گنجور

بخش ۲ - ادامهٔ خطبهٔ آغاز تاریخ

و چون از این فصل فارغ شدم آغاز فصلی دیگر کردم، چنانکه بر دل‌ها نزدیک‌تر باشد و گوش‌ها آن زودتر دریابد و بر خرد رنجی بزرگ نرسد. بدان که خدای تعالی، قوّتی به پیغمبران، صلوات اللّه علیهم اجمعین، داده است و قوّة دیگر به پادشاهان‌، و بر خلق روی زمین واجب کرده که بدان دو قوّة بباید گروید و بدان راه راست ایزدی بدانست‌ .

و هر کس که آن را از فلک و کواکب و بروج‌ داند، آفریدگار را از میانه بردارد و معتزلی‌ و زندیقی‌ و دهری‌ باشد و جای او دوزخ بود، نعوذ باللّه من الخذلان‌ .

پس قوّة پیغمبران، علیهم السّلام، معجزات آمد یعنی چیزهایی که خلق از آوردن مانند آن عاجز آیند و قوّة پادشاهان اندیشهٔ باریک‌ و درازی‌ِ دست‌ و ظفر و نصرت بر دشمنان و داد که دهند موافق با فرمان‌های ایزد تعالی، که فرق میان پادشاهان مؤیّد موفّق و میان خارجی متغلّب‌ آن است که پادشاهان را چون دادگر و نیکو کردار و نیکو سیرت و نیکو آثار باشند، طاعت باید داشت و گماشته به حق‌ باید دانست، و متغلّبان را که ستمکار و بدکردار باشند، خارجی‌ باید گفت و با ایشان جهاد باید کرد.

و این میزانی است که نیکوکردار و بدکردار را بدان بسنجند و پیدا شوند، و به‌ضرورت بتوان دانست که از آن دو تن کدام کس را طاعت باید داشت. و پادشاهان ما را آنکه گذشته‌اند، ایزدشان بیامرزاد و آنچه‌ بر جای‌اند، باقی داراد- نگاه باید کرد تا احوال ایشان بر چه جمله رفته است و می‌رود در عدل و خوبی سیرت و عفّت و دیانت و پاکیزگی روزگار و نرم کردن گردن‌ها و بقعت‌ها و کوتاه کردن دست متغلّبان و ستمکاران تا مقرّر گردد که ایشان برگزیدگان آفریدگار، جلّ جلاله و تقدّست اسماؤه‌، بوده‌اند و طاعت ایشان فرض بوده است و هست. اگر در این میان غضاضتی‌ بجای‌ این پادشاهان ما پیوست‌ تا ناکامی دیدند و نادره‌یی‌ افتاد که درین جهان بسیار دیده‌اند، خردمندان را به چشم خرد می‌باید نگریست و غلط را سوی خود راه نمی‌باید داد، که تقدیر آفریدگار، جلّ جلاله، که در لوح محفوظ قلم چنان رانده است، تغییر نیابد و لا مردّ لقضائه عزّذکره‌ . و حق را همیشه حق می‌باید دانست و باطل را باطل، چنانکه گفته‌اند «فالحقّ حقّ و ان جهله الوری و النّهار نهار و ان لم یره الاعمی. » و اسأل اللّه تعالی ان یعصمنا و جمیع المسلمین من الخطاء و الزّلل بطوله وجوده و سعة رحمته‌ .

و چون از خطبه فارغ شدم، واجب دیدم انشا کردن فصلی دیگر که هم پادشاهان را بکار آید و هم دیگران را، تا هر طبقه به‌مقدار دانش خویش از آن بهره بردارند، پس ابتدا کنم بدانکه بازنمایم که صفت مرد خردمند عادل چیست تا روا باشد که او را فاضل گویند و صفت مردم ستمکار چیست تا ناچار او را جاهل گویند، و مقرّر گردد که هر کس که خرد او قوی‌تر، زبان‌ها در ستایش او گشاده‌تر، و هر که خرد وی اندک‌تر او به چشم مردمان سبک‌تر .

فصل‌

حکمای بزرگ‌تر که در قدیم بوده‌اند چنین گفته‌اند که از وحی قدیم‌ که ایزد، عزّوجلّ‌، فرستاد به پیغمبر آن روزگار آن است که مردم را گفت که ‌«ذات‌ خویش بدان که چون ذات خویش را بدانستی، چیزها را دریافتی.‌» و پیغمبر ما، علیه السّلام، گفته است: من عرف نفسه فقد عرف ربّه‌، و این لفظی است کوتاه با معانی بسیار، که هر کس که خویشتن را نتواند شناخت دیگر چیزها را چگونه تواند دانست؟ وی از شمار بهائم‌ است بلکه نیز بتر از بهائم که ایشان را تمیز نیست و وی را هست. پس چون نیکو اندیشه کرده آید، در زیر این کلمه بزرگ سبک‌ و سخن کوتاه بسیار فایده است که هر کس که او خویشتن را بشناخت که او زنده است و آخر به مرگ ناچیز شود و باز به قدرت آفریدگار، جلّ جلاله‌، ناچار از گور برخیزد و آفریدگار خویش را بدانست و مقرّر گشت که آفریدگار چون آفریده‌ نباشد، او را دین راست و اعتقاد درست حاصل گشت‌ . و آنگاه وی بداند که مرکّب است از چهار چیز که تن او بدان بپای است و هرگاه که یک چیز از آن را خلل افتاد، ترازوی راست نهاده‌ بگشت‌ و نقصان پیدا آمد.

و در این تن سه قوّة است یکی خرد و سخن، و جایش سر به مشارکت دل؛ و دیگر خشم، جایگاهش دل؛ و سه دیگر آرزو و جایگاهش جگر. و هر یکی را ازین قوّت‌ها محلّ نفسی دانند، هرچند مرجع‌ آن با یک تن است. و سخن اندر آن باب دراز است، که اگر به‌شرح آن مشغول شده آید، غرض گم شود، پس به نکت‌ مشغول شدم تا فایده پیدا آید. اما قوّة خرد و سخن: او را در سر سه جایگاه است یکی را تخیّل گویند، نخستین درجه که چیزها را بتواند دید و شنید؛ و دیگر درجه آنست که تمیز تواند کرد و نگاه‌داشت؛ پس از این تواند دانست حق را از باطل و نیکو را از زشت و ممکن را از ناممکن. و سوم درجه آنست که هرچه بدیده باشد، فهم تواند کرد و نگاه داشت. پس ازین بباید دانست که ازین قیاس میانه بزرگوار‌تر است که او چون حاکم است که در کارها رجوع با وی کنند و قضا و احکام به وی است، و آن نخستین چون‌ گواه عدل و راست‌گوی است که آنچه شنود و بیند با حاکم گوید تا او به سومین دهد و چون بازخواهد، ستاند. این است حال نفس گوینده‌ . و امّا نفس خشم گیرنده: به وی است نام و ننگ‌ جستن و ستم ناکشیدن، و چون بر وی ظلم کنند به انتقام مشغول بودن. و امّا نفس آرزو، به وی است دوستی طعام و شراب و دیگر لذّت‌ها.

پس بباید دانست نیکوتر که نفس گوینده پادشاه است، مستولی‌ قاهر غالب، باید که او را عدلی و سیاستی باشد سخت تمام و قوی، نه چنانکه ناچیز کند، و مهربانی نه چنانکه به ضعف ماند. و پس خشم لشکر این پادشاه است که بدیشان خلل‌ها را دریابد و ثغور را استوار کند و دشمنان را بِرَمانَد و رعیّت را نگاه دارد. باید که لشکر ساخته باشد و با ساختگی‌ او را فرمان بردار. و نفس آرزو رعیّت این پادشاه است، باید که از پادشاه و لشکر بترسند ترسیدنی تمام‌ و طاعت دارند. و هر مرد که حال وی برین جمله باشد که یاد کردم و این سه قوّة را به تمامی بجای آرد، چنانکه برابر یکدیگر افتد بوزنی راست، آن مرد را فاضل و کامل تمام خرد خواندن رواست. پس اگر در مردم یکی ازین قوی بر دیگری غلبه دارد، آنجا ناچار نقصانی‌ آید به مقدار غلبه. و ترکیب مردم‌ را چون نیکو نگاه کرده آید، بهائم اندر آن با وی یکسان است لکن مردم را که ایزد، عزّذکره، این دو نعمت که علم است و عمل، عطا داده است، لاجرم‌ از بهائم جداست و به ثواب و عقاب‌ می‌رسد. پس اکنون به ضرورت بتوان دانست که هر کس که این درجه یافت بر وی واجب گشت که تن خویش را زیر سیاست‌ خود دارد تا بر راهی رود هرچه ستوده‌تر و بداند که میان نیکی و بدی فرق تا کدام جایگاه است تا هرچه ستوده‌تر سوی آن گراید و از هر چه نکوهیده‌تر از آن دور شود و بپرهیزد.

و چون این حال گفته شد، اکنون دو راه یکی راه نیک و دیگر راه بد پدید کرده می‌آید و آنرا نشانی‌هاست که بدان نشانی‌ها بتوان دانست نیکو و زشت. باید که بیننده تأمّل کند احوال مردمان را، هرچه از ایشان او را نیکو می‌آید، بداند که نیکوست و پس حال خویش را با آن مقابله‌ کند که اگر بر آن جمله نیابد، بداند که زشت است که مردم عیب خویش را نتواند دانست. و حکیمی به رمز وانموده است‌ که هیچ کس را چشم عیب‌بین نیست، شعر:

اری کلّ انسان یری عیب غیره‌
و یعمی عن العیب الّذی هو فیه‌
و کلّ امری‌ء تخفی علیه عیوبه‌
و یبدو له العیب الّذی لاخیه‌

و چون مرد افتد با خردی تمام و قوّة خشم و قوّة آرزو بر وی چیره گردند تا قوةّ خرد منهزم‌ گردد و بگریزد، ناچار این کس در غلط افتد. و باشد که داند که او میان دو دشمن بزرگ افتاده است و هر دو از خرد وی قوی‌ترند و خرد را بسیار حیله باید کرد تا با این دو دشمن برتواند آمد که گفته‌اند: ویل للقویّ بین الضّعیفین‌ .

پس چون ضعیفی افتد میان دو قوی، توان دانست که حال چون باشد، و آنجا معایب و مثالب‌ ظاهر گردد و محاسن و مناقب‌ پنهان ماند. و حکما تن مردم را تشبیه کرده‌اند به خانه‌‌ای که اندر آن خانه مردی و خوکی و شیری باشد و به‌مرد خرد خواستند و به‌خوک آرزوی و به‌شیر خشم، و گفته‌اند ازین هر سه هر که به‌نیرو‌تر خانه او راست. و این حال را به‌عیان‌ می‌بینند و به‌قیاس‌ می‌دانند، که هر مردی که او تن خویش را ضبط تواند کرد و گردن حرص و آرزو بتواند شکست، رواست که او را مرد خردمند خویشتن‌دار گویند، و آن کس که آرزوی وی به‌تمامی چیره تواند شد، چنانکه همه سوی آرزوی گراید و چشم خردش نابینا ماند، او به‌منزلت خوک است، همچنانکه آن کس که خشم بر وی دست یابد و اندر آن خشم هیچ سوی ابقا و رحمت نگراید، به‌منزلت شیر است.

و این مسأله ناچار روشن‌تر باید کرد: اگر طاعنی‌ گوید که اگر آرزو و خشم نبایستی‌، خدای، عزّوجلّ، در تن مردم نیافریدی. جواب آن است که آفریدگار را، جلّ جلاله، در هر چه آفریده است مصلحتی است عامّ و ظاهر. اگر آرزو نیافریدی، کس سوی غذا که آن بقای تن است و سوی جفت که در او بقای نسل است، نگرایستی‌ و مردم نماندی و جهان ویران گشتی. و اگر خشم نیافریدی، هیچ کس روی ننهادی سوی کینه کشیدن و خویشتن را از ننگ و ستم نگاه داشتن و به مکافات مشغول بودن و عیال و مال خویش از غاصبان دور گردانیدن، و مصلحت یکبارگی منقطع گشتی. اما چنان باید و ستوده آن است که قوّة آرزو و قوّة خشم در طاعت قوّة خرد باشند، هر دو را به‌منزلت‌ ستوری داند که بر آن نشیند و چنانکه خواهد، می‌راند و می‌گرداند، و اگر رام و خوش‌پشت‌ نباشد، به‌تازیانه بیم می‌کند در وقت‌، و وقتی که حاجت آید می‌زند، و چون آرزو آید، سگالش‌ کند و بر آخورش استوار ببندد، چنانکه گشاده نتواند شد، که اگر گشاده شود، خویشتن را هلاک کند و هم آن کس را که بر وی بود. و چنان باید که مرد بداند که این دو دشمن که با وی‌اند، دشمنانی‌اند که از ایشان صعب‌تر و قوی‌تر نتواند بود، تا همیشه از ایشان بر‌حذر می‌باشد که مبادا وقتی او را بفریبانند و بدو نمایند که ایشان دوستان وی‌اند، چنانکه خرد است تا چیزی کند زشت و پندارد که نیکوست و به‌کسی ستمی رساند و چنان داند که داد کرده است. و هر چه خواهد کرد، بر خرد که دوست به‌حقیقت اوست، عرضه کند تا از مکر این دو دشمن ایمن باشد.

و هر بنده که خدای، عزّوجلّ، او را خردی روشن عطا داد و با آن خرد که دوست به‌حقیقت اوست، احوال عرضه کند و با آن خرد دانش یار شود و اخبار گذشتگان را بخواند و بگردد و کار زمانه خویش نیز نگاه کند، بتواند دانست که نیکوکاری چیست و بدکرداری چیست و سرانجام هر دو خوب است یا نه‌، و مردمان چه گویند و چه پسندند و چیست که از مردم یادگار ماند نیکوتر.

و بسیار خردمند باشد که مردم را بر آن دارد که بر راه صواب بروند، امّا خود بر آن راه که نموده است، نرود. و چه بسیار مردم بینم که امر به‌معروف‌ کنند و نهی از منکر و گویند بر مردمان که فلان کار نباید کرد و فلان کار بباید کرد، و خویشتن را از آن دور بینند، همچنانکه بسیار طبیبان‌اند که گویند، فلان چیز نباید خورد که از آن چنین علّت به‌حاصل آید و آنگاه از آن چیز بسیار بخورند. و نیز فیلسوفان هستند- و ایشان را طبیبان اخلاق دانند- که نهی کنند از کارهای سخت زشت و جایگاه چون خالی شود، آن کار بکنند‌. و جمعی نادان که ندانند که غور و غایت چنین کارها چیست، چون نادانند، معذور‌ند، و لکن دانایان که دانند معذور نیستند. و مرد خردمند با عزم و حزم آن است که او به رای روشن خویش به‌دل یکی بوَد با جمعیّت‌، و حمیّت‌ آرزوی محال را بنشاند. پس اگر مرد از قوّة عزم خویش مساعدتی تمام نیابد، تنی چند بگزیند هر چه ناصح‌تر و فاضل‌تر که او را بازمی‌نمایند عیب‌های وی، که چون وی مجاهدت‌ با دشمنان قوی می‌کند که در میان دل و جان وی جای دارند، اگر از ایشان عاجز خواهد آمد با این ناصحان مشاورت کند تا روی صواب او را بنمایند که مصطفی‌، علیه السّلام، گفته است: المؤمن مرآة المؤمن‌ . و جالینوس- و او بزرگ‌تر حکمای عصر خویش بود، چنانکه نیست‌همتا آمد در علم طب و گوشت و خون و طبایع تن مردمان و نیست‌همتا‌تر بود در معالجت اخلاق و وی را در آن رسائلی است سخت نیکو در شناختن هر کسی خویش را که خوانندگان را از آن بسیار فائده باشد و عمده این کار آن است- [گفته است‌] که «هر آن بخرد (خردمند‌) که عیب خویش را نتواند دانست و در غلط است، واجب چنان کند که دوستی را از جمله دوستان برگزیند خردمندتر و ناصح‌تر و راجح‌تر، و تفحّص‌ احوال و عادات و اخلاق خویش را بدو مفوّض کند تا نیکو و زشت او بی‌محابا با او بازمی‌نماید. و پادشاهان از همگان بدین چه می‌گویم‌ حاجتمند‌تر‌ند که فرمان‌های ایشان چون شمشیر برّان است و هیچ کس زهره ندارد که ایشان را خلاف کند، و خطایی که از ایشان رود، آن را دشوار در توان یافت.» و در اخبار ملوک عجم خواندم ترجمه ابن‌مقفّع‌ که بزرگ‌تر و فاضل‌تر پادشاهان ایشان عادت داشتند [که‌] پیوسته به‌روز و شب تا آنگه که بخفتندی‌، با ایشان خردمندان بودندی نشسته از خردمند‌تران روزگار، بر ایشان چون زمامان‌ و مشرفان‌، که ایشان را باز می‌نمودندی چیزی که نیکو رفتی و چیزی که زشت رفتی‌ از احوال و عادات و فرمان‌های آن گردن‌کشان که پادشاهان بودند، پس چون وی را شهوتی بجنبد که آن زشت است و خواهد که آن حشمت‌ و سطوت‌ براند که اندران ریختن خون‌ها و استیصال‌ خاندان‌ها باشد، ایشان آن را دریابند و محاسن‌ و مقابح‌ آن او را بازنمایند و حکایات و اخبار ملوک گذشته با وی بگویند و تنبیه و انذار کنند از راه شرع، تا او آن را به خرد و عقل خود استنباط کند و آن خشم و سطوت سکون یابد و آنچه به‌حکم معدلت‌ و راستی واجب آید، بر آن رود، چه وقتی که او در خشم شود و سطوتی در او پیدا آید، در آن ساعت بزرگ آفتی بر خرد وی مستولی گشته باشد و او حاجتمند شد به‌طبیبی که آن آفت را علاج کند تا آن بلا بنشیند .

و مردمان را خواهی‌ پادشاه و خواهی جز پادشاه، هرکسی را نفسی است و آن را روح گویند، سخت بزرگ و پُر‌مایه‌، و تنی است که آنرا جسم گویند، سخت خُرد و فرومایه. و چون جسم را طبیبان و معالجان اختیار کنند تا هر بیماری‌یی که افتد زود آن را علاج کنند و داروها و غذاهای آن بسازند تا بصلاح بازآید، سزاوارتر که روح را طبیبان و معالجان گزینند تا آن آفت را نیز معالجت کنند، که هر خردمندی که این نکند بد اختیاری‌ که او کرده است که مهم‌تر را فروگذاشته است و دست در نامهم‌تر زده است. و چنانکه آن طبیبان را داروها و عقاقیر است از هندوستان و هر جا آورده‌، این طبیبان را نیز داروهاست و آن خرد است و تجارب پسندیده، چه دیده و چه از کتب خوانده‌‌.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و چون از این فصل فارغ شدم آغاز فصلی دیگر کردم، چنانکه بر دل‌ها نزدیک‌تر باشد و گوش‌ها آن زودتر دریابد و بر خرد رنجی بزرگ نرسد. بدان که خدای تعالی، قوّتی به پیغمبران، صلوات اللّه علیهم اجمعین، داده است و قوّة دیگر به پادشاهان‌، و بر خلق روی زمین واجب کرده که بدان دو قوّة بباید گروید و بدان راه راست ایزدی بدانست‌ .
هوش مصنوعی: بعد از این که این بخش را به پایان رساندم، شروع به نوشتن بخشی جدید کردم که برای دل‌ها نزدیک‌تر باشد و گوش‌ها سریع‌تر آن را درک کنند و برای عقل‌ها نیز مشکلی ایجاد نکند. توجه داشته باش که خداوند متعال، نیرویی به پیامبران، درود بر آنها، عطا کرده است و نیروی دیگری به پادشاهان، و بر مردم زمین واجب است که به این دو نیرو ایمان آورند و به راه راست الهی هدایت شوند.
و هر کس که آن را از فلک و کواکب و بروج‌ داند، آفریدگار را از میانه بردارد و معتزلی‌ و زندیقی‌ و دهری‌ باشد و جای او دوزخ بود، نعوذ باللّه من الخذلان‌ .
هوش مصنوعی: هر کس که عالم را فقط به وجود فلک، ستاره‌ها و برج‌ها نسبت دهد و وجود آفریدگار را نادیده بگیرد، در واقع دچار انحراف و کفر است و سزاوار عذاب دوزخ خواهد بود، به خدا پناه می‌بریم از چنین گمراهی.
پس قوّة پیغمبران، علیهم السّلام، معجزات آمد یعنی چیزهایی که خلق از آوردن مانند آن عاجز آیند و قوّة پادشاهان اندیشهٔ باریک‌ و درازی‌ِ دست‌ و ظفر و نصرت بر دشمنان و داد که دهند موافق با فرمان‌های ایزد تعالی، که فرق میان پادشاهان مؤیّد موفّق و میان خارجی متغلّب‌ آن است که پادشاهان را چون دادگر و نیکو کردار و نیکو سیرت و نیکو آثار باشند، طاعت باید داشت و گماشته به حق‌ باید دانست، و متغلّبان را که ستمکار و بدکردار باشند، خارجی‌ باید گفت و با ایشان جهاد باید کرد.
هوش مصنوعی: قدرت پیامبران، مانند معجزه‌هایی است که مردم از انجام آن ناتوانند، در حالی که قدرت پادشاهان به تدبیر و دوراندیشی در تقابل با دشمنان و اجرای عدالت وابسته است. تفاوت میان پادشاهان حقیقی و قدرتمند با حکام غاصب در این است که پادشاهان صالح، عدالت را برقرار کرده و نیکو کردار و نیکو سیرت هستند و مردم باید از آن‌ها اطاعت کنند و به حق انتخاب شوند، اما کسانی که ظالم و بدرفتارند، باید به عنوان غاصب شناخته شوند و علیه آن‌ها جهاد صورت گیرد.
و این میزانی است که نیکوکردار و بدکردار را بدان بسنجند و پیدا شوند، و به‌ضرورت بتوان دانست که از آن دو تن کدام کس را طاعت باید داشت. و پادشاهان ما را آنکه گذشته‌اند، ایزدشان بیامرزاد و آنچه‌ بر جای‌اند، باقی داراد- نگاه باید کرد تا احوال ایشان بر چه جمله رفته است و می‌رود در عدل و خوبی سیرت و عفّت و دیانت و پاکیزگی روزگار و نرم کردن گردن‌ها و بقعت‌ها و کوتاه کردن دست متغلّبان و ستمکاران تا مقرّر گردد که ایشان برگزیدگان آفریدگار، جلّ جلاله و تقدّست اسماؤه‌، بوده‌اند و طاعت ایشان فرض بوده است و هست. اگر در این میان غضاضتی‌ بجای‌ این پادشاهان ما پیوست‌ تا ناکامی دیدند و نادره‌یی‌ افتاد که درین جهان بسیار دیده‌اند، خردمندان را به چشم خرد می‌باید نگریست و غلط را سوی خود راه نمی‌باید داد، که تقدیر آفریدگار، جلّ جلاله، که در لوح محفوظ قلم چنان رانده است، تغییر نیابد و لا مردّ لقضائه عزّذکره‌ . و حق را همیشه حق می‌باید دانست و باطل را باطل، چنانکه گفته‌اند «فالحقّ حقّ و ان جهله الوری و النّهار نهار و ان لم یره الاعمی. » و اسأل اللّه تعالی ان یعصمنا و جمیع المسلمین من الخطاء و الزّلل بطوله وجوده و سعة رحمته‌ .
هوش مصنوعی: این یک معیار است که می‌توان به وسیله آن نیکوکاران و بدکاران را سنجید و مشخص کرد که از میان آن ها کدام یک شایسته اطاعت هستند. باید به وضعیت حاکمان گذشته و حال خود توجه کرد و دید که آیا آنها در راه عدالت، نیکوی سیرت، عفت، دیانت، پاکی و نرم کردن گردن‌ها و جلوگیری از ظلم و ستم کاران قدم برداشته‌اند یا خیر. تنها در این صورت است که مشخص می‌شود آیا آنها برگزیدگان خداوند بوده‌اند و آیا اطاعت از آن‌ها واجب است یا نه. اگر در این بین برخی از این حاکمان دچار مشکل شدند یا شرایطی غیرمعمول برایشان پیش آمد، باید با دیدی خردمندانه به آن‌ها نگریست و اجازه نداد که اشتباهات فردی بر ارزش آنان تاثیر بگذارد، زیرا تقدیر الهی تغییر ناپذیر است. حق باید همیشه حق دانسته شود و باطل نیز باطل، همان‌طور که گفته شده است. از خداوند می‌خواهم که ما و تمامی مسلمانان را از خطاها و لغزش‌ها حفظ کند.
و چون از خطبه فارغ شدم، واجب دیدم انشا کردن فصلی دیگر که هم پادشاهان را بکار آید و هم دیگران را، تا هر طبقه به‌مقدار دانش خویش از آن بهره بردارند، پس ابتدا کنم بدانکه بازنمایم که صفت مرد خردمند عادل چیست تا روا باشد که او را فاضل گویند و صفت مردم ستمکار چیست تا ناچار او را جاهل گویند، و مقرّر گردد که هر کس که خرد او قوی‌تر، زبان‌ها در ستایش او گشاده‌تر، و هر که خرد وی اندک‌تر او به چشم مردمان سبک‌تر .
هوش مصنوعی: پس از پایان خطبه، تصمیم گرفتم فصلی جدید بنویسم که هم به پادشاهان و هم به دیگران مرتبط باشد، تا هر گروه با توجه به دانش خود از آن بهره‌مند شوند. بنابراین ابتدا به توصیف ویژگی‌های مردان خردمند و عادل می‌پردازم تا مشخص شود چرا آنها را برجسته می‌دانند. همچنین ویژگی‌های ستمکاران را بیان می‌کنم تا روشن شود چرا آنها را نادان می‌نامند. به این ترتیب، مشخص می‌شود که هرکسی که خرد بیشتری دارد، بیشتر مورد ستایش قرار می‌گیرد و کسانی که خرد کمتری دارند، از نگاه دیگران کم‌ارزش‌تر به حساب می‌آیند.
حکمای بزرگ‌تر که در قدیم بوده‌اند چنین گفته‌اند که از وحی قدیم‌ که ایزد، عزّوجلّ‌، فرستاد به پیغمبر آن روزگار آن است که مردم را گفت که ‌«ذات‌ خویش بدان که چون ذات خویش را بدانستی، چیزها را دریافتی.‌» و پیغمبر ما، علیه السّلام، گفته است: من عرف نفسه فقد عرف ربّه‌، و این لفظی است کوتاه با معانی بسیار، که هر کس که خویشتن را نتواند شناخت دیگر چیزها را چگونه تواند دانست؟ وی از شمار بهائم‌ است بلکه نیز بتر از بهائم که ایشان را تمیز نیست و وی را هست. پس چون نیکو اندیشه کرده آید، در زیر این کلمه بزرگ سبک‌ و سخن کوتاه بسیار فایده است که هر کس که او خویشتن را بشناخت که او زنده است و آخر به مرگ ناچیز شود و باز به قدرت آفریدگار، جلّ جلاله‌، ناچار از گور برخیزد و آفریدگار خویش را بدانست و مقرّر گشت که آفریدگار چون آفریده‌ نباشد، او را دین راست و اعتقاد درست حاصل گشت‌ . و آنگاه وی بداند که مرکّب است از چهار چیز که تن او بدان بپای است و هرگاه که یک چیز از آن را خلل افتاد، ترازوی راست نهاده‌ بگشت‌ و نقصان پیدا آمد.
هوش مصنوعی: حکما در گذشته گفته‌اند که خداوند به پیامبر آن زمان وحی فرستاد و به مردم فرمود که خود را بشناسند. پیامبر ما نیز فرموده است: «کسی که خود را بشناسد، پروردگارش را خواهد شناخت». این جمله به ظاهر ساده است اما معانی عمیق زیادی دارد. اگر کسی نتواند خود را بشناسد، چگونه می‌تواند چیزهای دیگر را درک کند؟ او حتی از حیوانات پایین‌تر است، چرا که حیوانات حداقل تمایز را دارند. وقتی به این موضوع عمیق فکر کنیم، درک می‌کنیم که شناخت خود یک فایده بزرگ دارد: کسی که بخوبی بداند زنده است و در نهایت به مرگ مبتلا خواهد شد، می‌فهمد که بعد از مرگ به قدرت خداوند دوباره برمی‌خیزد. این فرد پی می‌برد که خالق مانند مخلوق نیست و با این درک به دین واقعی و اعتقاد درست می‌رسد. همچنین درمی‌یابد که وجود او متشکل از چهار عنصر است و در صورتی که یکی از این عناصر دچار نقص شود، تعادل وجودش به هم می‌خورد.
و در این تن سه قوّة است یکی خرد و سخن، و جایش سر به مشارکت دل؛ و دیگر خشم، جایگاهش دل؛ و سه دیگر آرزو و جایگاهش جگر. و هر یکی را ازین قوّت‌ها محلّ نفسی دانند، هرچند مرجع‌ آن با یک تن است. و سخن اندر آن باب دراز است، که اگر به‌شرح آن مشغول شده آید، غرض گم شود، پس به نکت‌ مشغول شدم تا فایده پیدا آید. اما قوّة خرد و سخن: او را در سر سه جایگاه است یکی را تخیّل گویند، نخستین درجه که چیزها را بتواند دید و شنید؛ و دیگر درجه آنست که تمیز تواند کرد و نگاه‌داشت؛ پس از این تواند دانست حق را از باطل و نیکو را از زشت و ممکن را از ناممکن. و سوم درجه آنست که هرچه بدیده باشد، فهم تواند کرد و نگاه داشت. پس ازین بباید دانست که ازین قیاس میانه بزرگوار‌تر است که او چون حاکم است که در کارها رجوع با وی کنند و قضا و احکام به وی است، و آن نخستین چون‌ گواه عدل و راست‌گوی است که آنچه شنود و بیند با حاکم گوید تا او به سومین دهد و چون بازخواهد، ستاند. این است حال نفس گوینده‌ . و امّا نفس خشم گیرنده: به وی است نام و ننگ‌ جستن و ستم ناکشیدن، و چون بر وی ظلم کنند به انتقام مشغول بودن. و امّا نفس آرزو، به وی است دوستی طعام و شراب و دیگر لذّت‌ها.
هوش مصنوعی: در وجود انسان سه نیروی اصلی وجود دارد: یکی عقل و سخن، که محل آن ذهن است؛ دیگری خشم، که جایگاهش قلب است؛ و سوم آرزو، که محل آن کبد است. هر یک از این نیروها جنبه‌های خاصی دارند، اما در نهایت همه تحت یک نفس مشترک عمل می‌کنند. نیروی عقل و سخن دارای سه مرحله است: مرحله اول تخیل است که در آن انسان می‌تواند چیزها را ببیند و بشنود؛ مرحله دوم توانایی تشخیص و حفظ اطلاعات است؛ و مرحله سوم فهم و نگهداری از آنچه دیده و شنیده شده است. این مراحل به انسان اجازه می‌دهند حق را از باطل و زیبایی را از زشتی تمیز دهد. نیروی عقل به مانند حکمی است که در امور مختلف مورد مراجعه قرار می‌گیرد و به عدالت و صداقت عمل می‌کند. از سوی دیگر، نیروی خشم به فرد کمک می‌کند که در برابر ظلم مقاومت کند و انتقام بگیرد. و نیروی آرزو با تمایل به لذت‌ها و خوشی‌ها مانند دوستی با غذا و نوشیدنی‌ها همراه است.
پس بباید دانست نیکوتر که نفس گوینده پادشاه است، مستولی‌ قاهر غالب، باید که او را عدلی و سیاستی باشد سخت تمام و قوی، نه چنانکه ناچیز کند، و مهربانی نه چنانکه به ضعف ماند. و پس خشم لشکر این پادشاه است که بدیشان خلل‌ها را دریابد و ثغور را استوار کند و دشمنان را بِرَمانَد و رعیّت را نگاه دارد. باید که لشکر ساخته باشد و با ساختگی‌ او را فرمان بردار. و نفس آرزو رعیّت این پادشاه است، باید که از پادشاه و لشکر بترسند ترسیدنی تمام‌ و طاعت دارند. و هر مرد که حال وی برین جمله باشد که یاد کردم و این سه قوّة را به تمامی بجای آرد، چنانکه برابر یکدیگر افتد بوزنی راست، آن مرد را فاضل و کامل تمام خرد خواندن رواست. پس اگر در مردم یکی ازین قوی بر دیگری غلبه دارد، آنجا ناچار نقصانی‌ آید به مقدار غلبه. و ترکیب مردم‌ را چون نیکو نگاه کرده آید، بهائم اندر آن با وی یکسان است لکن مردم را که ایزد، عزّذکره، این دو نعمت که علم است و عمل، عطا داده است، لاجرم‌ از بهائم جداست و به ثواب و عقاب‌ می‌رسد. پس اکنون به ضرورت بتوان دانست که هر کس که این درجه یافت بر وی واجب گشت که تن خویش را زیر سیاست‌ خود دارد تا بر راهی رود هرچه ستوده‌تر و بداند که میان نیکی و بدی فرق تا کدام جایگاه است تا هرچه ستوده‌تر سوی آن گراید و از هر چه نکوهیده‌تر از آن دور شود و بپرهیزد.
هوش مصنوعی: باید بدانیم که نفس گوینده، مانند پادشاهی است که قوی و غالب بر دیگران است. او نیاز به عدل و سیاست قوی دارد، به‌گونه‌ای که نه آن‌قدر مهربان باشد که به ضعف بینجامد و نه آن‌چنان سختگیر که به ستمگری گراید. خشم او به‌عنوان نیروی لشکرش، باید به‌خوبی جلوی مشکلات را بگیرد و مرزها را استوار کند، دشمنان را منزوی سازد و رعیّت را حمایتی قوی کند. لشکر باید به‌خوبی آماده و فرمانبردار باشد. آرزوهای رعیّت باید به‌گونه‌ای باشد که از پادشاه و لشکر بترسند و در عین حال از آن‌ها اطاعت کنند. اگر شخصی در این سه نیروی مذکور برتری و تعادل داشته باشد، او را می‌توان فردی با فضیلت و کاملی از نظر خرد دانست. اگر یک‌یک از این نیروی‌ها بر دیگری غالب باشد، نشان‌دهنده نقصان در اوست. در نظر گرفتن وضعیت مردم نشان می‌دهد که انسان‌ها با حیوانات در برخی جنبه‌ها شباهت دارند، اما انسان‌ها به دلیل داشتن علم و عمل، از حیوانات متفاوت بوده و قادر به دریافت پاداش و کیفر هستند. بنابراین، لازم است که هر کسی که به چنین درجه‌ای دست یافت، خود را تحت سیاست خود قرار دهد تا به راهی نیکو گام بردارد و تفاوت میان نیکی و بدی را بشناسد تا به سمت نیکی‌ها گرایش پیدا کند و از بدی‌ها دوری کند.
و چون این حال گفته شد، اکنون دو راه یکی راه نیک و دیگر راه بد پدید کرده می‌آید و آنرا نشانی‌هاست که بدان نشانی‌ها بتوان دانست نیکو و زشت. باید که بیننده تأمّل کند احوال مردمان را، هرچه از ایشان او را نیکو می‌آید، بداند که نیکوست و پس حال خویش را با آن مقابله‌ کند که اگر بر آن جمله نیابد، بداند که زشت است که مردم عیب خویش را نتواند دانست. و حکیمی به رمز وانموده است‌ که هیچ کس را چشم عیب‌بین نیست، شعر:
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که وقتی وضعیت انسان‌ها بررسی می‌شود، دو مسیر وجود دارد: یکی مسیر خوب و دیگری مسیر بد. این دو مسیر با نشانه‌هایی مشخص می‌شوند که به ما کمک می‌کند تا خوبی و بدی را تشخیص دهیم. افراد باید به دقت رفتار و ویژگی‌های دیگران را بررسی کنند و هر چیزی که از نظرشان خوب به نظر می‌رسد، به عنوان خوب بپذیرند. سپس باید رفتار و ویژگی‌های خود را با آنچه که خوب می‌دانند مقایسه کنند، و اگر در خود آن چیزها را نیابند، باید بفهمند که ویژگی‌های منفی دارند. در نهایت، یک حکیم گفته است که هیچ‌کس توانایی دیدن عیوب خود را ندارد، که این سخن با شعری نیز بیان شده است.
اری کلّ انسان یری عیب غیره‌
و یعمی عن العیب الّذی هو فیه‌
هوش مصنوعی: هر انسانی عیب‌های دیگران را می‌بیند، اما خود از عیب‌هایی که در خودش دارد، غافل است.
و کلّ امری‌ء تخفی علیه عیوبه‌
و یبدو له العیب الّذی لاخیه‌
هوش مصنوعی: هر کسی نقاط ضعف خود را نادیده می‌گیرد و تنها نقص‌های دیگران را می‌بیند.
و چون مرد افتد با خردی تمام و قوّة خشم و قوّة آرزو بر وی چیره گردند تا قوةّ خرد منهزم‌ گردد و بگریزد، ناچار این کس در غلط افتد. و باشد که داند که او میان دو دشمن بزرگ افتاده است و هر دو از خرد وی قوی‌ترند و خرد را بسیار حیله باید کرد تا با این دو دشمن برتواند آمد که گفته‌اند: ویل للقویّ بین الضّعیفین‌ .
هوش مصنوعی: زمانی که انسان تحت تأثیر خشم و آرزو قرار گیرد و عقل او نتواند در برابر این دو حس مقاومت کند، به طرز ناخودآگاهی دچار اشتباه می‌شود. او ممکن است متوجه شود که بین دو دشمن بزرگ گرفتار شده که هر دو از عقل او قوی‌ترند. در این شرایط، عقل نیاز دارد تا با تدبیر و حیله‌هایی، خود را از این وضعیت نجات دهد، زیرا گفته‌اند: "نیرومند بین دو ضعیف به دشواری است."
پس چون ضعیفی افتد میان دو قوی، توان دانست که حال چون باشد، و آنجا معایب و مثالب‌ ظاهر گردد و محاسن و مناقب‌ پنهان ماند. و حکما تن مردم را تشبیه کرده‌اند به خانه‌‌ای که اندر آن خانه مردی و خوکی و شیری باشد و به‌مرد خرد خواستند و به‌خوک آرزوی و به‌شیر خشم، و گفته‌اند ازین هر سه هر که به‌نیرو‌تر خانه او راست. و این حال را به‌عیان‌ می‌بینند و به‌قیاس‌ می‌دانند، که هر مردی که او تن خویش را ضبط تواند کرد و گردن حرص و آرزو بتواند شکست، رواست که او را مرد خردمند خویشتن‌دار گویند، و آن کس که آرزوی وی به‌تمامی چیره تواند شد، چنانکه همه سوی آرزوی گراید و چشم خردش نابینا ماند، او به‌منزلت خوک است، همچنانکه آن کس که خشم بر وی دست یابد و اندر آن خشم هیچ سوی ابقا و رحمت نگراید، به‌منزلت شیر است.
هوش مصنوعی: وقتی که یک فرد ضعیف در میان دو فرد قوی قرار می‌گیرد، می‌توان فهمید که وضعیت چگونه است و در این شرایط عیب‌ها و نقص‌ها به وضوح نمایان می‌شوند، در حالی که خوبی‌ها و صفات مثبت پنهان می‌مانند. حکما بدن انسان را به خانه‌ای تشبیه کرده‌اند که در آن، یک انسان، یک خوک و یک شیر وجود دارند. آنها انسان خردمند را به مرد خانه تشبیه می‌کنند، خوک را به آرزوها و شیر را به خشم. در اینجا، هر کس که بتواند خود را کنترل کند و از وسوسه‌های حرص و آرزو فراتر رود، شایسته نام انسان خردمند است. اما کسی که کاملاً تحت تأثیر آرزوها قرار می‌گیرد و همه توجه‌اش به آن‌ها معطوف می‌شود، به منزله خوک است. همچنین، کسی که نمی‌تواند خشم خود را کنترل کند و در زمان خشم هیچ رحمی را نمی‌بیند، در مقام شیر است.
و این مسأله ناچار روشن‌تر باید کرد: اگر طاعنی‌ گوید که اگر آرزو و خشم نبایستی‌، خدای، عزّوجلّ، در تن مردم نیافریدی. جواب آن است که آفریدگار را، جلّ جلاله، در هر چه آفریده است مصلحتی است عامّ و ظاهر. اگر آرزو نیافریدی، کس سوی غذا که آن بقای تن است و سوی جفت که در او بقای نسل است، نگرایستی‌ و مردم نماندی و جهان ویران گشتی. و اگر خشم نیافریدی، هیچ کس روی ننهادی سوی کینه کشیدن و خویشتن را از ننگ و ستم نگاه داشتن و به مکافات مشغول بودن و عیال و مال خویش از غاصبان دور گردانیدن، و مصلحت یکبارگی منقطع گشتی. اما چنان باید و ستوده آن است که قوّة آرزو و قوّة خشم در طاعت قوّة خرد باشند، هر دو را به‌منزلت‌ ستوری داند که بر آن نشیند و چنانکه خواهد، می‌راند و می‌گرداند، و اگر رام و خوش‌پشت‌ نباشد، به‌تازیانه بیم می‌کند در وقت‌، و وقتی که حاجت آید می‌زند، و چون آرزو آید، سگالش‌ کند و بر آخورش استوار ببندد، چنانکه گشاده نتواند شد، که اگر گشاده شود، خویشتن را هلاک کند و هم آن کس را که بر وی بود. و چنان باید که مرد بداند که این دو دشمن که با وی‌اند، دشمنانی‌اند که از ایشان صعب‌تر و قوی‌تر نتواند بود، تا همیشه از ایشان بر‌حذر می‌باشد که مبادا وقتی او را بفریبانند و بدو نمایند که ایشان دوستان وی‌اند، چنانکه خرد است تا چیزی کند زشت و پندارد که نیکوست و به‌کسی ستمی رساند و چنان داند که داد کرده است. و هر چه خواهد کرد، بر خرد که دوست به‌حقیقت اوست، عرضه کند تا از مکر این دو دشمن ایمن باشد.
هوش مصنوعی: این موضوع نیاز به توضیح بیشتر دارد: اگر کسی بگوید که چرا خداوند، عزّوجلّ، آرزو و خشم را در وجود انسان‌ها قرار داده است، پاسخ این است که خداوند در هر چیزی که خلق کرده، حکمت و مصلحتی وجود دارد. اگر آرزو وجود نمی‌داشت، کسی به دنبال غذا برای بقاء خود یا جفتی برای نسل خود نمی‌رفت و در نتیجه، انسان‌ها ناپدید می‌شدند و جهان به ویرانی می‌گرایید. همچنین، اگر خشم نبود، هیچ‌کس به اعتراض و دفاع از خود نمی‌پرداخت و در برابر ظلم و ستم، اقدامی انجام نمی‌داد و مصلحت‌های عمومی مختل می‌شد. ولی بهتر است که قدرت آرزو و خشم تحت سلطه عقل قرار گیرد؛ آنها باید مانند اسب‌هایی باشند که سوارکار بر آن‌ها نشسته و آن‌ها را هدایت می‌کند. اگر این دو نیرو نتوانند تحت کنترل عقل بمانند، ممکن است باعث دردسر شود و فرد را به هلاکت برساند. بنابراین، هر شخص باید آگاه باشد که این دو نیروی درونی ممکن است به او آسیب برسانند و باید همواره مراقب باشد تا فریب آن‌ها را نخورد و خود را در جایی نبینند که کارهای نادرست را به عنوان کارهای درست تلقی کند. هر تصمیمی که می‌گیرد، باید با کمک عقل بررسی کند تا از فریب این دو نیرو در امان بماند.
و هر بنده که خدای، عزّوجلّ، او را خردی روشن عطا داد و با آن خرد که دوست به‌حقیقت اوست، احوال عرضه کند و با آن خرد دانش یار شود و اخبار گذشتگان را بخواند و بگردد و کار زمانه خویش نیز نگاه کند، بتواند دانست که نیکوکاری چیست و بدکرداری چیست و سرانجام هر دو خوب است یا نه‌، و مردمان چه گویند و چه پسندند و چیست که از مردم یادگار ماند نیکوتر.
هوش مصنوعی: هر فردی که خداوند، عزّ و جلّ، به او عقل و درک روشنی عطا کرده باشد، می‌تواند با استفاده از این عقل، حقایق را بررسی کند، دانش را به دست آورد، تاریخ و اخبار گذشتگان را بخواند و اوضاع زمان خود را نیز زیر نظر داشته باشد. او این امکان را دارد که بفهمد نیکوکاری و بدکرداری چیست و سرانجام هر یک به چه نتیجه‌ای می‌رسد. همچنین می‌تواند درک کند که مردم چه می‌گویند، چه چیزهایی را می‌پسندند و چه چیزی به عنوان یادگاری بهتر در نظر مردم باقی می‌ماند.
و بسیار خردمند باشد که مردم را بر آن دارد که بر راه صواب بروند، امّا خود بر آن راه که نموده است، نرود. و چه بسیار مردم بینم که امر به‌معروف‌ کنند و نهی از منکر و گویند بر مردمان که فلان کار نباید کرد و فلان کار بباید کرد، و خویشتن را از آن دور بینند، همچنانکه بسیار طبیبان‌اند که گویند، فلان چیز نباید خورد که از آن چنین علّت به‌حاصل آید و آنگاه از آن چیز بسیار بخورند. و نیز فیلسوفان هستند- و ایشان را طبیبان اخلاق دانند- که نهی کنند از کارهای سخت زشت و جایگاه چون خالی شود، آن کار بکنند‌. و جمعی نادان که ندانند که غور و غایت چنین کارها چیست، چون نادانند، معذور‌ند، و لکن دانایان که دانند معذور نیستند. و مرد خردمند با عزم و حزم آن است که او به رای روشن خویش به‌دل یکی بوَد با جمعیّت‌، و حمیّت‌ آرزوی محال را بنشاند. پس اگر مرد از قوّة عزم خویش مساعدتی تمام نیابد، تنی چند بگزیند هر چه ناصح‌تر و فاضل‌تر که او را بازمی‌نمایند عیب‌های وی، که چون وی مجاهدت‌ با دشمنان قوی می‌کند که در میان دل و جان وی جای دارند، اگر از ایشان عاجز خواهد آمد با این ناصحان مشاورت کند تا روی صواب او را بنمایند که مصطفی‌، علیه السّلام، گفته است: المؤمن مرآة المؤمن‌ . و جالینوس- و او بزرگ‌تر حکمای عصر خویش بود، چنانکه نیست‌همتا آمد در علم طب و گوشت و خون و طبایع تن مردمان و نیست‌همتا‌تر بود در معالجت اخلاق و وی را در آن رسائلی است سخت نیکو در شناختن هر کسی خویش را که خوانندگان را از آن بسیار فائده باشد و عمده این کار آن است- [گفته است‌] که «هر آن بخرد (خردمند‌) که عیب خویش را نتواند دانست و در غلط است، واجب چنان کند که دوستی را از جمله دوستان برگزیند خردمندتر و ناصح‌تر و راجح‌تر، و تفحّص‌ احوال و عادات و اخلاق خویش را بدو مفوّض کند تا نیکو و زشت او بی‌محابا با او بازمی‌نماید. و پادشاهان از همگان بدین چه می‌گویم‌ حاجتمند‌تر‌ند که فرمان‌های ایشان چون شمشیر برّان است و هیچ کس زهره ندارد که ایشان را خلاف کند، و خطایی که از ایشان رود، آن را دشوار در توان یافت.» و در اخبار ملوک عجم خواندم ترجمه ابن‌مقفّع‌ که بزرگ‌تر و فاضل‌تر پادشاهان ایشان عادت داشتند [که‌] پیوسته به‌روز و شب تا آنگه که بخفتندی‌، با ایشان خردمندان بودندی نشسته از خردمند‌تران روزگار، بر ایشان چون زمامان‌ و مشرفان‌، که ایشان را باز می‌نمودندی چیزی که نیکو رفتی و چیزی که زشت رفتی‌ از احوال و عادات و فرمان‌های آن گردن‌کشان که پادشاهان بودند، پس چون وی را شهوتی بجنبد که آن زشت است و خواهد که آن حشمت‌ و سطوت‌ براند که اندران ریختن خون‌ها و استیصال‌ خاندان‌ها باشد، ایشان آن را دریابند و محاسن‌ و مقابح‌ آن او را بازنمایند و حکایات و اخبار ملوک گذشته با وی بگویند و تنبیه و انذار کنند از راه شرع، تا او آن را به خرد و عقل خود استنباط کند و آن خشم و سطوت سکون یابد و آنچه به‌حکم معدلت‌ و راستی واجب آید، بر آن رود، چه وقتی که او در خشم شود و سطوتی در او پیدا آید، در آن ساعت بزرگ آفتی بر خرد وی مستولی گشته باشد و او حاجتمند شد به‌طبیبی که آن آفت را علاج کند تا آن بلا بنشیند .
هوش مصنوعی: بسیار حکیمانه است که کسی دیگران را به انجام کارهای درست دعوت کند، اما خود به آن‌ها عمل نکند. چه بسیارند افرادی که به دیگران می‌گویند که باید چه کارهایی انجام دهند و چه کارهایی نکنند، در حالی که خودشان از آن‌ها دوری می‌کنند. مانند پزشکانی که می‌گویند فلان خوراک نباید خورده شود، اما خودشان در آن خوراک زیاده‌روی می‌کنند. همچنین، فیلسوفان که اخلاق‌پژوهان به شمار می‌آیند، از کارهای زشت نهی می‌کنند، اما وقتی در خفا قرار می‌گیرند، خودشان هم به آن کارها مشغول می‌شوند. افراد نادان به خاطر ندانستن‌شان معذورند، اما دانایان هیچ عذری ندارند. فرد خردمند باید با اراده و تدبیر خود هم‌رأی با جمع باشد و آرزوهای بی‌پایه را کنار بگذارد. اگر او در تلاش برای غلبه بر مشکلات ناتوان شود، باید دوستانی را انتخاب کند که ناصح‌تر و بافرهنگ‌ترند و نقص‌های او را متوجه‌اش کنند. زیرا او باید در نبرد با دشمنان شخصی خویش که در درونش هستند به آن‌ها مشورت کند. یکی از حکما نیز گفته که هر کس نتواند نقص خود را ببیند باید از کسی کمک بگیرد که بیشتر از او فهمیده و دلسوزتر باشد. پادشاهان بیش از دیگران به این موضوع نیاز دارند، چرا که دستورات آن‌ها به مانند شمشیری تیز هستند و هیچ‌کس جرات ندارد که با آن‌ها مخالفت کند. گزارش‌هایی نیز درباره پادشاهان بزرگ‌عجم وجود دارد که نشان می‌دهند آن‌ها به‌طور مرتب با خردمندان جلسه می‌گذرانیدند تا از آنان درباره اعمال نیک و زشت خود آگاه شوند. این خردمندان به آن‌ها یادآوری می‌کردند که اگر شهوات و خشم بر آن‌ها غلبه کند، باید از عقل و خرد خود استفاده کنند و به جای اعمال ناشایست، تصمیمات درست بگیرند.
و مردمان را خواهی‌ پادشاه و خواهی جز پادشاه، هرکسی را نفسی است و آن را روح گویند، سخت بزرگ و پُر‌مایه‌، و تنی است که آنرا جسم گویند، سخت خُرد و فرومایه. و چون جسم را طبیبان و معالجان اختیار کنند تا هر بیماری‌یی که افتد زود آن را علاج کنند و داروها و غذاهای آن بسازند تا بصلاح بازآید، سزاوارتر که روح را طبیبان و معالجان گزینند تا آن آفت را نیز معالجت کنند، که هر خردمندی که این نکند بد اختیاری‌ که او کرده است که مهم‌تر را فروگذاشته است و دست در نامهم‌تر زده است. و چنانکه آن طبیبان را داروها و عقاقیر است از هندوستان و هر جا آورده‌، این طبیبان را نیز داروهاست و آن خرد است و تجارب پسندیده، چه دیده و چه از کتب خوانده‌‌.
هوش مصنوعی: هر انسانی، چه پادشاه باشد و چه غیر پادشاه، دارای دو بخش است: نفسی که به آن روح گفته می‌شود و بسیار بزرگ و ارزشمند است، و بدنی که به آن جسم گفته می‌شود و کوچک و کم‌ارزش‌تر است. اگر پزشکان و درمانگران برای جسم فردی انتخاب شوند تا به محض بروز هرگونه بیماری، آن را درمان کنند و داروها و غذاهای مناسب را تهیه کنند، شایسته‌تر است که همانطور که برای جسم فکری می‌شود، برای روح نیز پزشکان و درمانگران انتخاب شوند تا آفات روحی را نیز درمان کنند. هر انسانی که این کار را انجام ندهد، در واقع اشتباه بزرگی مرتکب شده است، زیرا مهم‌ترین جنبه را نادیده گرفته و به مسائلی که کمتر اهمیت دارند، پرداخته است. همان‌طور که پزشکان برای درمان جسم نیاز به داروها و مواد مؤثر دارند که از نقاط مختلف دنیا به دست می‌آید، این درمانگران روح نیز به دانش و تجربیات مناسب نیاز دارند که یا از مشاهدات خود به دست آمده یا از متون معتبر آموخته‌اند.

خوانش ها

بخش ۲ - ادامهٔ خطبهٔ آغاز تاریخ به خوانش سعید شریفی