گنجور

بخش ۱۶

دیگر روز در صفّه تاج‌ که در میان باغ است، بر تخت نشست و بار داد بار دادنی سخت بشکوه‌ و بسیار غلام ایستاده از کران صفّه تا دور جای و سیاه‌دار‌ان‌ و مرتبه‌دار‌ان بی‌شمار تا در باغ، و بر صحرا بسیار سوار ایستاده‌. و اولیاء و حشم بیامدند به‌ رسم خدمت‌ و بنشستند و بایستادند. غازی سپاه سالار را فرمود تا بنشاندند و قضات و فقها و علما درآمدند و فصل‌ها گفتند در تهنیت و تعزیت‌، و امیر رضی اللّه عنه را بستودند. و آن اقبال که بر قاضی صاعد و بو محمد علوی و بوبکر اسحق محمشاد کرامی کرد، بر کس نکرد. پس روی به همگان کرد و گفت: «این شهری بس مبارک است، آن‌را و مردم آن‌را دوست دارم و آنچه شما کردید در هوای من‌ به هیچ شهر خراسان نکردند و شغلی پیش داریم، چنانکه پیداست که سخت زود فصل خواهد شد به فضل ایزد، عزّ ذکره، و چون از آن فراغت افتاد نظرها کنیم اهل خراسان را، و این شهر به زیادت نظر مخصوص باشد. و اکنون می‌فرماییم به عاجل‌الحال‌ تا رسم‌های حسنکی نو را باطل کنند و قاعدهٔ کارها به نشابور در مرافعات‌ و جز آن همه به رسم قدیم بازبرند که آنچه حسنک و قوم او می‌کردند، به ما می‌رسید، بدان وقت که به هرات بودیم و آنرا ناپسند می‌بودیم، اما روی گفتار نبود. و آنچه کردند، خود رسد پاداش آن بدیشان.

و در هفته دو بار مظالم‌ خواهد بود. مجلس مظالم و در سرای گشاده است، هر کسی را که مظلمتی است، بباید آمد و بی‌حشمت‌ سخن خویش گفت تا انصاف تمام داده آید. و بیرون مظالم‌ آنکه حاجب غازی، سپاه سالار [بر] درگاه است و دیگر معتمدان نیز هستند، نزدیک ایشان نیز می‌باید آمد به درگاه و دیوان و سخن خویش می‌باید گفت، تا آنچه باید کرد ایشان می‌کنند. و فرمان دادیم تا هم امروز زندان‌ها را عرض کنند و محبوسان‌ را پای برگشایند تا راحت آمدن ما به همه دل‌ها برسد، آنگاه اگر پس از این کسی بر راه تهوّر و تعدّی رود، سزای خویش ببیند.»

حاضران چون این سخنان ملکانه‌ بشنودند، سخت شاد شدند و بسیار دعا گفتند. قاضی صاعد گفت: سلطان چندان عدل و نیکوکاری در این مجلس ارزانی داشت که هیچ کس را جایگاه سخن نیست‌ . مرا یک حاجت است، اگر دستوری باشد تا بگویم که روزی همایون‌ است و مجلسی مبارک. امیر گفت: قاضی هر چه گوید صواب و صلاح در آن است. گفت: ملک داند که خاندان میکائیلیان‌ خاندانی قدیم است و ایشان در این شهر مخصوص‌اند و آثار ایشان پیداست و من که صاعدم پس از فضل و خواست ایزد، عزّذکره، و پس از برکت علم از خاندان میکائیلیان برآمدم‌ و حقّ ایشان در گردن من لازم است و بر ایشان که مانده‌اند ستم‌های بزرگ است از حسنک و دیگران که املاک ایشان موقوف‌ مانده است و اوقاف اجداد و آباء ایشان هم از پرگار افتاده و طرق‌ و سبل‌ آن بگردیده. اگر امیر بیند، در این باب فرمانی دهد، چنانکه از دیانت و همّت او سزد تا بسیار خلق از ایشان‌ که از پرده بیفتاده‌اند و مضطرب گشته‌اند، بنوا شوند و آن اوقاف زنده گردد و ارتفاع‌ آن به طرق و سبل رسد. امیر گفت، رضی اللّه عنه، سخت صواب آمد. آنگه اشارت کرد به قاضی مختار بو‌سعد که اوقاف را که از آن میکائیلیان است به‌جمله از دست متغلّبان‌ بیرون کند و به معتمدی سپارد تا اندیشه آن بدارد و ارتفاعات آنرا حاصل می‌کند و به سبل و طرق آن می‌رساند و امّا املاک ایشان حال آن بر ما پوشیده است و ندانیم که حکم بزرگوار امیر ماضی‌، پدر ما در آن بر چه رفته است. بو الفضل و بو‌ابراهیم را پسران احمد میکائیل و دیگران را به دیوان باید رفت نزدیک بو‌سهل زوزنی و حال آن‌ به‌شرح بازنمود تا با ما بگوید و آنچه فرمودنی است از نظر فرموده آید.

و قاضی را دستوری‌ است که چنین مصالح بازمی‌نماید که همه را اجابت باشد و چون ما رفته باشیم، مکاتبت کند. گفت: چنین کنم و بسیار ثنا کردند. و جمله کسان و پیوستگان میکائیلیان به دیوان رفتند و حال بازنمودند که «جمله کشاورزان و وکلا و بزرگان توانگر را و هر که را بازمی‌خواندند، بگرفتند و مالی عظیم از ایشان بستدند و عزیزان قوم ذلیل گشتند» و بو‌سهل حقیقت به امیر رضی اللّه عنه بازگفت و املاک ایشان‌ بازدادند و ایشان نظری نیکو یافتند.

بخش ۱۵: امیر شهاب الدّوله، رضی اللّه عنه، چون از دامغان برفت، نامه‌ها فرمود سوی سپاه سالار خراسان، غازی حاجب و سوی قضاة و اعیان و رئیس و عمّال‌ که «وی آمد و چنان باید که کارها ساخته باشند و حاجب غازی که اثری بدان نیکویی از وی ظاهر گشته است و خدمتی بدان تمامی کرده، ثمرتی سخت با نام‌ خواهد یافت، باید که بخدمت آید با لشکرها، چه آنکه با وی بودند و چه آنکه به نوی فراز آورده‌ است، همه آراسته با سلاح تمام‌ . و دانسته آید که آن کسان را که به نوی اثبات کرده است، هم بر آن جمله که وی دیده است‌ و کرده است، بداشته آید و نواخت‌ و زیادتها باشد؛ و علفها که عمّال و رئیس را باید ساخت‌، دانیم که آماده است و اگر در چیزی خلل است، بزودی در باید یافت‌ که آمدن ما سخت نزدیک است» چون نامه‌ها دررسید باخیلتاش مسرع، حاجب غازی و دیگران کارها بجدتر پیش گرفتند و آنچه ناساخته بود، بتمامی بساختند و هر تکلّف‌ که گمان گشت اهل سلاح بجای آوردند.بخش ۱۷: و در این روزها نامه‌ها رسید از ری که «چون رکاب‌عالی‌ حرکت کرد، یکی از شاهنشاهیان‌ با بسیار مردم دل‌انگیز قصد ری کردند تا به فساد مشغول شوند.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیگر روز در صفّه تاج‌ که در میان باغ است، بر تخت نشست و بار داد بار دادنی سخت بشکوه‌ و بسیار غلام ایستاده از کران صفّه تا دور جای و سیاه‌دار‌ان‌ و مرتبه‌دار‌ان بی‌شمار تا در باغ، و بر صحرا بسیار سوار ایستاده‌. و اولیاء و حشم بیامدند به‌ رسم خدمت‌ و بنشستند و بایستادند. غازی سپاه سالار را فرمود تا بنشاندند و قضات و فقها و علما درآمدند و فصل‌ها گفتند در تهنیت و تعزیت‌، و امیر رضی اللّه عنه را بستودند. و آن اقبال که بر قاضی صاعد و بو محمد علوی و بوبکر اسحق محمشاد کرامی کرد، بر کس نکرد. پس روی به همگان کرد و گفت: «این شهری بس مبارک است، آن‌را و مردم آن‌را دوست دارم و آنچه شما کردید در هوای من‌ به هیچ شهر خراسان نکردند و شغلی پیش داریم، چنانکه پیداست که سخت زود فصل خواهد شد به فضل ایزد، عزّ ذکره، و چون از آن فراغت افتاد نظرها کنیم اهل خراسان را، و این شهر به زیادت نظر مخصوص باشد. و اکنون می‌فرماییم به عاجل‌الحال‌ تا رسم‌های حسنکی نو را باطل کنند و قاعدهٔ کارها به نشابور در مرافعات‌ و جز آن همه به رسم قدیم بازبرند که آنچه حسنک و قوم او می‌کردند، به ما می‌رسید، بدان وقت که به هرات بودیم و آنرا ناپسند می‌بودیم، اما روی گفتار نبود. و آنچه کردند، خود رسد پاداش آن بدیشان.
هوش مصنوعی: روزی در صفه تاج که در وسط باغ قرار داشت، بر تخت نشسته و مراسمی با زرق و برق بسیار برگزار شد. غلامان زیادی از دور تا نزدیک ایستاده بودند و در باغ و صحرا سوارانی به صف بودند. بزرگان و خدمت‌گزاران نیز به رسم ادب آمدند و نشسته و ایستادند. فرمانده سپاه به قاضی‌ها و دانشمندان دستور داد تا وارد شوند و تبریک و تسلیت‌هایی بیان کنند و از امیر یاد کردند. محبت و توجهی که به قاضی صاعد، بو محمد علوی و بوبکر اسحاق محمشاد نشان داده شد، نظیر آن به کسی دیگر نشد. سپس او به همه نگاه کرد و گفت: «این شهر بسیار مبارک است و مردم آن را دوست دارم. آنچه شما برای من کردید، هیچ شهر دیگری در خراسان انجام نداده است. ما کارهای مهمی پیش رو داریم که به زودی به لطف خدا به پایان می‌رسد، و پس از آن به مردم خراسان نگاهی می‌کنیم. این شهر توجه ویژه‌ای خواهد داشت. اکنون دستور می‌دهم تا قوانین ناپسند جدید را کنار بگذارند و امور قبلی را طبق روال قدیم در نشابور و دیگر جاها بازگردانند. آنچه حسنک و گروه او انجام دادند، به ما رسید وقتی که در هرات بودیم و آن را پسند نکردیم، اما به خاطر ملاحظات لازم چیزی نگفتیم. و آنچه آن‌ها کردند، خود عواقب آن را خواهند دید.
و در هفته دو بار مظالم‌ خواهد بود. مجلس مظالم و در سرای گشاده است، هر کسی را که مظلمتی است، بباید آمد و بی‌حشمت‌ سخن خویش گفت تا انصاف تمام داده آید. و بیرون مظالم‌ آنکه حاجب غازی، سپاه سالار [بر] درگاه است و دیگر معتمدان نیز هستند، نزدیک ایشان نیز می‌باید آمد به درگاه و دیوان و سخن خویش می‌باید گفت، تا آنچه باید کرد ایشان می‌کنند. و فرمان دادیم تا هم امروز زندان‌ها را عرض کنند و محبوسان‌ را پای برگشایند تا راحت آمدن ما به همه دل‌ها برسد، آنگاه اگر پس از این کسی بر راه تهوّر و تعدّی رود، سزای خویش ببیند.»
هوش مصنوعی: در هفته دو بار جلسه‌ای برای رسیدگی به شکایات برگزار خواهد شد. در این جلسه، هر کسی که مشکلی دارد، باید حضور پیدا کند و بدون شرم، مشکل خود را بیان کند تا به عدالت رسیدگی شود. همچنین، افرادی که در درگاه حاضر هستند، از جمله حاجب و نظامیان، می‌توانند به درگاه مراجعه کنند و صحبت کنند تا اقدامات لازم انجام شود. همچنین دستوری داده شده است که زندان‌ها امروز بررسی شوند و زندانیان آزاد شوند تا آرامش به دل‌های همه برسد. پس از این، اگر کسی به راه ظلم و تعدی برود، عواقب آن را خواهد دید.
حاضران چون این سخنان ملکانه‌ بشنودند، سخت شاد شدند و بسیار دعا گفتند. قاضی صاعد گفت: سلطان چندان عدل و نیکوکاری در این مجلس ارزانی داشت که هیچ کس را جایگاه سخن نیست‌ . مرا یک حاجت است، اگر دستوری باشد تا بگویم که روزی همایون‌ است و مجلسی مبارک. امیر گفت: قاضی هر چه گوید صواب و صلاح در آن است. گفت: ملک داند که خاندان میکائیلیان‌ خاندانی قدیم است و ایشان در این شهر مخصوص‌اند و آثار ایشان پیداست و من که صاعدم پس از فضل و خواست ایزد، عزّذکره، و پس از برکت علم از خاندان میکائیلیان برآمدم‌ و حقّ ایشان در گردن من لازم است و بر ایشان که مانده‌اند ستم‌های بزرگ است از حسنک و دیگران که املاک ایشان موقوف‌ مانده است و اوقاف اجداد و آباء ایشان هم از پرگار افتاده و طرق‌ و سبل‌ آن بگردیده. اگر امیر بیند، در این باب فرمانی دهد، چنانکه از دیانت و همّت او سزد تا بسیار خلق از ایشان‌ که از پرده بیفتاده‌اند و مضطرب گشته‌اند، بنوا شوند و آن اوقاف زنده گردد و ارتفاع‌ آن به طرق و سبل رسد. امیر گفت، رضی اللّه عنه، سخت صواب آمد. آنگه اشارت کرد به قاضی مختار بو‌سعد که اوقاف را که از آن میکائیلیان است به‌جمله از دست متغلّبان‌ بیرون کند و به معتمدی سپارد تا اندیشه آن بدارد و ارتفاعات آنرا حاصل می‌کند و به سبل و طرق آن می‌رساند و امّا املاک ایشان حال آن بر ما پوشیده است و ندانیم که حکم بزرگوار امیر ماضی‌، پدر ما در آن بر چه رفته است. بو الفضل و بو‌ابراهیم را پسران احمد میکائیل و دیگران را به دیوان باید رفت نزدیک بو‌سهل زوزنی و حال آن‌ به‌شرح بازنمود تا با ما بگوید و آنچه فرمودنی است از نظر فرموده آید.
هوش مصنوعی: حاضران با شنیدن این سخنان از خوشحالی شاد شدند و دعا کردند. قاضی صاعد گفت: سلطان در این مجلس انصاف و نیکوکاری زیادی نشان داد که هیچ‌کس حق سخن گفتن ندارد. من یک خواسته دارم، اگر اجازه باشد آن را بگویم، زیرا این روز و این مجلس مبارک است. امیر گفت: هر چه قاضی بگوید درست و به صلاح است. قاضی افزود: ملک می‌داند که خاندان میکائیلیان خاندان قدیمی است و در این شهر مخصوص به خود هستند و آثار آنها نمایان است. من که صاعد هستم، پس از فضل و خواست خداوند و پس از برکت علم از خاندان میکائیلیان برخاستم و بدهی نسبت به آنان به عهده‌ام هست. بر افرادی که از این خاندان مانده‌اند، ستم‌های زیادی از حسنک و دیگران رفته است و املاک آنان بی‌سرپرست مانده و اوقاف اجدادشان به فراموشی سپرده شده است. اگر امیر توجه کند، در این زمینه دستوری صادر کند تا بتواند به بسیاری از آن‌ها که در مضیقه هستند، یاری کند و اوقاف آنان دوباره فعال شود و به مسیرهای درست برگردد. امیر گفت: این سخنان بسیار درست و بجا است. سپس به قاضی مختار بوسعد اشاره کرد که اوقاف متعلق به میکائیلیان را از دست غاصبان خارج کند و به کسی معتمد بسپار تا به وضعیت آن رسیدگی کند و آن را به مجاری اصلی‌اش برساند. درباره املاک آنان اطلاعاتی در اختیار ما نیست و نمی‌دانیم که امیر بزرگوار قبلی، پدر ما، چه تصمیمی در این مورد گرفته است. باید بو الفضل و بو ابراهیم، پسران احمد میکائیل، و دیگران به نزد بو سهیل زوزنی بروند و وضعیت را به تفصیل توضیح دهند تا با ما در میان بگذارند و هر چه لازم است بگویند.
و قاضی را دستوری‌ است که چنین مصالح بازمی‌نماید که همه را اجابت باشد و چون ما رفته باشیم، مکاتبت کند. گفت: چنین کنم و بسیار ثنا کردند. و جمله کسان و پیوستگان میکائیلیان به دیوان رفتند و حال بازنمودند که «جمله کشاورزان و وکلا و بزرگان توانگر را و هر که را بازمی‌خواندند، بگرفتند و مالی عظیم از ایشان بستدند و عزیزان قوم ذلیل گشتند» و بو‌سهل حقیقت به امیر رضی اللّه عنه بازگفت و املاک ایشان‌ بازدادند و ایشان نظری نیکو یافتند.
هوش مصنوعی: قاضی دستوری دارد که تمام درخواست‌ها را بپذیرد و در صورتی که ما رفته باشیم، مکاتبه کند. او گفت که این کار را انجام خواهد داد و از او خیلی تمجید کردند. تمامی کسانی که به میکائیلیان وابسته بودند، به دیوان رفتند و گزارشی از وضعیت خود ارائه دادند که می‌گفتند: «تمام کشاورزان و وکلا و بزرگان ثروتمند را احضار کرده و مبلغ زیادی از آن‌ها گرفته‌اند و عزیزان این قوم به ذلت افتاده‌اند.» بوسهل حقیقت را به امیر رضی الله عنه منتقل کرد و املاک آن‌ها را به آن‌ها بازگرداند و آن‌ها نظر مثبتی پیدا کردند.

خوانش ها

بخش ۱۶ به خوانش سعید شریفی