گنجور

بخش ۳

بوبکر حصیری و منگیتراک برین جمله برفتند و سه خیلتاش مسرع را نیز هم ازین طراز به غزنین فرستادند و روز آدینه اینجا بتگیناباد خطبه بنام سلطان مسعود کردند؛ خطیب سلطانی‌ و حاجب بزرگ‌ و همه اعیان به مسجد آدینه‌ حاضر آمدند و بسیار درم و دینار نثار کردند و کاری با نام‌ رفت و نامه رفته بود تا به بست‌ نیز خطبه کنند و کرده بودند و بسیار تکلّف نموده.

و هر روز حاجب علی بر نشستی و به صحرا آمدی‌ و بایستادی و اعیان و محتشمان درگاه، خداوندان شمشیر و قلم‌ به جمله بیامدندی و سواره بایستادندی و تا چاشتگاه فراخ‌ حدیث کردندی و اگر از جانبی خبری تازه گشتی، باز گفتندی و اگر جانبی را خللی افتاده بودی، به نامه و سوار دریافتندی‌، چنانکه حکم حال و مشاهده واجب کردی‌ و پس بازگشتندی سوی خیمه‌های خویش و امیر محمد را سخت نیکو می‌داشتند و ندیمان خاص او را دستوری‌ بود نزدیک وی می‌رفتند، همچنان قوّالان‌ و مطربانش و شرابداران شراب و انواع میوه و ریاحین‌ می‌بردند.

از عبدالرّحمن قوّال شنیدم گفت: امیر محمّد روزی دو سه چون متحیّری‌ و غمناکی می‌بود، چون نان می‌بخوردی‌، قوم را بازگردانیدی. سوم روز احمد ارسلان‌ گفت: زندگانی خداوند دراز باد، آنچه تقدیر است ناچار بباشد، در غمناک بودن بس‌ فایده نیست؛ خداوند بر سر شراب و نشاط باز شود که ما بندگان می‌ترسیم که او را سودا غلبه کند فالعیاذ باللّه‌ و علّتی‌ آرد. امیر، رضی اللّه عنه، تثّبط فرونشاند و در مجلس چند قول‌ آن روز بشنود از من؛ و هر روز به تدریج و ترتیب چیزی زیادت می‌شد، چنانکه چون لشکر سوی هرات کشید، باز به شراب درآمد ولکن خوردنی‌ بودی با تکلّف و نقل‌ هر قدحی بادی سرد که شراب و نشاط با فراغت دل رود و آنچه گفته‌اند که غمناکان را شراب باید خورد تا تفت‌ غم بنشاند، بزرگ غلطی است؛ بلی در حال‌ بنشاند و کمتر گرداند، اما چون شراب دریافت‌ و بخفتند، خماری منکر آرد که بیدار شوند و دو سه روز بدارد .

و خیلتاشان که رفته بودند سوی غزنین بازآمدند و بازنمودند که چون بشارت رسید به غزنین، چند روز شادی کردند خاص و عام و وضیع‌ و شریف و قربانها کردند و صدقات‌ بسیار دادند که کاری‌ قرار گرفت و یکرویه شد و سرهنگ بو علی کوتوال‌ گفته بود تا نامه‌ها نبشتند به اطراف ولایات‌ بدین خبر و یاد کرد در نامه خویش که چون نامه از تگیناباد برسید، مثال داد تا نسختها برداشتند و به سند و هند فرستادند و همچنان به نواحی غزنین و بلخ و تخارستان‌ و گوزگانان تا همه جایها مقرّر گردد بزرگی این حال و سکون گیرند و خیلتاشان مسرع که فرستاده بودند، گفتند که «اعیان و فقها و قضات و خطیب برباط جرمق‌ بمانده بودند از آن حال که افتاد.

چون ما از تگیناباد آنجا رسیدیم، شاد شدند و سوی غزنین بازگشتند و چون ما به غزنین رسیدیم و نامه سرهنگ کوتوال را دادیم، در وقت مثال‌ داد تا بر قلعت دهل و بوق زدند و بشارت بهر جای رسانیدند و ملکه سیّده والده سلطان مسعود از قلعت به زیر آمدند با جمله حرّات‌ و به سرای ابو العباس اسفراینی‌ رفتند که به رسم امیر مسعود بود به روزگار امیر محمود و همه فقها و اعیان و عامّه آنجا رفتند به تهنیت؛ و فوج فوج مطربان شهر و بوقیان‌ شادی آباد به جمله با سازها به خدمت آنجا آمدند، و ما را بگردانیدند، و زیادت از پنجاه هزار درم زر و سیم و جامه یافتیم. و روزی گذشت که کس مانند آن یاد نداشت و ما بامداد در رسیدیم و نیمه شب با جوابهای نامه‌ها بازگشتیم.»

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بوبکر حصیری و منگیتراک برین جمله برفتند و سه خیلتاش مسرع را نیز هم ازین طراز به غزنین فرستادند و روز آدینه اینجا بتگیناباد خطبه بنام سلطان مسعود کردند؛ خطیب سلطانی‌ و حاجب بزرگ‌ و همه اعیان به مسجد آدینه‌ حاضر آمدند و بسیار درم و دینار نثار کردند و کاری با نام‌ رفت و نامه رفته بود تا به بست‌ نیز خطبه کنند و کرده بودند و بسیار تکلّف نموده.
هوش مصنوعی: بوبکر حصیری و منگیتراک از جمله افرادی بودند که به همراه سه نفر دیگر به غزنین رفتند و در روز جمعه در بتگیناباد برای سلطان مسعود خطبه‌ای برگزار کردند. خطیب سلطانی و حاجب بزرگ و همه افراد صاحب مقام در این مراسم در مسجد جمع شدند و برای تقدیر از این رویداد، مبالغ زیادی از درم و دینار اهدا کردند. آن‌ها همچنین برنامه‌ریزی کرده بودند تا در بست نیز خطبه‌ای برگزار کنند و به این منظور تلاش زیادی انجام داده بودند.
و هر روز حاجب علی بر نشستی و به صحرا آمدی‌ و بایستادی و اعیان و محتشمان درگاه، خداوندان شمشیر و قلم‌ به جمله بیامدندی و سواره بایستادندی و تا چاشتگاه فراخ‌ حدیث کردندی و اگر از جانبی خبری تازه گشتی، باز گفتندی و اگر جانبی را خللی افتاده بودی، به نامه و سوار دریافتندی‌، چنانکه حکم حال و مشاهده واجب کردی‌ و پس بازگشتندی سوی خیمه‌های خویش و امیر محمد را سخت نیکو می‌داشتند و ندیمان خاص او را دستوری‌ بود نزدیک وی می‌رفتند، همچنان قوّالان‌ و مطربانش و شرابداران شراب و انواع میوه و ریاحین‌ می‌بردند.
هوش مصنوعی: هر روز حاجب علی در محل نشسته و به صحرا می‌رفت. او در آنجا ایستاده و افراد با نفوذ و محترم درگاه، افرادی که صاحب شمشیر و قلم بودند، به او ملحق می‌شدند و با اسب ایستاده و تا زمان چاشت به گفت‌وگو می‌پرداختند. اگر خبری تازه از جایی به گوش می‌رسید، آن را بازگو می‌کردند و اگر مشکلی برای کسی پیش می‌آمد، با نامه و سواره به او کمک می‌کردند؛ به‌گونه‌ای که شرایط و نیازها ایجاب می‌کرد. پس از این گفت‌وگوها، همه به سمت خیمه‌های خود بازمی‌گشتند. امیر محمد نیز احترام زیادی داشت و نزدیکان ویژه‌اش دستیاری برای او داشتند. همچنین قوالان، مطربان و سربازان نیز برای او نوشیدنی، میوه و گلآرایی می‌آوردند.
از عبدالرّحمن قوّال شنیدم گفت: امیر محمّد روزی دو سه چون متحیّری‌ و غمناکی می‌بود، چون نان می‌بخوردی‌، قوم را بازگردانیدی. سوم روز احمد ارسلان‌ گفت: زندگانی خداوند دراز باد، آنچه تقدیر است ناچار بباشد، در غمناک بودن بس‌ فایده نیست؛ خداوند بر سر شراب و نشاط باز شود که ما بندگان می‌ترسیم که او را سودا غلبه کند فالعیاذ باللّه‌ و علّتی‌ آرد. امیر، رضی اللّه عنه، تثّبط فرونشاند و در مجلس چند قول‌ آن روز بشنود از من؛ و هر روز به تدریج و ترتیب چیزی زیادت می‌شد، چنانکه چون لشکر سوی هرات کشید، باز به شراب درآمد ولکن خوردنی‌ بودی با تکلّف و نقل‌ هر قدحی بادی سرد که شراب و نشاط با فراغت دل رود و آنچه گفته‌اند که غمناکان را شراب باید خورد تا تفت‌ غم بنشاند، بزرگ غلطی است؛ بلی در حال‌ بنشاند و کمتر گرداند، اما چون شراب دریافت‌ و بخفتند، خماری منکر آرد که بیدار شوند و دو سه روز بدارد .
هوش مصنوعی: عبدالرّحمن قوّال می‌گوید که امیر محمّد در یک روز، سه بار احساس حیرت و غم می‌کرد. زمانی که نان می‌خورد، سعی می‌کرد دیگران را به سمت خود برگرداند. یک روز احمد ارسلان گفت که زندگی خداوند دراز باد و هر آنچه مقدر شده،必ی خواهد بود؛ اینکه در غم باشیم فایده‌ای ندارد. او اضافه کرد که خداوند به شراب و نشاط روی خواهد آورد و ما بندگان نگران هستیم که او تحت تأثیر سودا قرار بگیرد. امیر رضی‌الله‌عنه به آرامش رسید و در آن روز چندین نکته از من شنید. به مرور و هر روز چیزهایی بیشتر می‌شد. زمانی که لشکر به سمت هرات حرکت کرد، امیر دوباره به شراب رو آورد، هرچند به شکل کنترل‌شده و با احتیاط. او به این نکته توجه داشت که نوشیدن شراب و شادی باید با آرامش ذهن باشد و اینکه گفته‌اند افراد غمگین باید شراب بنوشند تا غمشان کم شود، اشتباه بزرگی است. درست است که در لحظه می‌تواند کمی غم را فراموش کند، اما هنگامی که شراب نوشیده شود و فرد بخوابد، خماری بدی به همراه خواهد داشت و فرد را چند روز در حالت خواب‌آلودگی نگه می‌دارد.
و خیلتاشان که رفته بودند سوی غزنین بازآمدند و بازنمودند که چون بشارت رسید به غزنین، چند روز شادی کردند خاص و عام و وضیع‌ و شریف و قربانها کردند و صدقات‌ بسیار دادند که کاری‌ قرار گرفت و یکرویه شد و سرهنگ بو علی کوتوال‌ گفته بود تا نامه‌ها نبشتند به اطراف ولایات‌ بدین خبر و یاد کرد در نامه خویش که چون نامه از تگیناباد برسید، مثال داد تا نسختها برداشتند و به سند و هند فرستادند و همچنان به نواحی غزنین و بلخ و تخارستان‌ و گوزگانان تا همه جایها مقرّر گردد بزرگی این حال و سکون گیرند و خیلتاشان مسرع که فرستاده بودند، گفتند که «اعیان و فقها و قضات و خطیب برباط جرمق‌ بمانده بودند از آن حال که افتاد.
هوش مصنوعی: بسیاری از خیلتاشان که به سمت غزنین رفته بودند، بازگشتند و گزارش دادند که وقتی خبر رسیدن بشارت به غزنین، مردم به مدت چند روز در این شهر جشن و شادمانی کردند، اعم از افراد معمولی و اشراف. آنها قربانی‌ها کردند و صدقات زیادی دادند تا امور به سامان بیفتد و اوضاع به حالت عادی برگردد. سرهنگ بو علی کوتوال اعلام کرده بود که نامه‌هایی به مناطق مختلف نوشتند تا مردم از این خبر مطلع شوند. او در نامه‌اش ذکر کرده بود که وقتی نامه از تگیناباد رسید، نمونۀ آن را برداشتند و به سند و هند فرستادند و همچنین به مناطق غزنین، بلخ، تخارستان و گوزگانان تا همه جا بدانند که این وضعیت چگونه است و آرامش برقرار شود. خیلتاشان که به سرعت فرستاده شده بودند، اعلام کردند که شخصیت‌های برجسته، فقها، قضات و خطیبان در برباط جرمق از آن زمان که این واقعه افتاد، باقی مانده بودند.
چون ما از تگیناباد آنجا رسیدیم، شاد شدند و سوی غزنین بازگشتند و چون ما به غزنین رسیدیم و نامه سرهنگ کوتوال را دادیم، در وقت مثال‌ داد تا بر قلعت دهل و بوق زدند و بشارت بهر جای رسانیدند و ملکه سیّده والده سلطان مسعود از قلعت به زیر آمدند با جمله حرّات‌ و به سرای ابو العباس اسفراینی‌ رفتند که به رسم امیر مسعود بود به روزگار امیر محمود و همه فقها و اعیان و عامّه آنجا رفتند به تهنیت؛ و فوج فوج مطربان شهر و بوقیان‌ شادی آباد به جمله با سازها به خدمت آنجا آمدند، و ما را بگردانیدند، و زیادت از پنجاه هزار درم زر و سیم و جامه یافتیم. و روزی گذشت که کس مانند آن یاد نداشت و ما بامداد در رسیدیم و نیمه شب با جوابهای نامه‌ها بازگشتیم.»
هوش مصنوعی: وقتی به تگیناباد رسیدیم، مردم آنجا خوشحال شدند و به سمت غزنین برگشتند. پس از اینکه ما هم به غزنین رسیدیم و نامه سرهنگ کوتوال را تحویل دادیم، کارهای جشن را شروع کردند. آنها بر روی قلعه دهل بوق زدند و این خبر را به همه جا رساندند. ملکه سیّده، مادر سلطان مسعود، از قلعه پایین آمد و به همراه جمعی از زنان به خانه ابو العباس اسفراینی رفتند. این مراسم به رسم امیر مسعود در زمان امیر محمود بود و همه علما و بزرگان و عموم مردم نیز به آنجا رفتند تا تبریک بگویند. گروه‌های مختلف از هنرمندان و نوازندگان شهر نیز با سازهایشان به آنجا آمدند و ما را دور زدند. ما بیش از پنجاه هزار درم زر و سیم و لباس به دست آوردیم. روزی گذشت که هیچ کس مانند آن را به یاد نداشت و ما صبح زود رسیدیم و نیمه‌شب با پاسخنامه‌ها برگردیم.

خوانش ها

بخش ۳ به خوانش سعید شریفی