گنجور

شمارهٔ ۲۱

می‌نالم از عشق تو، جان را خبری نیست
بیمارم غمخوارم کس را خبری نیست
تا پای نهادیم درین راه تو جانان
حیران شده ام مرده دلان را خبری نیست
از حال من آگاه کجا میشود آن یار
هی های که این سنگدلان را خبری نیست
ای آنکه توئی طعنه زنی محض خطاست
این سوز دلم را تو چه دانی خبری نیست
خوشبوی وفا می‌شنود یار ز هر آه
آه صد این بی‌خبران را خبری نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: محمد عظیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می‌نالم از عشق تو، جان را خبری نیست
بیمارم غمخوارم کس را خبری نیست
هوش مصنوعی: من از عشق تو شکایت می‌کنم، اما کسی از حال من خبر ندارد. در این حالت رنج و بیماریم، هیچ‌کس به فکر من نیست.
تا پای نهادیم درین راه تو جانان
حیران شده ام مرده دلان را خبری نیست
هوش مصنوعی: وقتی به این مسیر قدم گذاشتم، ای معشوق، گیج و سردرگم شدم و دل‌های بی‌روح هیچ خبری از حال من ندارند.
از حال من آگاه کجا میشود آن یار
هی های که این سنگدلان را خبری نیست
هوش مصنوعی: یار من از حال من خبر ندارد و نمی‌داند که من چگونه در سوگ او به سر می‌برم، در حالی که سنگدلان دور و برم هیچ توجهی به این درد و حال من ندارند.
ای آنکه توئی طعنه زنی محض خطاست
این سوز دلم را تو چه دانی خبری نیست
هوش مصنوعی: ای آنکه به من خود را مسخره می‌کنی، بدان که این کار اشتباه است. تو از شعله‌ای که در دل من زبانه می‌کشد هیچ اطلاعی نداری.
خوشبوی وفا می‌شنود یار ز هر آه
آه صد این بی‌خبران را خبری نیست
هوش مصنوعی: عزیزم از هر آه و ناله‌ای بوی وفا را حس می‌کند، اما این بی‌خبران هیچ اطلاعاتی از این موضوع ندارند.