گنجور

بخش ۷۳ - شرح ملاقات آیرم رئیس شهربانی

در «‌اوین‌» داشتم گلستانی
باغ و آب و درخت و ایوانی
پر ز سیب و گلابی و شفرنگ
آب جاری در او روان ده سنگ
صاف و هموار ساخته راهش
رفته گردونه تا به درگاهش
سردسیری به دامن کهسار
سر بهم داده گلبن و اشجار
چون به منزل میان نمودم سست
بگرفتم شمار قرض‌، نخست
گفتم این وام‌ها بباید داد
سر بی‌وام بر حصیر نهاد
خفته بی‌وام بر نمد خوشتر
که به سنجاب و وامخواه بدر
وام کز بهر صنعت و پیشه است
گر کشد دیرتر چه اندیشه است
ور ستانی و نوش جان سازی
بایدش زودتر بپردازی
خواستم زود مرد دلالی
کارپرداز و پاچه ورمالی
سیدی چیره در زبانبازی
گرم در پشت هم دراندازی
سخنش پخته لهجه‌اش جدی
قسم او خدایی و جدی
گفتم این باغ را برو بفروش
ده دو حق‌الحباله بادت نوش
دین ازین‌رو زری توان اندوخت
رفت و آن باغ را چون برق فروخت
زرگرفتم به وام‌ها دادم
با دلی خون به کنجی افتادم
زی فروغی شدم نخستین بار
تا ببینم چه کرد بایدکار
میر نظمیه را هم اندر حال
دیدم وکردم از نیاز سوال
تا گناهان من بیان سازد
جرم ناکرده‌ام عیان سازد
تا بدانم که چیست تکلیفم
نکند کس دوباره توقیفم
گفت سربسته گویمت رازی
تا خود آن را به فکرحل سازی
فکر کن تا به روزگار کهن
دین ظلمیت بوده برگردن‌؟
از ره سهو یا ز راه هوس
ستمی رفته است از تو به کس‌؟
مگر افشانده‌ای زکج ‌رایی
تخم ظلمی به عهد برنایی
تخم ظلم تو ظلم بار آورد
وقت پیریت درکنار آورد
زانتقام قضا هراسانم
ظلم ظلم آرد این‌قدر دانم
چون صمیمانه بود اطوارش
عجب آمد مرا زگفتارش
بلعجب‌وار یافتم سخنش
دوختم دیده بر لب و دهنش
گفتم ار من بدی به کس کردم
از سر جهل یا هوس کردم
توکه با من به‌عمد بدکردی
بی‌شک آن بد به‌حق خودکردی
زین بدی‌ها قرین آفاتی
سخت مستوجب مکافاتی
گفت دارم بدین حدیث اقرار
که مرا سخت باشد آخرکار
چون بدین‌جا رسید این تقریر
سخن اندر سخن فکند امیر
عذر خود خواست زان جفاکاری
استمالت نمود و دلداری
گشتم از نزد آن ستمگر باز
غرق اندیشه‌های دور و دراز
دهن از بحث وگفتگو بستم
لب ز لا و نعم فرو بستم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در «‌اوین‌» داشتم گلستانی
باغ و آب و درخت و ایوانی
هوش مصنوعی: در اوین، زندگی خوشی داشتم با باغی پر از گل و درختان و آب و ایوانی زیبا.
پر ز سیب و گلابی و شفرنگ
آب جاری در او روان ده سنگ
هوش مصنوعی: پر از سیب و گلابی و سبزیجات است، آبی که در آن جاری است و سنگ‌های زیادی در آن وجود دارد.
صاف و هموار ساخته راهش
رفته گردونه تا به درگاهش
هوش مصنوعی: راهش را هموار کرده و به سوی درگاهش رفته است.
سردسیری به دامن کهسار
سر بهم داده گلبن و اشجار
هوش مصنوعی: هوای سرد و دلنشینی به دامن کوهستان پیمان بسته که گلزار و درختان در کنار هم قرار گرفته‌اند.
چون به منزل میان نمودم سست
بگرفتم شمار قرض‌، نخست
هوش مصنوعی: وقتی به خانه رسیدم، به آرامی تعداد بدهی‌هایم را محاسبه کردم و اول از همه آنها را بررسی کردم.
گفتم این وام‌ها بباید داد
سر بی‌وام بر حصیر نهاد
هوش مصنوعی: گفتم که باید این قرض‌ها را پرداخت کرد وگرنه با سر بدون وام باید بر روی حصیر دراز کشید.
خفته بی‌وام بر نمد خوشتر
که به سنجاب و وامخواه بدر
هوش مصنوعی: بهتر است که در آرامش و بدون دغدغه زندگی کنی، تا اینکه در انتظار و وابستگی به دیگران زندگی‌ات را بگذران.
وام کز بهر صنعت و پیشه است
گر کشد دیرتر چه اندیشه است
هوش مصنوعی: اگر وام برای صنعت و کار و حرفه‌ای باشد، اگر دیرتر بازپس داده شود، چه اندیشه‌ای در این مورد وجود دارد؟
ور ستانی و نوش جان سازی
بایدش زودتر بپردازی
هوش مصنوعی: اگر به کسی بدهی و از او چیزی بگیری، باید قبل از هر چیز بدهی‌اش را پرداخت کنی.
خواستم زود مرد دلالی
کارپرداز و پاچه ورمالی
هوش مصنوعی: می‌خواستم هر چه زودتر از کار دلالی و فریبکاری دست بکشم و به امور درست و واقعی بپردازم.
سیدی چیره در زبانبازی
گرم در پشت هم دراندازی
هوش مصنوعی: یک شخصی که در شیوه سخنوری و بازی با واژه‌ها مهارت دارد و به راحتی می‌تواند در گفتگوها و مباحثه‌ها جملات را به هم بندد و از آن‌ها استفاده کند.
سخنش پخته لهجه‌اش جدی
قسم او خدایی و جدی
هوش مصنوعی: گفتارش بسیار منطقی و عاقلانه است و لحنش نیز کاملاً جدی به نظر می‌رسد. او به نوعی از ویژگی‌های خدایی برخوردار است و به شدت جدی است.
گفتم این باغ را برو بفروش
ده دو حق‌الحباله بادت نوش
هوش مصنوعی: گفتم این باغ را بفروش و پولش را بگیر، و حق خودت را از آن نوش جان کن.
دین ازین‌رو زری توان اندوخت
رفت و آن باغ را چون برق فروخت
هوش مصنوعی: به دلیل ناپایداری دنیا و ناپایدار بودن ثروت، انسان باید از آنچه که دارد به بهترین نحو استفاده کند و در عوض آن، ارزش‌های حقیقی و معنوی را در زندگی خود جستجو کند. خود این دنیای مادی با سرعت زودگذر است و انسان نباید همه چیز را به آن وابسته کند.
زرگرفتم به وام‌ها دادم
با دلی خون به کنجی افتادم
هوش مصنوعی: من طلاهایی که گرفتم به عنوان قرض به دیگران دادم و با دلی پر از غم و اندوه، به گوشه‌ای نشستم.
زی فروغی شدم نخستین بار
تا ببینم چه کرد بایدکار
هوش مصنوعی: به خاطر درخششی که از او نشأت گرفته بود، برای اولین بار به جهان آمدم تا ببینم چه باید انجام دهم.
میر نظمیه را هم اندر حال
دیدم وکردم از نیاز سوال
هوش مصنوعی: من میرزای نظمیه را هم در حالتی دیدم و از او سوالی درباره نیازهایم کردم.
تا گناهان من بیان سازد
جرم ناکرده‌ام عیان سازد
هوش مصنوعی: این شعر می‌گوید که گناهان من به وضوح بیان می‌شوند و آنچه انجام نداده‌ام نیز به روشنی نمایان می‌شود. به عبارت دیگر، افراد می‌توانند اشتباهات و کارهای نکرده‌ام را ببینند و شناختی از واقعیتم پیدا کنند.
تا بدانم که چیست تکلیفم
نکند کس دوباره توقیفم
هوش مصنوعی: باید بدانم که چه سرنوشتی در انتظار من است، زیرا هیچ‌کس نمی‌خواهد دوباره مرا در بند کند.
گفت سربسته گویمت رازی
تا خود آن را به فکرحل سازی
هوش مصنوعی: گفتم به تو در اشاره‌ای راز و رمزی بگویم تا خودت آن را در ذهنت حل کنی.
فکر کن تا به روزگار کهن
دین ظلمیت بوده برگردن‌؟
هوش مصنوعی: تصور کن که در روزگاران قدیم، جهل و تاریکی بر جامعه حاکم بوده است.
از ره سهو یا ز راه هوس
ستمی رفته است از تو به کس‌؟
هوش مصنوعی: آیا به دلیل ندانستن یا به خاطر خواسته‌های نفسانی، از تو به کسی ظلمی رسیده است؟
مگر افشانده‌ای زکج ‌رایی
تخم ظلمی به عهد برنایی
هوش مصنوعی: آیا تو از کجا بذر ظلمی را در زمان جوانی‌ام پاشیده‌ای؟
تخم ظلم تو ظلم بار آورد
وقت پیریت درکنار آورد
هوش مصنوعی: کارهای ظالمانه‌ای که در جوانی انجام داده‌ای، اکنون در دوران پیری به تو بازمی‌گردد و ثمره‌اش را می‌بینی.
زانتقام قضا هراسانم
ظلم ظلم آرد این‌قدر دانم
هوش مصنوعی: من از انتقام سرنوشت می‌ترسم. می‌دانم که ظلم، ظلم را به همراه دارد و به همین خاطر نگرانم.
چون صمیمانه بود اطوارش
عجب آمد مرا زگفتارش
هوش مصنوعی: رفتار او بسیار صمیمانه و دوستانه بود و همین باعث شد که صحبت‌هایش برای من شگفت‌انگیز به نظر برسد.
بلعجب‌وار یافتم سخنش
دوختم دیده بر لب و دهنش
هوش مصنوعی: چقدر جالب است که سخنش را یافتم و چشمانم را به لب و دهانش دوخته‌ام.
گفتم ار من بدی به کس کردم
از سر جهل یا هوس کردم
هوش مصنوعی: گفتم اگر من به کسی آسیب زدم، این کارم از روی نادانی یا میل و خواسته شخصی‌ام بوده است.
توکه با من به‌عمد بدکردی
بی‌شک آن بد به‌حق خودکردی
هوش مصنوعی: تو که عمدی در حق من بدی کردی، بی‌شک آن بدی به خودت برمی‌گردد.
زین بدی‌ها قرین آفاتی
سخت مستوجب مکافاتی
هوش مصنوعی: این بدی‌ها و رفتارهای ناپسند به دنبال خود مشکلات و سختی‌های زیادی به همراه دارند که قطعا باید برای آن‌ها مجازات یا تنبیه مناسبی در نظر گرفته شود.
گفت دارم بدین حدیث اقرار
که مرا سخت باشد آخرکار
هوش مصنوعی: می‌گوید که من به این موضوع اعتراف می‌کنم که پایان کارم برایم بسیار دشوار خواهد بود.
چون بدین‌جا رسید این تقریر
سخن اندر سخن فکند امیر
هوش مصنوعی: وقتی اینجا به این نقطه از صحبت رسیدیم، امیر در میان گفتگو شروع به صحبت کردن کرد.
عذر خود خواست زان جفاکاری
استمالت نمود و دلداری
هوش مصنوعی: شخصی که به خاطر بی‌وفایی و ستم دیگران معذرت می‌خواهد، در واقع به شیوه‌ای خود را تسلی می‌دهد و دلگرمی می‌گیرد.
گشتم از نزد آن ستمگر باز
غرق اندیشه‌های دور و دراز
هوش مصنوعی: از آن ستمگر دور شدم و الآن غرق در افکار و خیال‌های پیچیده و طولانی هستم.
دهن از بحث وگفتگو بستم
لب ز لا و نعم فرو بستم
هوش مصنوعی: برای خودم صحبت نکردم و از گفت‌وگو دوری کردم و زبانی که مجبور به گفتن بله و نه باشد را بسته‌ام.