گنجور

مناظرهٔ ادبی (در جواب صادق سرمد از ادبای زمان)

سرمدا! شعری که گفتی خوب بود
صاف‌وبی‌تعقیدوخوش‌اسلوب‌بود
مطلبش‌مطلوب‌بود
لیک تاریخی که گفتی سر بسر
با حقیقت جفت نامد درنظر
فکرکن بار دگر
شاعرانی که ببردی نامشان
کردی از روی ادب اکرامشان
بوده طرزی عامشان
جمله در وزن و روی هم‌مشربند
در عبارات دری هم‌مکتبند
گر جدا در مطلبند
شعر فردوسی‌، دقیقی‌وار بود
فرقش اندر قرصی اشعار بود
ورنه یک هنجار بود
وان دقیقی با همه کبر و غرور
بود سبکش‌همچوسبک‌بوشکور
کن به اشعارش مرور
عنصریّ و فرخیّ و عسجدی
زینتیّ و خرمیّ و ترمدی
یکدگر را مقتدی
کم‌کمک وضع زبان تغییر کرد
وان تطوّر در سخن تأثیر کرد
فکر هم توفیر کرد
گر نو آید در نظر شعر کسی
اختراعی نیست در شعرش بسی
هست فکرش نورسی
فارسی بعد از مغول بر باد شد
و اصطلاحات کهن از یاد شد
شعر بی‌بنیاد شد
سعدی و حافظ که نیکو گفته‌اند
هر دو دنبال تتبع رفته‌اند
کهنه گوهر سفته‌اند
نکتهٔ دیگر کنم بهرت بیان
شاعر اندر هر زمان و هر مکان
هست شاگرد زمان
هر زمانی فارسی یک‌طور بود
شاعر آن‌طوری که‌صحبت می‌نمود
شعرهایی می‌سرود
هرکرا فکرنکو بود و قوی
شهرتی می کرد در نظم و روی
چون جناب مولوی
هرچه‌شاعرمی‌شنیدازشهرخویش
همچنان می گفت شعراز بهر خویش
مقتضای دهر خویش
رفته رفته شد زبان خام و خراب
شد لغات از یاد، با هر انقلاب
گشت ملت بی کتاب
سبک هندی گرچه سبکی تازه بود
لیکن او را ضعف بی‌اندازه بود
سست و بی‌شیرازه بود
فکرها سست و تخیل‌ها عجیب
شعر پرمضمون ولی نادلفریب
وز فصاحت بی‌نصیب
شعر هندی سر به ملیون می کشید
هر سخنور بار مضمون می کشید
رنج افزون می کشید
لیک از آن ملیون نبینی ده‌هزار
شعر دلچسب فصیح آبدار
کآید انسان را به کار
زان سبب شد سبک هندی مبتذل
گشت پیدا در سخن عکس‌العمل
شد تتبع وجه حل
بحث بعد الموت شد مقبول عام
نوبت تقلید آمد درکلام
یافت این معنی دوام
چاپ شد آثار استادان پیش
شاعران را تازه شد آیین وکیش
سبک‌ها شد گرگ و میش
تا به مشروطیت این رسم ونمط
بود مجری‌، چه صحیح وچه غلط
لیک در ایران فقط
ازپس مشروطه نو شد فکرها
سبک‌هایی تازه آوردیم ما
شد جراید پر صدا
بدعت افکندند چند زاهل هوش
سبک‌هایی‌تازه با جوش وخروش
لیک زشت آمد به گوش
سربسر تصنیف عارف نیک بود
سبک عشقی هم بدان نزدیک بود
شعر ایرج شیک بود
لیک بودند این سه تن از اتفاق
در فن خود هرسه قاآنی مذاق
گاه لاغر، گاه چاق
بود ایرج پیرو قائم‌مقام
کرده از او سبک و لفظ و فکر، وام
عارف و عشقی عوام
احمدای‌«‌سیداشرف‌»‌خوب‌بود
احمدا گفتن ازو مطلوب بود
شیوه‌اش مرغوب بود
سبک اشرف تازه بود و بی‌بدل
لیک «‌هپ‌هپ‌نامه‌» بودش در بغل
بود شعرش منتحل
بعد از آنهاگشت روحانی علم
آن که درشعرش «‌اجنه‌» زد رقم
خوب گوید، لیک کم
دیگری پژمان و دیگر شهریار
شعرهاشان تازه است و خوشگوار
هر دو لیکن کند کار
شعر افسرمحکم‌است‌و یکنواخت
لیک‌غیر ازقطعه‌، کمترشعر ساخت
زی سداسی نیز تاخت
گرچه طرز قطعه‌سازی طرز نیست
خاصه‌چون کم‌باشد آن را ارزنیست
مایه‌اش را ورزنیست
قطعه‌های افسر از روی یقین
هست طرز قطعهٔ ابن‌یمین
لیک محدود است این
شعر سرمد هست‌شیرین‌چول‌عسل
چامه و قطعه‌، دوبیتی وغزل
شیوه‌اش نامنتحل
من خود از اهل تتبع بوده‌ام
جانب تقلید ره پیموده‌ام
وز تعب فرسوده‌ام
لیک در هر سبک دارم من سخن
پیرو موضوع باشد سبک من
سبک نو، سبک کهن
نوترین‌سبکی که‌دردست شماست
بار اول از خیال بنده خاست
دفتر و دیوان گواست
بود در طرزکهن نقصی عظیم
رفع کردم نقص اسلوب قدیم
با خیال مستقیم
سبک‌ها در طبع من ترکیب یافت
تاکه طرزی مستقل ترتیب یافت

-ناتمام-

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1396/03/07 10:06
مهناز ، س

بیت 6
کن با اشعارش مرور
کن به اشعارش مرور ، روان تر است

1400/09/02 15:12
مجید majidrazzazi@gmail.com

اون اشتباه تایپی ه. بازم هست. 

1396/09/05 20:12
عرفان

بیت:
بدعت افکندند چند زاهل هوش
سبک‌هایی‌تازه با جون وخرون
به نظر باید اینگونه باشد:
بدعت افکندند چندی زاهل هوش
سبک‌هایی تازه با جوش وخروش

1400/09/02 15:12
مجید majidrazzazi@gmail.com

"بدعت افکندند چند از اهل هوش" /توی دیوان اینطوری اومده. 

1399/04/30 10:06
پریسا

بعث به معنی زنده کردن درست است (بعث مرده) که ور شعر به اشتباه بحث آمده است.
بر اساس نسخه اصلی دیوان و شرح استاد جعفری مدرس شعر نظم معاصر دانشگاه تهران

1403/07/15 11:10
سیده فاطمه حسینی

صادق سرمد شعرش را در 1309 خطاب به ملک الشعرا بهار سروده  و بهار در 1311 پاسخ او را داده است.

شعر صادق سرمد این است:

رسم سخن شد خراب ای ملک ملک شعر/ نوح صفت زن بر آب کاین فلکی فلک شعر

بحرش بحران فزاست طوفانش ناخداست

عالم و هرچه دروست جوهریست / زیر و زبر مغز و پوست در طلب برتریست

وز پی کسب کمال جمله به جنگ و جدال

اصل سخن نیز هم پیرو این قاعده است / هر که جز این زد رقم حرفش بی فایده است

به که نگوید سخن به که ببندد دهن

منکر این ادعا در خور توبیخ ماست / شاهد این مدعا صفحه تاریخ ماست

هر عصر و هر زمان یک سبک و یک زبان

چون ز دم مروزی شعر عجم تازه شد / هر که نوین کرد زی صاحب آوازه شد

شد چو «شهید» و «شهیق» شعر «دقیقی» دقیق

طفل رضیع سخن از نفس رودکی / برد دل انجمن با همۀ کودکی

طفل و حدیث از بلوغ؟ اینست اصل نبوغ

تا به مرور دهور چرخ فلک قوسی است / زیر فروزنده هور صحبت فردوسی است

کاو سخن آورد نو برد ز یاران گرو

هر کس از شاعران اصل سخن نو نهاد / لاجرم از همسران سر شد و شد اوستاد

شد به سخن آوری فرخی و عنصری

باز به دور زمان عصر نظامی رسید / تازه سرایی بدان شاعر نامی رسید

لاجرم ایام او تازه شد از نام او

بیخود در شاعری سعدی، سعدی نشد / زآن به سخن دیگری سعدی بعدی نشد

کو سخن از تازه گفت تازه به اندازه گفت

از پس سعدی سخن باز به حافظ رسید / حافظ خواجو شکن سحر سخن آفرید

زد به کمال و جمال سکۀ سحر حلال

این دو چو بستند لب لب نگشادست کس / بر تو نیاید عجب کآنهمه از پیش و پس

با همۀ ما و من هیچند اندر سخن

هیچند آری که خیر ز آنهمه آثار نیست / تکرار آثار غیر غیر از نشخوار نیست

خود چه بود کارشان حاصل نشخوارشان

آری یک صائب است در همه طول قرون / کو به سخن صاحب است سبکی هندی نمون

وز پی سبک نواش جمعیتی پیرواش

سر بقا ای «بهار» نیست به جز نوشدن / حاصل کهنه شعار چیست به جز هو شدن

چون به سخن سروری بر تو سزد رهبری

پیشقدم شو که من همقدمی ثابتم / گر تو کنی انجمن من به سخن ساکتم

ور تو گریزی ز رزم من نکنم فسخ عزم

بهمن ماه 1309

دیوان صادق سرمد ، 1347 ش، به کوشش جمیله سرمد، ص 174- 175.