گنجور

بخش ۵

و چون این نامه بشنودند همگان گفتند که خداوند انصاف تمام بداده بود بدان وقت که رسول فرستاد و اکنون تمامتر بداد، حاجب چه دیده است‌ در این باب؟ گفت: این نامه را اگر گویید، باید فرستاد بنزدیک امیر محمّد تا بداند که وی بفرمان خداوند اینجا میماند و موکّل‌ و نگاهدارنده وی پیدا شد و ما همگان از کار وی معزول گشتیم. گفتند:

ناچار بباید فرستاد تا وی آگاه شود که حال چیست و سخن خویش پس ازین با بگتگین حاجب گوید؛ گفت: کدام کس برد نزدیک وی؟ گفتند: هر کس که حاجب‌ گوید. دانشمند نبیه‌ و مظفّر حاکم را گفت: نزدیک امیر محمّد روید و این نامه بر وی عرضه کنید و او را لختی‌ پند دهید و سخن نیکو گویید و بازنمایید که رأی خداوند سلطان بباب وی سخت خوب است و چون ما بندگان بدرگاه عالی رسیم، خوبتر کنیم؛ و در این دو سه روز این قوم‌ بتمامی از اینجا بروند و سر و کار تو اکنون با بگتگین حاجب است و وی مردی هوشیار و خردمند است و حق بزرگیت را نگاه دارد تا آنچه باید گفت، با وی میگوید .

و این دو تن برفتند، با بگتگین بگفتند که بچه شغل‌ آمده‌اند که بی‌مثال‌ وی کسی بر قلعت نتوانستی شد . بگتگین کدخدای‌ خویش را با ایشان نامزد کرد و بر قلعت رفتند و پیش امیر محمد شدند و رسم خدمت‌ را بجای آوردند. امیر گفت: خبر برادرم چیست و لشکر کی خواهد رفت نزدیک وی؟ گفتند: خبر خداوند سلطان همه خیر است و در این دو سه روزه همه لشکر بروند و حاجب بزرگ بر اثر ایشان‌ و بندگان بدین آمده‌اند؛ و نامه بامیر دادند. برخواند و لختی تاریکی‌ در وی پیدا آمد. نبیه گفت: زندگانی امیر دراز باد، سلطان که برادر است، حقّ امیر را نگاه دارد و مهربانی نماید، دل بد نباید کرد و بقضای خدای، عزّ و جلّ، رضا باید داد؛ و از این باب بسیار سخن نیکو گفت و فذلک‌ آن بود که بودنی بوده است‌، بسر نشاط باز باید شد که گفته‌اند:

المقدّر کائن و الهمّ فضل‌ . و امیر ایشان را بنواخت و گفت «مرا فراموش مکنید» و بازگشتند و آنچه رفته بود، با حاجب بزرگ، علی گفتند.

و قوم بجمله بپراگندند و ساختن گرفتند تا سوی هرات بروند که حاجب دستوری‌ داد رفتن را و نیز مثال داد تا از وظایف‌ و رواتب‌ امیر محمّد حساب برگرفتند و عامل‌ تگیناباد را مثال داد تا نیک اندیشه دارد، چنانکه هیچ خلل نباشد و بگتگین حاجب را بخواند و منشور توقیعی‌ بشحنگی بست و ولایت تگیناباد بدو سپرد. حاجب برپای خاست و روی سوی حضرت‌ کرد و زمین بوسه داد.

حاجب علی وی را دستوری داد و بستود و گفت: خیل خویش‌ را نگاه دار و دیگر لشکر که با تو بپای قلعت است بلشکرگاه بازفرست تا با ما بروند و هوشیار و بیدار باشید تا خللی نیفتد. گفت: سپاس دارم و بازگشت و لشکر را که با وی بود بلشکرگاه فرستاد و کوتوال قلعت را بخواند و گفت که: «احتیاط از لونی دیگر باید کرد، اکنون که لشکر برود و بی‌مثال من هیچکس را بقلعت راه نباید داد.» و همه کارها قرار گرفت و قوم سوی هرات بخدمت رفتن گرفتند .

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و چون این نامه بشنودند همگان گفتند که خداوند انصاف تمام بداده بود بدان وقت که رسول فرستاد و اکنون تمامتر بداد، حاجب چه دیده است‌ در این باب؟ گفت: این نامه را اگر گویید، باید فرستاد بنزدیک امیر محمّد تا بداند که وی بفرمان خداوند اینجا میماند و موکّل‌ و نگاهدارنده وی پیدا شد و ما همگان از کار وی معزول گشتیم. گفتند:
هوش مصنوعی: وقتی همه این نامه را شنیدند، گفتند که خداوند انصاف کامل را در آن زمان که پیامبری فرستاد، عطا کرده و اکنون نیز به طرز کامل‌تری این انصاف را به نمایش گذاشته است. یکی از نگهبانان در این باره گفت: اگر این نامه را مطرح کنید، باید به نزد امیر محمد فرستاده شود تا بداند که او به فرمان خداوند در اینجا می‌ماند و نگهدارنده‌اش مشخص شده است و ما نیز از امور او کنار گذاشته شده‌ایم. آنها پاسخ دادند:
ناچار بباید فرستاد تا وی آگاه شود که حال چیست و سخن خویش پس ازین با بگتگین حاجب گوید؛ گفت: کدام کس برد نزدیک وی؟ گفتند: هر کس که حاجب‌ گوید. دانشمند نبیه‌ و مظفّر حاکم را گفت: نزدیک امیر محمّد روید و این نامه بر وی عرضه کنید و او را لختی‌ پند دهید و سخن نیکو گویید و بازنمایید که رأی خداوند سلطان بباب وی سخت خوب است و چون ما بندگان بدرگاه عالی رسیم، خوبتر کنیم؛ و در این دو سه روز این قوم‌ بتمامی از اینجا بروند و سر و کار تو اکنون با بگتگین حاجب است و وی مردی هوشیار و خردمند است و حق بزرگیت را نگاه دارد تا آنچه باید گفت، با وی میگوید .
هوش مصنوعی: باید شخصی را فرستاد تا او را آگاه کند که اوضاع چگونه است و پس از این، سخنانش را با بگتگین حاجب مطرح کند. پرسیدند: چه کسی به او نزدیک شد؟ گفتند: هر کسی که حاجب بگوید. دانشمند نبیه و مظفّر به حاکم گفتند: به نزد امیر محمّد بروید و این نامه را به او تقدیم کنید و کمی او را نصیحت کنید و با نیکویی سخن بگویید و نشان دهید که نظر خداوند سلطان به او بسیار خوب است. و زمانی که ما بندگان به درگاه عالی برسیم، بهتر عمل کنیم. در این دو سه روز، این گروه باید تمام از اینجا بروند و اکنون کار تو با بگتگین حاجب است که مردی زیرک و خردمند است و به جایگاه بزرگ تو اهمیت می‌دهد تا آنچه باید گفته شود، با او در میان بگذاری.
و این دو تن برفتند، با بگتگین بگفتند که بچه شغل‌ آمده‌اند که بی‌مثال‌ وی کسی بر قلعت نتوانستی شد . بگتگین کدخدای‌ خویش را با ایشان نامزد کرد و بر قلعت رفتند و پیش امیر محمد شدند و رسم خدمت‌ را بجای آوردند. امیر گفت: خبر برادرم چیست و لشکر کی خواهد رفت نزدیک وی؟ گفتند: خبر خداوند سلطان همه خیر است و در این دو سه روزه همه لشکر بروند و حاجب بزرگ بر اثر ایشان‌ و بندگان بدین آمده‌اند؛ و نامه بامیر دادند. برخواند و لختی تاریکی‌ در وی پیدا آمد. نبیه گفت: زندگانی امیر دراز باد، سلطان که برادر است، حقّ امیر را نگاه دارد و مهربانی نماید، دل بد نباید کرد و بقضای خدای، عزّ و جلّ، رضا باید داد؛ و از این باب بسیار سخن نیکو گفت و فذلک‌ آن بود که بودنی بوده است‌، بسر نشاط باز باید شد که گفته‌اند:
هوش مصنوعی: این دو نفر رفتند و به بگتگین گفتند که بچه شغل آمده‌اند و هیچ‌کس نمی‌تواند به قلعه نزدیک شود. بگتگین کدخدای خود را با آن‌ها نامزد کرد و به قلعه رفتند و به نزد امیر محمد رسیدند و آداب و رسوم خدمت را به جا آوردند. امیر پرسید: خبر برادرم چیست و لشکر کی به سمت او خواهند رفت؟ گفتند: خبر سلطان بسیار خوب است و در این دو یا سه روز تمام لشکر خواهند رفت و حاجب بزرگ هم به دنبال آن‌ها می‌آید و بعضی از بندگان نیز به اینجا آمده‌اند؛ و نامه‌ای به امیر دادند. امیر نامه را خواند و لحظه‌ای در آن نگران شد. نبیه گفت: خدایا، عمر امیر دراز باد، و چون سلطان برادر است، باید حق امیر را نگاه دارد و محبت کند، نباید دل را مشغول به کارهای بد کرد و باید به قضا و قدر خداوند راضی بود؛ و از این بابت بسیار سخن نیکویی گفت و آن بود که باید به شادی بازگشت، چون گفته‌اند که...
المقدّر کائن و الهمّ فضل‌ . و امیر ایشان را بنواخت و گفت «مرا فراموش مکنید» و بازگشتند و آنچه رفته بود، با حاجب بزرگ، علی گفتند.
هوش مصنوعی: مقدّر (سرنوشت) حتماً اتفاق می‌افتد و اراده (همت) برتری دارد. و امیر آن‌ها را نوازش کرد و گفت: «مرا فراموش نکنید.» و به حالت قبلی خود بازگشتند و آنچه قبلاً رخ داده بود را با حاجب بزرگ، علی، در میان گذاشتند.
و قوم بجمله بپراگندند و ساختن گرفتند تا سوی هرات بروند که حاجب دستوری‌ داد رفتن را و نیز مثال داد تا از وظایف‌ و رواتب‌ امیر محمّد حساب برگرفتند و عامل‌ تگیناباد را مثال داد تا نیک اندیشه دارد، چنانکه هیچ خلل نباشد و بگتگین حاجب را بخواند و منشور توقیعی‌ بشحنگی بست و ولایت تگیناباد بدو سپرد. حاجب برپای خاست و روی سوی حضرت‌ کرد و زمین بوسه داد.
هوش مصنوعی: قوم به دو دسته تقسیم شدند و آماده سفر به هرات شدند. حاجب دستوری برای رفتن صادر کرد و نمونه‌هایی از وظایف و حقوق امیر محمد را برای حسابرسی ارائه داد. همچنین به عامل تگیناباد تأکید کرد که باید با دقت عمل کند تا هیچ مشکلی پیش نیاید. سپس حاجب را فراخواند و نامه‌ای به او داد و ولایت تگیناباد را به او سپرد. حاجب سر از جا بلند کرد، به طرف حضرت رفت و زمین را بوسید.
حاجب علی وی را دستوری داد و بستود و گفت: خیل خویش‌ را نگاه دار و دیگر لشکر که با تو بپای قلعت است بلشکرگاه بازفرست تا با ما بروند و هوشیار و بیدار باشید تا خللی نیفتد. گفت: سپاس دارم و بازگشت و لشکر را که با وی بود بلشکرگاه فرستاد و کوتوال قلعت را بخواند و گفت که: «احتیاط از لونی دیگر باید کرد، اکنون که لشکر برود و بی‌مثال من هیچکس را بقلعت راه نباید داد.» و همه کارها قرار گرفت و قوم سوی هرات بخدمت رفتن گرفتند .
هوش مصنوعی: حاجب علی به او دستوری داد و او را ستود و گفت: خوب است که نیروهایت را نگه‌داری و سایر لشکریان که با تو به پای قلعه هستند را به اردوگاه بازگردانی. باید بیدار و هوشیار باشید تا مشکلی پیش نیاید. او گفت: از شما سپاسگزارم و بازگشت و نیروهایی که با او بودند را به اردوگاه فرستاد. سپس او کوتوال قلعه را فرا خواند و گفت: «باید احتیاط بیشتری کرد، اکنون که لشکریان بروند، هیچ‌کس جز من نباید به قلعه راه پیدا کند.» و همه کارها به درستی تنظیم شد و سپس قوم به سوی هرات به خدمت رفتند.

خوانش ها

بخش ۵ به خوانش سعید شریفی