بخش ۶۸ - حکایت عمالقه
خود شنیدی حدیث عوج عناق
وان سهمناک مردم عملاق
مردم پسر شجاعتی بودند
فوق عادت جماعتی بودند
قدشان چون چنارهای کهن
سر و گردن چو برجی از آهن
هرچه امد به پیش میخوردند
وآنچه آمد بهدست میبردند
تنهٔ گنده و شجاعت و زور
کرده بود آن گروه را مغرور
اعتنائی به کس نمی کردند
یکدم از جور بس نمی کردند
چون به دلشان ستم قرار گرفت
عقل از آن مردمان کنار گرفت
دید کایشان تهی ز فایدهاند
همه بیرون ز عقل و قاعدهاند
رفت نزدیک موسی عمران
گفت از این قوم داد من بستان
لاجرم بر چنان گروه دلیر
گشت مشتی جهود مفلس، چیر
باغبان کاو به باغ گل کارد
علف هرزه را برون آرد
وان درختی که نیستش ثمری
افکنندش به تیشه یا تبری
علف هرزه و درخت نرک
در گلستان نمی کشند سرک
چون که بودند ظلم کار و پلید
باغبان بیخشان ز باغ برید
تو هم ای سفلهٔ خر مغرور
که شدی متکی به قوت وزور
مر مرا چه که زر چه داری تو
نیکنامی نگر چه داری تو
شومی نفس خویشتن بینت
مرد وزن می کنند نفرینت
ترسم از شومی تو آخر کار
شود این مملکت به مرگ دچار
کاین مثل سخت شهرهٔ دهر است
جهل یکتن، بلای یک شهر است
پادشه چون نمود نادانی
رویند کشوری به ویرانی
بخش ۶۷ - حیوانات منقرضه: حیوانهای سهمناک بزرگبخش ۶۹ - حکایت در معنی: الناس علی سلوک ملوکهم: چون ز عهد مسیح پیغمبر
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خود شنیدی حدیث عوج عناق
وان سهمناک مردم عملاق
هوش مصنوعی: شنیدی دربارهی کج بودن گردن شتر، و اینکه چگونه از تو به مردم بزرگ آسیب رسیده است؟
مردم پسر شجاعتی بودند
فوق عادت جماعتی بودند
هوش مصنوعی: مردم دارای دلیری و شجاعت بودند که فراتر از حد معمول جامعه است.
قدشان چون چنارهای کهن
سر و گردن چو برجی از آهن
هوش مصنوعی: قد آنها مانند درختان چنار کهن است و گردنشان مانند برج آهنی است.
هرچه امد به پیش میخوردند
وآنچه آمد بهدست میبردند
هوش مصنوعی: هر چیزی که به سمت آنها میآمد را قبول میکردند و هر چیزی که به دستشان میرسید را میگرفتند.
تنهٔ گنده و شجاعت و زور
کرده بود آن گروه را مغرور
هوش مصنوعی: قدرت و شجاعت گروهی، آنها را متکبر و مغرور کرده بود.
اعتنائی به کس نمی کردند
یکدم از جور بس نمی کردند
هوش مصنوعی: آنها به هیچکس توجهی نمیکردند و لحظهای از ستم و ظلم دست برنمیداشتند.
چون به دلشان ستم قرار گرفت
عقل از آن مردمان کنار گرفت
هوش مصنوعی: وقتی دل آنها پر از ستم و فشار شد، عقل و اندیشه از آنها دور شد.
دید کایشان تهی ز فایدهاند
همه بیرون ز عقل و قاعدهاند
هوش مصنوعی: او دید که آنها از نظر فایده و سود تهی هستند و همه اقدامهایشان خارج از چارچوب عقل و منطق است.
رفت نزدیک موسی عمران
گفت از این قوم داد من بستان
هوش مصنوعی: این شخص به نزد موسی، پسر عمران رفت و از او خواست که از این قوم (قوم او) حق و حقوقش را بستاند.
لاجرم بر چنان گروه دلیر
گشت مشتی جهود مفلس، چیر
هوش مصنوعی: بیتردید، گروهی از مردم شجاع و دلیر به دست چند یهودی فقیر و ضعیف گرفتار شدند.
باغبان کاو به باغ گل کارد
علف هرزه را برون آرد
هوش مصنوعی: باغبانی که در باغ گلها کار میکند، علفهای هرز را از آنجا خارج میکند.
وان درختی که نیستش ثمری
افکنندش به تیشه یا تبری
هوش مصنوعی: آن درختی که ثمری ندارد، به وسیله تیشه یا تبر از بین میروند.
علف هرزه و درخت نرک
در گلستان نمی کشند سرک
هوش مصنوعی: علف هرز و درخت نرک در باغ گل نمیتوانند خودشان را نشان دهند و سر برآورند.
چون که بودند ظلم کار و پلید
باغبان بیخشان ز باغ برید
هوش مصنوعی: وقتی که ظلم و ناپاکی حاکم شود، باغبان خوب و سالم، درختان باغ را قطع میکند.
تو هم ای سفلهٔ خر مغرور
که شدی متکی به قوت وزور
هوش مصنوعی: تو هم ای آدم حقیر و مغرور که به قدرت و زور خود تکیه کردی، قدر خود را نمیدانی.
مر مرا چه که زر چه داری تو
نیکنامی نگر چه داری تو
هوش مصنوعی: به من چه مربوط است که تو ثروتمند هستی، به ویژگیهای خوب و نام نیکت توجه کن.
شومی نفس خویشتن بینت
مرد وزن می کنند نفرینت
هوش مصنوعی: بدیهای نفس خود را مشاهده کن، زیرا مردان و زنان به خاطر آن تو را لعنت میکنند.
ترسم از شومی تو آخر کار
شود این مملکت به مرگ دچار
هوش مصنوعی: میترسم که بدیهای تو باعث شود این سرزمین به ورطهی نابودی بیفتد.
کاین مثل سخت شهرهٔ دهر است
جهل یکتن، بلای یک شهر است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که جهل و نادانی یک فرد میتواند عواقب منفی و زیانآوری برای همه جامعه داشته باشد. اگر فردی نادان باشد، تأثیرات منفی آن میتواند بر روی کل شهر و حتی کل جامعه بگذارد، به گونهای که جهل او مانند یک بلای عمومی در بین مردم منتشر میشود.
پادشه چون نمود نادانی
رویند کشوری به ویرانی
هوش مصنوعی: وقتی پادشاهی نادان باشد، سرنوشت کشور به ویرانی و نابودی میانجامد.

ملکالشعرا بهار