گنجور

بخش ۱ - دیباچهٔ الحاقی

مرحوم دکتر فیاض در حاشیه یادآوری فرموده‌اند که «قسمت موجود کتاب بیهقی از همین جا آغاز می‌شود و آنچه در نسخه‌ها مقدم بر این عبارت دیده می‌شود همه الحاقی است ...» و در پایان کتاب در فصل ملحقات تاریخ بیهقی، دیباچهٔ کتاب را به نقل از چاپ مرحوم ادیب پیشاوری آورده‌اند و به نظر می‌رسد که ذکر آن در حاشیه برای آگاهی بیشتر برخی از خوانندگان و به دست آمدن سر رشته سخن سودمند میباشد.

«گویندهٔ این داستان ابوالفضل بیهقی دبیر از دیدار خویش چنین گوید که چون سلطان ماضی محمود بن سبکتگین غازی غزنوی رضی اللّه عنه در غزنی فرمان یافت و ودیعت جان شیرین را بجان آفرین تسلیم نمود پسر بزرگ و ولیعهد وی امیر مسعود در سپاهان بود و بسوی همدان و بغداد حرکت می‌خواست کردن و از تخت ملک بسیار دور بود. بناء علی هذا، امنا و ارکان دولت محمودی از قبیل امیر علی قریب حاجب بزرگ و عضدالدوله امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین سبکتگین برادر سلطان که سپهسالار بود و امیر حسن وزیر مشهور به حسنک وزیر و بونصر مشکان صاحب دیوان رسالت و بوالقاسم کثیر صاحب دیوان عرض و بکتغدی سالار غلامان سرایی و ابوالنجم ایاز و علی دایه خویش سلطان این جمله با سایر فحول و سترکان بصواب دید یکدیگر دریافت وقت را پسر کهتر سلطان ماضی انار اللّه برهانه امیر ابو احمد محمد را از کوزکانان که به دارالملک نزدیک بود آورده به جای پدر بزرگوارش بر تخت سلطنت نشانیدند و حاجب بزرگ امیر علی قریب که وجیه‌ترین امنای دولت بود در پیش کار ایستاده کارهای دولتی را راندن گرفت. و چون امیر مسعود رحمه اللّه فسخ عزیمت بغداد کرده از سپاهان به ری و از ری به نشابور و از نشابور به هرات رسید باز امیر علی به همداستانی دیگر سترکان امیر محمد را در قلعهٔ کوهتیز تکیناباد موقوف نموده و به عذرخواهی آنچه از روی مصلحت رفته بود این عریضه نبشته به صحابت منگیتراک برادر حاجب بزرگ و بوبکر حصیری ندیم سلطان ماضی به درگاه سلطان شهریار مسعود رضی اللّه عنه انفاذ داشتند» ...

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ نور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

«گویندهٔ این داستان ابوالفضل بیهقی دبیر از دیدار خویش چنین گوید که چون سلطان ماضی محمود بن سبکتگین غازی غزنوی رضی اللّه عنه در غزنی فرمان یافت و ودیعت جان شیرین را بجان آفرین تسلیم نمود پسر بزرگ و ولیعهد وی امیر مسعود در سپاهان بود و بسوی همدان و بغداد حرکت می‌خواست کردن و از تخت ملک بسیار دور بود. بناء علی هذا، امنا و ارکان دولت محمودی از قبیل امیر علی قریب حاجب بزرگ و عضدالدوله امیر ابویعقوب یوسف بن ناصرالدین سبکتگین برادر سلطان که سپهسالار بود و امیر حسن وزیر مشهور به حسنک وزیر و بونصر مشکان صاحب دیوان رسالت و بوالقاسم کثیر صاحب دیوان عرض و بکتغدی سالار غلامان سرایی و ابوالنجم ایاز و علی دایه خویش سلطان این جمله با سایر فحول و سترکان بصواب دید یکدیگر دریافت وقت را پسر کهتر سلطان ماضی انار اللّه برهانه امیر ابو احمد محمد را از کوزکانان که به دارالملک نزدیک بود آورده به جای پدر بزرگوارش بر تخت سلطنت نشانیدند و حاجب بزرگ امیر علی قریب که وجیه‌ترین امنای دولت بود در پیش کار ایستاده کارهای دولتی را راندن گرفت. و چون امیر مسعود رحمه اللّه فسخ عزیمت بغداد کرده از سپاهان به ری و از ری به نشابور و از نشابور به هرات رسید باز امیر علی به همداستانی دیگر سترکان امیر محمد را در قلعهٔ کوهتیز تکیناباد موقوف نموده و به عذرخواهی آنچه از روی مصلحت رفته بود این عریضه نبشته به صحابت منگیتراک برادر حاجب بزرگ و بوبکر حصیری ندیم سلطان ماضی به درگاه سلطان شهریار مسعود رضی اللّه عنه انفاذ داشتند» ...
هوش مصنوعی: گوینده این داستان، ابوالفضل بیهقی، دبیر، درباره دیدارش می‌گوید که پس از درگذشت سلطان محمود غزنوی، پسر بزرگ او، امیر مسعود، در سپاهان بود و قصد داشت به همدان و بغداد سفر کند. در این میان، افرادی مهم و تاثیرگذار در دولت محمود، از جمله امیر علی قریب، حاجب بزرگ، و سایر مقامات، تصمیم گرفتند که پسر کوچک سلطان، امیر ابو احمد محمد، را به عنوان پادشاه بر تخت سلطنت نشانند. امیر علی قریب که از مقامات معتبر بود، مسئول امور دولت شد. وقتی امیر مسعود تصمیم به ترک بغداد گرفت و به دیگر شهرها سفر کرد، امیر علی به همراه دیگر مقامات، امیر محمد را در مکانی به نام قلعه کوهتیز نگه داشتند و نامه‌ای به درگاه امیر مسعود برای توضیح اقداماتشان ارسال کردند.

حاشیه ها

1403/08/02 21:11
افسانه چراغی

ابوالفضل بیهقی از درست‌نویس‌ترین و راستگوترین تاریخ‌نگاران است و قلم شیرین و دلنشینی دارد.