گنجور

شمارهٔ ۴۹ - انسان و جهان بزرگ

به نام برازندهٔ نام‌ها
کز آغازها داند انجام‌ها
خداوند عرش و خداوند فرش
گرایندهٔ هر دو گیتی به عرش
فروزندهٔ عقل و جان و سخن
برازندهٔ این جهان کهن
ز دور اندربن پهنهٔ بیکران
چو بینی بر این تافته اختران
تو گویی که آنان به یکجا درند
همه زآسمان بر زمین بنگرند
همی دان که هر اختری بی گمان
زمین است و آن دیگران آسمان
ز هر اختری به آسمان بنگری
همین پهنهٔ بیکران بنگری
درین حقه هر اختری مهره‌ایست
ز بازی به هر مهره‌ای بهره‌ایست
درون یکی حقهٔ لاجورد
شتابان بسی مهرهٔ گِرد گرد
ز چاکی پنجهٔ مهره‌باز
یکی در نشیب و یکی در فراز
در این ‌پهنه ‌آشوب ما و تو چیست
که ما و تویی اندرین پهنه نیست
بسیط زمین با همه آب و تاب
بود جزئی از پیکر آفتاب
همو هست از ذره‌ای پست‌تر
بر پیکر آفتابی دگر
همان آفتاب دگر بی‌گمان
بود جزئی از پیکر آسمان
بود آسمان پرتوی بی‌قرار
ز اندیشهٔ ذات پروردگار
به گیتی درون ما و تو چیستیم
اگر هستی اینست ما نیستیم
زمانه کز اومان سراسر گله ‌است
وز اخترش ‌در هر دلی ولوله است
فروزندهٔ مهر و ماه است و بس
کمین بندهٔ پادشاهست و بس
من و تو چو کرمیم و همچون گیاه
به بستانسرای یکی پادشاه
اگر این گیا مرد و آن کرم زیست
به بستانسرای ملک جرم نیست
بکوش ای گیا تا درختی شوی
به باغ امل نیک‌بختی شوی
که بر تو بسوزد دل باغبان
به چشم اندر آییش روز و شبان
نگر تا چه گفته ‌است استاد طوس
بدانجاکه از مرگش آید فسوس
«‌یکی مرغ بر کوه بنشست و خاست‌»
«‌نه‌افزود برکوه ‌و نز وی بکاست‌»
«‌من آن مرغم و این جهان کوه من‌»
«‌چو مردم جهان را چه اندوه من‌»
سخن کرده کوته وگرنه جهان
نه کوهست و مردم نه ‌مرغی بر آن
به کوهی که‌خورشیدازآن‌د‌ره‌ایست‌
بسیط زمین کمتر از ذره‌ایست
من و تو برین ذره باری که‌ایم
درین کبریا و منی بر چه‌ایم
بزرگی چنانست و خردی چنین
بزرگست ذات جهان‌آفرین
برو سعی کن تا چو گل در بهار
بخندی به رخسارهٔ روزگار
مشو بی‌بها ژاژ و بی‌برگ خس
که در بوستان‌ها نیایی به کس
میاموز آیین ناپاک خار
که جز سوختن را نیایی به کار
‌بدین‌خردی ای کودک پوی‌پوی
چه خیزی که ناگه درافتی به‌روی
بیندیش و آهنگ بیشی مکن
جوانی بباید تو پیشی مکن
ز بیشی و پیشی دلت خون شود
دو چشمانت مانند جیحون شود
طلایه کند پیشرو را سراغ
خورد میوهٔ پیشرس را کلاغ

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به نام برازندهٔ نام‌ها
کز آغازها داند انجام‌ها
هوش مصنوعی: با نام کسی که به خوبی از نام‌ها آگاه است و می‌داند هر چیز از کجا آغاز می‌شود و به کجا ختم می‌گردد.
خداوند عرش و خداوند فرش
گرایندهٔ هر دو گیتی به عرش
هوش مصنوعی: خداوندی که آسمان و زمین را خلق کرده، سبب‌ساز هر دو دنیای مادی و معنوی است و همه چیز را به سمت اعلی و کمال هدایت می‌کند.
فروزندهٔ عقل و جان و سخن
برازندهٔ این جهان کهن
هوش مصنوعی: چیزهایی که باعث روشنی فکری، روحی و بیانی می‌شوند، شایسته این دنیای قدیمی و باستانی هستند.
ز دور اندربن پهنهٔ بیکران
چو بینی بر این تافته اختران
هوش مصنوعی: از دور در پهنهٔ وسیع آسمان، وقتی که به ستاره‌های درخشان نگاه کنی، انگار که آن‌ها در این فضا می‌تابند.
تو گویی که آنان به یکجا درند
همه زآسمان بر زمین بنگرند
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که همه آن‌ها در یک مکان جمع شده‌اند و همگی از آسمان به زمین نگاه می‌کنند.
همی دان که هر اختری بی گمان
زمین است و آن دیگران آسمان
هوش مصنوعی: هر ستاره‌ای بدون شک زمین محسوب می‌شود و بقیه ستاره‌ها آسمان را تشکیل می‌دهند.
ز هر اختری به آسمان بنگری
همین پهنهٔ بیکران بنگری
هوش مصنوعی: هر وقت به آسمان نگاه کنی، از هر ستاره‌ای که بخواهی، همین فضای وسیع و بی‌پایان را می‌بینی.
درین حقه هر اختری مهره‌ایست
ز بازی به هر مهره‌ای بهره‌ایست
هوش مصنوعی: در این بازی هر ستاره‌ای نقش و موقعیتی دارد و هر کدام از آن‌ها بهره‌ای برای خود دارند.
درون یکی حقهٔ لاجورد
شتابان بسی مهرهٔ گِرد گرد
هوش مصنوعی: درون یک جعبه آبی‌رنگ، تعدادی گلوله گرد و روشن با سرعت در حال حرکت هستند.
ز چاکی پنجهٔ مهره‌باز
یکی در نشیب و یکی در فراز
هوش مصنوعی: یکی از دستان بازیکن مهره‌ها در پایین و دیگری در بالا قرار دارد.
در این ‌پهنه ‌آشوب ما و تو چیست
که ما و تویی اندرین پهنه نیست
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از بی‌نظمی و آشفتگی، چه چیزی بین ما و تو وجود دارد که در واقع هیچ separی بین ما نیست.
بسیط زمین با همه آب و تاب
بود جزئی از پیکر آفتاب
هوش مصنوعی: زمین با تمام زیبایی‌ها و جلوه‌هایش، جزئی از وجود خورشید است.
همو هست از ذره‌ای پست‌تر
بر پیکر آفتابی دگر
هوش مصنوعی: او همانی است که از ذره‌ای کوچکتر است، اما بر جسم آفتابی دیگر قرار دارد.
همان آفتاب دگر بی‌گمان
بود جزئی از پیکر آسمان
هوش مصنوعی: خورشید که همان آفتاب است، بدون شک جزئی از ساختار آسمان به شمار می‌آید.
بود آسمان پرتوی بی‌قرار
ز اندیشهٔ ذات پروردگار
هوش مصنوعی: نوری از آسمان به‌وجود آمده که ناشی از فکر و اندیشه‌ی خود خداوند است و همیشه در حال حرکت و تغییر است.
به گیتی درون ما و تو چیستیم
اگر هستی اینست ما نیستیم
هوش مصنوعی: در این دنیا، ما و تو چه جایگاهی داریم؟ اگر وجود داشته باشیم، پس در حقیقت وجود نداریم.
زمانه کز اومان سراسر گله ‌است
وز اخترش ‌در هر دلی ولوله است
هوش مصنوعی: زمانه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم پر از نارضایتی و گلایه است و از ستاره‌هایش در دل هر فردی هیجانی و شور و شوق به وجود آمده است.
فروزندهٔ مهر و ماه است و بس
کمین بندهٔ پادشاهست و بس
هوش مصنوعی: منبع نور و روشنی فقط خورشید و ماه است و بس؛ و تنها در سایهٔ قدرت پادشاه، بنده‌ای در کمین است و بس.
من و تو چو کرمیم و همچون گیاه
به بستانسرای یکی پادشاه
هوش مصنوعی: ما مانند دو کرمی هستیم که در باغی از آن پادشاه رشد می‌کنیم.
اگر این گیا مرد و آن کرم زیست
به بستانسرای ملک جرم نیست
هوش مصنوعی: اگر این گیاه بمیرد و آن کرم در باغ بماند، این به هیچ عنوان نشانه‌ی بی‌صداقتی یا بی‌عملی نیست.
بکوش ای گیا تا درختی شوی
به باغ امل نیک‌بختی شوی
هوش مصنوعی: تلاش کن ای گیاه تا به درختی تبدیل شوی و در باغ آرزوها به خوشبختی برسی.
که بر تو بسوزد دل باغبان
به چشم اندر آییش روز و شبان
هوش مصنوعی: دل باغبان به خاطر تو می‌سوزد، چون تو هر روز و شب به چشم او می‌آیی.
نگر تا چه گفته ‌است استاد طوس
بدانجاکه از مرگش آید فسوس
هوش مصنوعی: بنگر که استاد طوس چه سخنانی را بیان کرده است زیرا پس از مرگش، در این آثارش تأثیرات و پیامدهایی به وجود می ‌آید.
«‌یکی مرغ بر کوه بنشست و خاست‌»
«‌نه‌افزود برکوه ‌و نز وی بکاست‌»
هوش مصنوعی: یک پرنده بر روی کوه نشسته و آواز می‌خواند، اما نه بر ارتفاع کوه افزوده می‌شود و نه از ارتفاع آن کم می‌شود.
«‌من آن مرغم و این جهان کوه من‌»
«‌چو مردم جهان را چه اندوه من‌»
هوش مصنوعی: من مانند پرنده‌ای هستم که در این دنیا همانند کوهی بی‌پناه قرار گرفته‌ام. وقتی به غم و اندوه دیگران نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم که درد و رنج آنها چه تفاوتی با وضعیت من دارد.
سخن کرده کوته وگرنه جهان
نه کوهست و مردم نه ‌مرغی بر آن
هوش مصنوعی: اگر به طور خلاصه صحبت کنیم، دنیا آن‌قدر پیچیده و وسیع است که نمی‌توان به سادگی درباره‌اش حرف زد؛ انسان‌ها هم مانند پرندگان نیستند که تنها نظر و فکرشان را به راحتی بیان کنند.
به کوهی که‌خورشیدازآن‌د‌ره‌ایست‌
بسیط زمین کمتر از ذره‌ایست
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان شده که کوهی که خورشید از آن طلوع می‌کند، در مقایسه با وسعت زمین، بسیار کوچک و ناچیز است. این جمله به نوعی به عظمت و بزرگی زمین نسبت به کوه اشاره دارد و نشان می‌دهد که حتی بزرگ‌ترین کوه‌ها نیز در برابر وسعت زمین محو و بی‌اهمیت‌اند.
من و تو برین ذره باری که‌ایم
درین کبریا و منی بر چه‌ایم
هوش مصنوعی: من و تو در این دنیای کوچک چه جایگاه و ارزش واقعی داریم که در برابر عظمت و بزرگی جهان و هستی قرار گرفته‌ایم؟
بزرگی چنانست و خردی چنین
بزرگست ذات جهان‌آفرین
هوش مصنوعی: عظمت خداوند بزرگ است و همچنین کوچکی و حقارت در برابر او نیز بزرگ و قابل توجه است.
برو سعی کن تا چو گل در بهار
بخندی به رخسارهٔ روزگار
هوش مصنوعی: کوشش کن که همچون گل در بهار، با لبخند بر چهرهٔ زندگی ظاهر شوی.
مشو بی‌بها ژاژ و بی‌برگ خس
که در بوستان‌ها نیایی به کس
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه بی‌ارزش و بی‌فایده صحبت نکن، چرا که در باغ‌ها به کسی برایت اهمیتی نخواهد بود.
میاموز آیین ناپاک خار
که جز سوختن را نیایی به کار
هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌آموزد که باید از روش‌ها و رفتارهای ناپسند اجتناب کنیم، زیرا آنها فقط به درد و رنج و آسیب رساندن به خود منجر می‌شوند و هیچ فایده‌ای ندارند.
‌بدین‌خردی ای کودک پوی‌پوی
چه خیزی که ناگه درافتی به‌روی
هوش مصنوعی: ای کودک باهوش و باحرکت، با این عقل و درک خود، چرا بیهوده تلاش می‌کنی که ناگهان به زمین بیفتی؟
بیندیش و آهنگ بیشی مکن
جوانی بباید تو پیشی مکن
هوش مصنوعی: بهترباش فکر کن و در جوانی برای رسیدن به بیشتر عجله نکن.
ز بیشی و پیشی دلت خون شود
دو چشمانت مانند جیحون شود
هوش مصنوعی: وقتی دل پر از غم و اندوهت شود، چشمانت به اندازه یک رودخانه پر آب و چشمگیر اشک خواهد ریخت.
طلایه کند پیشرو را سراغ
خورد میوهٔ پیشرس را کلاغ
هوش مصنوعی: پرنده‌ای به پیشرو خبر می‌دهد که میوه‌ای که در آینده خواهد رسید، شیرین و خوشمزه است.

حاشیه ها

1403/06/31 10:08
امیرحسین مناف زاده

البته شایان ذکره که شعر یکی مرغ بر کوه بنشست و خاست از حکیم طوس نیست. از اسکندرنامه نظامی گنجوی.