والی سکمان نیز آمده بودند و مهمانی‌های با تشریفات برپا کردند و شراب نوشیدند.
و روز دیگر امیر مودود را خلعت دادند خلعتی که چنان نیافته بود که در آن کوس و علامتها و دبدبه‌ بود، و ولایت بلخ او را فرمود و منشور داد و وی برین جمله بخانه باز شد و همه بزرگان و اولیا و حشم بفرمان سلطان نزدیک او رفتند- و بسرای‌ ارسلان جاذب‌ میبود- و سخت بسزا حق گزاردند، چنانکه بهیچ وقت چنان نگزارده بودند.
هوش مصنوعی: در روز بعد، امیر مودود را با یک لباس مخصوص و با شکوه که ویژگی‌هایی خاص و نمادهایی داشت، مورد تجلیل قرار دادند. او به عنوان والی بلخ منصوب شد و برایش عهدنامه‌ای صادر کردند. مودود با این مقام به خانه‌اش بازگشت و همه بزرگان، شخصیت‌ها و اطرافیان سلطان برای تبریک نزد او آمدند. جشن و مراسمی برپا شد که به واقعی‌ترین شکل ممکن حق میزبان را ادا کردند، به‌طوری که تا به حال چنین مراسمی برگزار نشده بود.
[رای زدن امیر مسعود در باب غزو هانسی‌]
هوش مصنوعی: رای‌گیری امیر مسعود درباره جنگ هانسی.
و سدیگر روز عید پس از بار خالی کرد و وزیر و سپاه سالار و عارض و استادم و حاجبان بگتغدی و بو النّضر را بازگرفت و سخن رفت در باب حرکت امیر تا بر کدام جانب صوابتر است. این قوم گفتند: خداوند آنچه اندیشیده است با بندگان بگوید.
هوش مصنوعی: در روز عید، پس از پایان کارها، وزیر، فرمانده سپاه، و دیگر مشاوران نشستی برگزار کردند تا درباره حرکت امیر و اینکه بهتر است به کدام سمت برود، بحث کنند. آن‌ها گفتند که خداوند آنچه را که در نظر دارد به بندگانش خواهد گفت.
که صواب آن باشد که رای عالی بیند، تا بندگان آنچه دانند بگویند. امیر گفت:
هوش مصنوعی: بهتر است که نظر والا شنیده شود تا بندگان بتوانند آنچه را که می‌دانند بیان کنند. امیر گفت:
مرا امسال که به بست آن نالانی افتاد پس از حادثه آب‌، نذر کردم که اگر ایزد، عزّ ذکره، شفا ارزانی دارد بر جانب هندوستان روم تا قلعت هانسی‌ را گشاده آید. و از آن وقت باز که بناکام از آنجا بازگشتم بضرورت، چه‌ نالانی افتاد و باز بایست گشت، غصّه در دل دارم و بدل من مانده است‌، و مسافت دور نیست؛ عزیمت را بر آن مصمّم کرده‌ام که فرزند مودود را ببلخ فرستم و خواجه و سپاه سالار با وی روند با لشکرهای تمام؛ و حاجب سباشی بمرو است با لشکری قوی، چنانکه ترکمانان زهره نمیدارند که بآبادانیها درآیند، و سوری نیز بنشابور است با فوجی مردم و بطوس و قهستان‌ و هرات و دیگر شهرها شحنه‌ تمام است، نباشد در خراسان فتنه‌یی و نرود فسادی‌، و گر رود شما همه بیکدیگر نزدیک‌اید و سخت زود در توان یافت. و پسران علی تگین بیارامیدند بمواضعت و عبد السّلام‌ نزدیک ایشان است و عهدها استوارتر میکند. و چنانکه بوسهل حمدوی نبشته است، پسر کاکو را بس قوّتی نیست و از مردم او هیچ کاری نیاید و ترکمانان بر گفتار وی اعتمادی نمیکنند، نباشد آنجا هم خللی. من باری این نذر از گردن بیفگنم‌ و پس از آنکه قلعت هانسی گشاده آمد، هیچ شغلی دیگر پیش نگیریم و بازگردیم، چنانکه پیش از نوروز بغزنین بازرسیم. و ما این اندیشیده‌ایم و ناچار این اندیشه را امضا باید کرد. اکنون آنچه شما درین دانید، بی‌محابا بازگویید.
هوش مصنوعی: امسال بعد از حادثه آب، نذری کردم که اگر خداوند شفا دهد، به هندوستان می‌روم تا قلعه هانسی را فتح کنم. به دلیل اتفاقاتی که پیش آمد و مجبور به بازگشت شدم، غم بزرگی در دل دارم. تصمیم دارم پسر مودود را به بلخ بفرستم و او را با یک لشکر کامل همراهی کنند. حاجب سباشی در مرو با نیرویی قوی مستقر است و ترکمان‌ها جرأت نمی‌کنند به آبادانی‌ها حمله کنند و سوری نیز با جمعی از مردم در نیشابور است. در دیگر شهرها نیز امنیت برقرار است و در خراسان هیچ فتنه‌ای وجود ندارد. پسران علی تگین در مناطق خود آرامیده‌اند و عبد السلام در نزدیکی آن‌هاست و توافقات محکم‌تری برقرار کرده است. طبق گفته بوسهل حمدوی، پسر کاکو قدرت چندانی ندارد و مردم به او اعتماد نمی‌کنند، بنابراین هیچ نگرانی از آنجا نیست. این نذر را از دوش خود برمی‌دارم و پس از فتح قلعه هانسی، دیگر هیچ کار دیگری انجام نمی‌دهیم و به غزنین بازمی‌گردیم، درست مثل سال گذشته پیش از نوروز. ما این را بررسی کرده‌ایم و باید به این تصمیم پایبند باشیم. اکنون اگر هر اطلاعی دارید، آزادانه بیان کنید.
وزیر در حاضران نگریست. گفت: چه گویید درین که خداوند میگوید؟
هوش مصنوعی: وزیر به حاضرین نگاه کرد و گفت: چه نظری دارید درباره چیزی که خداوند می‌فرماید؟
سپاه سالار گفت «من و مانند من که خداوندان شمشیریم‌ فرمان سلطان نگاه داریم و هر کجا فرماید برویم و جان فدا کنیم. عیب و هنر این کارها خواجه بزرگ داند که‌ در میان مهمّات‌ ملک است و آنچه او خوانده و شنوده و داند و بیند ما نتوانیم دانست، و این شغل وزیران است نه پیشه ما» و روی بحجّاب‌ کرد و گفت: شما همین میگویید که من گفتم؟ گفتند: گوییم. وزیر عارض و بونصر را گفت: سپاه سالار و حاجبان این کار در گردن من کردند و خویشتن را دور انداختند، شما چه گویید؟ عارض مردی کمر سخت‌ بود، گفت: معلوم است که پیشه من چیست، من از آن زاستر ندانم شد ؛ و چنان گران‌ است شغل عرض که از آن بهیچ کاری نباید پرداخت. بونصر مشکان گفت: این کار، چنانکه مینماید، در گردن خواجه بزرگ افتاد، سخن جزم بباید گفت که خداوند چنین میفرماید. و من بنده‌ نیز آنچه دانم بگویم؛ و بنعمت سلطان‌ که هیچ مداهنت‌ نکنم. وزیر گفت «من بهیچ حال روا ندارم که خداوند بهندوستان رود، چه صواب آن است که ببلخ رود و ببلخ هم مقام نکند و تا مرو برود، تا خراسان بدست آید و ری و جبال مضبوط شود. و نذر وفا توان کرد ؛ و اگر مراد گشادن هانسی است سالار غازیان‌ و لشکر لوهور و حاجبی که از درگاه نامزد شود آن کار را بسنده‌ باشد، هم آن مراد بجای آید و هم خراسان بر جای بماند. و اگر خداوند بخراسان نرود و ترکمانان یک ناحیت بگیرند، یک ناحیت نه اگر یک دیه بگیرند، و آن کنند که عادت ایشان است از مثله‌ کردن و کشتن و سوختن، ده غزو هانسی برابر آن نرسد .
هوش مصنوعی: سپاه سالار گفت: «من و امثال من که جنگجویانی هستیم، وظیفه داریم تا از فرمان سلطان پیروی کنیم و هر جا که دستور دهد برویم و جانمان را فدای او کنیم. عیوب و مزایای این کار را خواجه بزرگ می‌داند که در امور مهم کشور دخالت دارد و آنچه او می‌خواند و می‌شنود و می‌فهمد، برای ما قابل فهم نیست و این کار بر عهده وزیران است، نه ما.» سپس به حاجبان اشاره کرد و از آن‌ها پرسید آیا شما هم همین را می‌گویید؟ آن‌ها پاسخ دادند: بله، همین را می‌گوییم. وزیر به عارض و بونصر گفت: سپاه سالار و حاجبان این وظیفه را بر دوش من گذاشتند و خود را کنار کشیدند، نظر شما چیست؟ عارض که مردی مقتدر بود گفت: مشخص است که کار من چیست، من در این مورد نظری ندارم و شغل من به نحوی است که پرداختن به این موضوع برایم سنگین است. بونصر نیز بیان کرد: این کار، همانطور که به نظر می‌رسد، به گردن خواجه بزرگ افتاده است و باید سخن مستدل گفت که خداوند چنین می‌خواهد. من نیز چیزی که می‌دانم را می‌گویم و به نعمت سلطان هیچ‌گونه شکی نخواهم داشت. وزیر سپس گفت: «من به هیچ عنوان اجازه نمی‌دهم که خداوند به هند برود، زیرا بهتر است به بلخ برود و در بلخ نیز توقف نکند و تا مرو برود تا خراسان به دست آید و ری و جبال مستحکم شوند. و می‌توان نذرهایی هم ادا کرد؛ اگر هدف فتح هانسی است، سپاه سالار غازیان و لشکر لوهور و حاجب باید در این کار کافی و مؤثر باشند، هم هدف به دست می‌آید و هم خراسان در جای خود باقی می‌ماند. و اگر خداوند بخراسان نرود و ترکمانان یک ناحیه‌ای را تصرف کنند، حتی اگر فقط یک روستا را بگیرند و کارهایی کنند که عادت آن‌هاست از جمله مثله کردن و کشتن و سوزاندن، این ده بار بیشتر از آنچه که بی‌احتیاطی صورت گیرد، آسیب خواهد زد.»
شدن بآمل و آمدن این بلا بار آورد، این رفتن بهندوستان بتر از آن است. آنچه مقدار دانش بنده است بازنمود و از گردن خویش بیرون کرد، رای عالی برتر است.»
هوش مصنوعی: رفتن به آمُل و تجربه کردن این مشکل بسیار دشوار بوده و سفر به هند از این حالت بدتر است. با توجه به دانشی که دارم، آنچه را که متوجه شده‌ام به تصویر می‌کشم و از خودم دور می‌کنم؛ زیرا عقل برتر از همه‌چیز است.
استادم گفت: من همین گویم و نکته‌یی برین زیادت آرم: اگر خداوند بیند، پوشیده کسان گمارد تا از لشکری و رعیّت و وضیع‌ و شریف پرسد که حال خراسان و خوارزم و ری و جبال در اضطراب بدان جمله است که هست و سلطان بهانسی‌ میرود، صواب است یا ناصواب‌؟ تا چه گویند، که بنده چنان داند که همگان گویند: ناصواب است.
هوش مصنوعی: استادم گفت: من فقط همین را می‌گویم و نکته‌ای بر این اضافه می‌کنم: اگر خداوند نظر کند، افرادی را مخفیانه می‌گمارد تا از سربازان و مردم عادی و افراد برجسته بپرسد که وضعیت خراسان و خوارزم و ری و جبال چقدر در بهم‌ریختگی است و آیا رفتار سلطان درست است یا نادرست؟ که من می‌دانم همه خواهند گفت: نادرست است.
بندگان سخن فراخ میگویند که دستوری‌ داده است و فرمان خداوند را باشد.
هوش مصنوعی: مردم به راحتی صحبت می‌کنند و ادعا می‌کنند که دستوری صادر شده و این دستور مطابق با فرمان خداوند است.
امیر گفت: مرا مقرّر است دوستداری و مناصحت‌ شما. و این نذر است که در گردن من آمده است و بتن خویش خواهم کرد. و اگر بسیار خلل افتد در خراسان، روا دارم که جانب ایزد، عزّ ذکره، نگاه داشته باشم، که خدای، تعالی، این همه راست کند . وزیر گفت «چون حال برین جمله است، آنچه جهد آدمی‌ است بجای آورده آید، امید است که درین غیبت خللی نیفتد.» و بازگشتند. و دیگر قوم‌ همچنان خدمت کردند و بازگشتند، چون بیرون آمدند، جایی خالی بنشستند و گفتند: این خداوند را استبدادی است از حدّ و اندازه گذشته‌، و گشاده‌تر ازین نتوان گفت؛ و محال‌ باشد دیگر سخن گفتن که بی‌ادبی باشد، و آنچه از ایزد، عزّ ذکره، تقدیر کرده شده است‌ دیده آید. و بپراگندند.
هوش مصنوعی: امیر گفت: من موظف به دوست داشتن و نصیحت شما هستم و این یک نذر است که بر دوش من است و به آن عمل خواهم کرد. اگر در خراسان مشکلات زیادی ایجاد شود، وظیفه‌ام این است که جانب خداوند را نگاه دارم، زیرا خداوند این همه مسائل را به درستی تنظیم کرده است. وزیر گفت: «اگر وضعیت اینچنانی باشد، آنچه که از عهده انسان برمی‌آید باید انجام دهد و امید است در این غیبت مشکلاتی پیش نیاید.» سپس بازگشتند. دیگران نیز همچنان در خدمت بودند و دوباره برگشتند. وقتی که بیرون آمدند، جایی نشسته و گفتند: این خداوند از حد و اندازه فراتر رفته و نمی‌توان بیشتر از این چیزی گفت؛ زیرا هر گونه سخن دیگری بی‌ادبی است و آنچه که خداوند مقدر کرده، محقق خواهد شد. سپس پراکنده شدند.

خوانش ها

بخش ۵۰ - رای زدن در باب هانسی به خوانش سعید شریفی