گنجور

بخش ۴۰ - جشن مهرگان

و روز شنبه بیست و چهارم ذی القعده مهرگان بود؛ امیر، رضی اللّه عنه، بجشن مهرگان بنشست، نخست در صفّه سرای نو در پیشگاه‌، و هنوز تخت زرّین و تاج و و مجلس خانه‌ راست نشده بود، که آن را زرگران در قلعت راست میکردند و پس از این بروزگار دراز راست شد و آن را روزی دیگرست، چنانکه نبشته آید بجای خویش. و خداوندزادگان‌ و اولیا و حشم پیش آمدند و نثارها بکردند و بازگشتند. و همگان را در آن صفّه بزرگ که بر چپ و راست سرای است، بمراتب‌ بنشاندند. و هدیه‌ها آوردن گرفتند از آن والی چغانیان و با کالیجار والی گرگان- که چون بو الحسن عبد الجلیل از آن ناحیت بازگشت و خراسان مضطرب شد، صواب چنان دید که با کالیجار را استمالت‌ کند تا بدست بازآید و رسولی آمد و از اینجا معتمدی رفت و از سر مواضعتی نهاده آمد. با کالیجار هر چند آزرده و زده و کوفته بود، باری بیارامید و از جهت وی قصدی نرفت و فسادی پیدا نیامد- و از آن والی مکران‌ و صاحب دیوان خراسان سوری و دیگر عمّال اطراف ممالک‌ ؛ و نیک روزگار گرفت‌ تا آنگاه که ازین فراغت افتاد. پس امیر برخاست و بسرایچه خاصّه‌ رفت و جامه بگردانید و بدان خانه زمستانی بگنبد آمد که بر چپ صفّه بار است- و چنان دو خانه، تابستانی براست و زمستانی بچپ، کس ندیده است و گواه عدل‌ خانه‌ها بر جای است که بر جای باد، بباید رفت و بدید- و این خانه را آذین بسته بودند سخت عظیم‌ و فراخ‌ و آنجا تنور [ی‌] نهاده بودند که بنردبان فرّاشان بر آنجا رفتندی و هیزم نهادندی، و تنور بر جای است. آتش در هیزم زدند و غلامان خوانسالار با بلسکها درآمدند و مرغان گردانیدن گرفتند و خایه‌ و کواژه‌ و آنچه لازمه روز مهرگان است ملوک را از سوخته‌ و برگان‌ روده میکردند . و بزرگان دولت بمجلس حاضر آمدند و ندیمان نیز بنشستند و دست بکار کردند و خوردنی علی طریق الاستلات‌ میخوردند.

و شراب روان شد به بسیار قدحها و بلبله‌ها و ساتگینها و مطربان زدن گرفتند و روزی بود چنان که چنین پادشاه پیش گیرد . و وزیر شراب نخوردی، یک دو دور شراب بگشت، او بازگشت. و امیر تا نزدیک نماز پیشین ببود، چندانکه ندیمان بیرونی بازگشتند، پس بصفّه نائبان‌ آمد که از باغ دور نیست و آنجا مجلسی خسروانی ساخته بودند و ندیمان خاصّ و مطربان آنجا آمدند و تا نماز دیگر ببود، پس از آن بازگشتند.

و روز یکشنبه نهم ذی الحجّة و دوم روز از آن عید کردند و امیر، رضی اللّه عنه، بدان خضرا آمد که بر زبر میدان است و روی بدشت شابهار و بایستاد و نماز عید کرده آمد و رسم قربان بجای آورده شد و امیر از خضرا بزیر آمد و در صفّه بزرگ که خوان راست کرده بودند، بنشست و اولیا و حشم و بزرگان را بخوان فرود آوردند و بر خوان شراب دادند و بازگردانیدند.

دیگر روز امیر بار داد و پس از بار با وزیر و اعیان دولت خالی کرد و پس از مناظره‌ بسیار قرار گرفت که امیر بر جانب بست رود وزیر با وی باشد تا اگر حاجت آید، رایت عالی‌ بهرات رود و اگر نه وزیر را بفرستد. و خداوندزاده امیر مودود و سپاه سالار علی عبد اللّه مثال یافتند تا با مردم خویش‌ و لشکری قوی سلطانی ببلخ روند و آنجا مقیم باشند تا همه خراسان مشحون‌ باشد ببزرگان و حشم؛ و بازگشتند و کارها راست کردند. و دیگر روز امیر بر پیل نشست و با خاصّگان بدشت شابهار بایستاد تا فرزند عزیز و سپاه سالار و لشکر آراسته پیش آمدند تعبیه کرده‌ و بگذشتند و این دو محتشم و مقدّمان رسم خدمت بجای آوردند و سوی بلخ رفتند- و خلعت یافته بودند، پیش از آنکه برفتند- و امیر بسعادت بکوشک آمد.

و امیر سعید را خلعتی فاخر راست کرده بودند، بپوشید و پیش آمد و سلطان او را بنواخت و مثال داد تا بغزنین مقام کند بکوشک خواجه بزرگ ابو العباس اسفرایینی‌ بدیه آهنگران. و بقلعت سرهنگ بوعلی کوتوال را خلعت دادند و مثال یافت تا پیش کار فرزند و کارهای غزنین باشد. و فقیه نوح را این سال ندیمی خداوند- زاده فرمود سلطان، و وی مردی است که حال او در وجاهت‌ امروز پوشیده نیست و دوست من است، این مقدار از حال او بازنمودم و بر اثر دیگر نمایم بر رسم تاریخ که حالها بگردد. و خواجه محمّد منصور مشکان را، رحمة اللّه علیه، هم ندیمی وی فرمودند. سلطان این فرزند را برمیکشید و در باب تجمّل و غلامان و آلت و حاشیت و خدمتگاران وی زیادتها میفرمود، و می‌نمود که او را دوست‌تر دارد. پدر دیگر خواست و خدای، عزّ و جلّ، دیگر، که پادشاه‌زاده بکودکی و جوانی گذشته شد، چنانکه بیارم بر اثر، و تخت ملک پس از پدر مودود یافت و کینه او این شیربچه بازخواست. و همه رفته‌اند، خدای، عزّ و جلّ، بر ایشان رحمت کناد و سلطان معظّم ابراهیم‌ را بقا باد بحقّ محمّد و آله اجمعین‌ .

چون امیر مسعود ازین کارها فارغ شد، سرای پرده بر راه بست بزدند و از غزنین حرکت کرد روز پنجشنبه سیزدهم ذو الحجّه [و] در تگین آباد [آمد] روز چهار- شنبه بیست و ششم این ماه؛ و هفت روز آنجا مشغول بود بنشاط و شراب و پس سوی بست کشید، و اللّه اعلم‌ .

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و روز شنبه بیست و چهارم ذی القعده مهرگان بود؛ امیر، رضی اللّه عنه، بجشن مهرگان بنشست، نخست در صفّه سرای نو در پیشگاه‌، و هنوز تخت زرّین و تاج و و مجلس خانه‌ راست نشده بود، که آن را زرگران در قلعت راست میکردند و پس از این بروزگار دراز راست شد و آن را روزی دیگرست، چنانکه نبشته آید بجای خویش. و خداوندزادگان‌ و اولیا و حشم پیش آمدند و نثارها بکردند و بازگشتند. و همگان را در آن صفّه بزرگ که بر چپ و راست سرای است، بمراتب‌ بنشاندند. و هدیه‌ها آوردن گرفتند از آن والی چغانیان و با کالیجار والی گرگان- که چون بو الحسن عبد الجلیل از آن ناحیت بازگشت و خراسان مضطرب شد، صواب چنان دید که با کالیجار را استمالت‌ کند تا بدست بازآید و رسولی آمد و از اینجا معتمدی رفت و از سر مواضعتی نهاده آمد. با کالیجار هر چند آزرده و زده و کوفته بود، باری بیارامید و از جهت وی قصدی نرفت و فسادی پیدا نیامد- و از آن والی مکران‌ و صاحب دیوان خراسان سوری و دیگر عمّال اطراف ممالک‌ ؛ و نیک روزگار گرفت‌ تا آنگاه که ازین فراغت افتاد. پس امیر برخاست و بسرایچه خاصّه‌ رفت و جامه بگردانید و بدان خانه زمستانی بگنبد آمد که بر چپ صفّه بار است- و چنان دو خانه، تابستانی براست و زمستانی بچپ، کس ندیده است و گواه عدل‌ خانه‌ها بر جای است که بر جای باد، بباید رفت و بدید- و این خانه را آذین بسته بودند سخت عظیم‌ و فراخ‌ و آنجا تنور [ی‌] نهاده بودند که بنردبان فرّاشان بر آنجا رفتندی و هیزم نهادندی، و تنور بر جای است. آتش در هیزم زدند و غلامان خوانسالار با بلسکها درآمدند و مرغان گردانیدن گرفتند و خایه‌ و کواژه‌ و آنچه لازمه روز مهرگان است ملوک را از سوخته‌ و برگان‌ روده میکردند . و بزرگان دولت بمجلس حاضر آمدند و ندیمان نیز بنشستند و دست بکار کردند و خوردنی علی طریق الاستلات‌ میخوردند.
هوش مصنوعی: در روز شنبه بیست و چهارم ذی‌القعده، جشن مهرگان برپا شد. امیر به این جشن نشست و در صفّه‌ی سرای نو حضور پیدا کرد، در حالی که تخت زرین و تاج هنوز آماده نشده بود. زرگران مشغول آماده کردن این تخت و تاج بودند و قرار بود آن را به زودی تکمیل کنند. در این مراسم، خداوندزادگان، اولیا و دیگر مهمانان حاضر شدند و هدایای خود را تقدیم کردند و سپس بازگشتند. تمامی مهمانان در صفّه‌ای وسیع که در دو طرف سرای قرار داشت، نشسته بودند. هدایای متفاوتی از والی چغانیان و والی گرگان به امیر تقدیم شد. وقتی بو الحسن عبد الجلیل از آن ناحیه بازگشت و وضعیت خراسان نگران‌کننده شد، تصمیم گرفت تا با کالیجار همکاری کند و این اقدامات نتیجه مثبتی داشت. والی مکران و دیگر مقام‌های خراسان نیز در مراسم حضور داشتند و روز خوبی برای امیر رقم خورد. سپس امیر به بخش خصوصی سرای رفت و لباسش را تغییر داد و به خانه‌ای زمستانی رفت که در سمت چپ صفّه واقع شده بود. در آنجا، خانه‌ای بزرگ و مستحکم آراسته شده بود و تنوری در آنجا قرار داشت. کارگران با نردبان برای روشن کردن تنور هیزم می‌آوردند و آتش را روشن کردند. غلامان با دقت مشغول تهیه غذا شدند و غذاهایی که مخصوص روز مهرگان بود را آماده کردند. بزرگان دولت و مهمانان در مجلس حاضر شدند و همراه با یکدیگر غذا خوردند.
و شراب روان شد به بسیار قدحها و بلبله‌ها و ساتگینها و مطربان زدن گرفتند و روزی بود چنان که چنین پادشاه پیش گیرد . و وزیر شراب نخوردی، یک دو دور شراب بگشت، او بازگشت. و امیر تا نزدیک نماز پیشین ببود، چندانکه ندیمان بیرونی بازگشتند، پس بصفّه نائبان‌ آمد که از باغ دور نیست و آنجا مجلسی خسروانی ساخته بودند و ندیمان خاصّ و مطربان آنجا آمدند و تا نماز دیگر ببود، پس از آن بازگشتند.
هوش مصنوعی: شراب به قدح‌ها و بلبله‌ها ریخته شد و موسیقی جویی به پا شد. روزی بود که پادشاه به چنین حالتی می‌افتاد. وزیر شراب ننوشید و بعد از یک یا دو دور شراب به او پیشنهاد شد، اما او بازگشت. امیر تا نزدیک نماز پیشین در آنجا ماند و وقتی ندیمان از بیرون برگشتند، به جایی رفتند که دور از باغ نبود و مجلسی با شکوه برای جشن و شادی بر پا کرده بودند. آنجا ندیمان ویژه و موزیسین‌ها حضور داشتند و تا زمان نماز دیگر در آن مجلس باقی ماندند و سپس بازگشتند.
و روز یکشنبه نهم ذی الحجّة و دوم روز از آن عید کردند و امیر، رضی اللّه عنه، بدان خضرا آمد که بر زبر میدان است و روی بدشت شابهار و بایستاد و نماز عید کرده آمد و رسم قربان بجای آورده شد و امیر از خضرا بزیر آمد و در صفّه بزرگ که خوان راست کرده بودند، بنشست و اولیا و حشم و بزرگان را بخوان فرود آوردند و بر خوان شراب دادند و بازگردانیدند.
هوش مصنوعی: در روز یکشنبه نهم ذی‌الحجه، دومین روز عید بود. امیر به مکانی به نام خضرا رفت که در بالای میدان واقع شده و چشم‌انداز آن به دشت شابهار بود. او در آنجا ایستاد و نماز عید را به جا آورد. سپس مراسم قربانی انجام شد و امیر از خضرا پایین آمد و در صفه بزرگی که برای مهمانی آماده کرده بودند، نشسته و مهمانان و بزرگان را به غذا دعوت کردند. در ادامه، به مهمانان شراب نیز دادند و سپس به خانه‌هایشان برگشتند.
دیگر روز امیر بار داد و پس از بار با وزیر و اعیان دولت خالی کرد و پس از مناظره‌ بسیار قرار گرفت که امیر بر جانب بست رود وزیر با وی باشد تا اگر حاجت آید، رایت عالی‌ بهرات رود و اگر نه وزیر را بفرستد. و خداوندزاده امیر مودود و سپاه سالار علی عبد اللّه مثال یافتند تا با مردم خویش‌ و لشکری قوی سلطانی ببلخ روند و آنجا مقیم باشند تا همه خراسان مشحون‌ باشد ببزرگان و حشم؛ و بازگشتند و کارها راست کردند. و دیگر روز امیر بر پیل نشست و با خاصّگان بدشت شابهار بایستاد تا فرزند عزیز و سپاه سالار و لشکر آراسته پیش آمدند تعبیه کرده‌ و بگذشتند و این دو محتشم و مقدّمان رسم خدمت بجای آوردند و سوی بلخ رفتند- و خلعت یافته بودند، پیش از آنکه برفتند- و امیر بسعادت بکوشک آمد.
هوش مصنوعی: در روز بعد، امیر دستور بار دادن داد و پس از آن با وزیر و دیگر شخصیت‌های دولتی مشغول صحبت و مشاوره شدند. بعد از بحث‌های فراوان، تصمیم گرفته شد که امیر به سمت بست برود و وزیر هم همراه او باشد تا در صورت نیاز، پرچم فرمانروایی به سمت بهرات برود و در غیر این صورت، وزیر را به تنهایی بفرستد. همچنین، امیر مودود و علی عبدالله به عنوان فرمانده نظامی انتخاب شدند تا با لشکر قدرتمند خود به بلخ بروند و در آنجا بمانند تا تمامی خراسان پر از بزرگان و خدمتگزاران شود؛ سپس به شهر بازگشتند و امور را سامان دادند. روز بعد، امیر بر فیل نشسته و به همراه خاصان خود به دشت شابهار رفتند و فرزند عزیز و فرمانده سپاه و ارتش با آمادگی کامل به آنها ملحق شدند. این دو شخصیت معتبر و پیشرو، خدمت را به خوبی انجام دادند و به سمت بلخ حرکت کردند - آن‌ها قبل از رفتن، خلعت نیز دریافت کرده بودند - و امیر با سعادتی به کاخ رسید.
و امیر سعید را خلعتی فاخر راست کرده بودند، بپوشید و پیش آمد و سلطان او را بنواخت و مثال داد تا بغزنین مقام کند بکوشک خواجه بزرگ ابو العباس اسفرایینی‌ بدیه آهنگران. و بقلعت سرهنگ بوعلی کوتوال را خلعت دادند و مثال یافت تا پیش کار فرزند و کارهای غزنین باشد. و فقیه نوح را این سال ندیمی خداوند- زاده فرمود سلطان، و وی مردی است که حال او در وجاهت‌ امروز پوشیده نیست و دوست من است، این مقدار از حال او بازنمودم و بر اثر دیگر نمایم بر رسم تاریخ که حالها بگردد. و خواجه محمّد منصور مشکان را، رحمة اللّه علیه، هم ندیمی وی فرمودند. سلطان این فرزند را برمیکشید و در باب تجمّل و غلامان و آلت و حاشیت و خدمتگاران وی زیادتها میفرمود، و می‌نمود که او را دوست‌تر دارد. پدر دیگر خواست و خدای، عزّ و جلّ، دیگر، که پادشاه‌زاده بکودکی و جوانی گذشته شد، چنانکه بیارم بر اثر، و تخت ملک پس از پدر مودود یافت و کینه او این شیربچه بازخواست. و همه رفته‌اند، خدای، عزّ و جلّ، بر ایشان رحمت کناد و سلطان معظّم ابراهیم‌ را بقا باد بحقّ محمّد و آله اجمعین‌ .
هوش مصنوعی: امیر سعید لباس فاخر و زیبا به تن کرد و به سمت سلطان پیش رفت. سلطان او را نوازش کرد و اشاره‌ای به مقامش کرد تا به غزنین برود و در کنار بزرگ‌زادۀ ابو العباس اسفرایینی حضور یابد. سرهنگ بوعلی کمکی هم از خلعت گرفت و به او اشاره شد که کارهای فرزند و امور غزنین را انجام دهد. فقیه نوح در این سال به عنوان ندیم سلطان معرفی شد و او شخصی معروف و محبوب است که دوستانش به خوبی او را می‌شناسند. همچنین خواجه محمد منصور مشکان نیز به عنوان ندیم سلطان شناخته شد. سلطان توجه ویژه‌ای به این فرزند نشان می‌داد و در مورد زیبایی، غلامان و خدمتکارانش بیشتر سخن می‌گفت و او را بیشتر دوست می‌داشت. پدر دیگر از خدای عز و جل خواست، زیرا پادشاه‌زاده‌ای دوران کودکی و جوانی را طی کرده بود و در نهایت بر تخت سلطنت نشسته بود. کینه‌ای که از این جوان وجود داشت، به یادگار ماند. در نهایت، همه این افراد به یاد خداوند سپرده شدند و برای سلطان ابراهیم نیز دعاهایی به حق محمد و خاندان او فرستاده شد.
چون امیر مسعود ازین کارها فارغ شد، سرای پرده بر راه بست بزدند و از غزنین حرکت کرد روز پنجشنبه سیزدهم ذو الحجّه [و] در تگین آباد [آمد] روز چهار- شنبه بیست و ششم این ماه؛ و هفت روز آنجا مشغول بود بنشاط و شراب و پس سوی بست کشید، و اللّه اعلم‌ .
هوش مصنوعی: امیر مسعود پس از اتمام کارهایش، به سمت سرای پرده رفت و حرکت کرد. او از غزنین در روز پنجشنبه، سیزدهم ذو الحجّه خارج شد و به تگین آباد رسید. او در روز چهارشنبه، بیست و ششم همین ماه به آنجا رسید و به مدت هفت روز در آنجا مشغول تفریح و نوشیدنی بود و سپس به سمت بست ادامه داد. خداوند داند.

خوانش ها

بخش ۴۰ - جشن مهرگان به خوانش سعید شریفی