بخش ۲۸ - داستان رفیق بیوجدان
داشت مردی جوان رفیقی چند
همه با هم برادر و دلبند
این جوانان سادهٔ دیندار
کرده در دل به مبدئی اقرار
خانههاشان به یکدگر نزدیک
همه با هم به کیف و حال شریک
دیوخویی به صورت انسان
زاین به خود بسته تهمت وجدان
گشتبا آن جوان ز بیرون دوست
متحد چوندو مغز دریک پوست
حلقهٔ دوستی بجنبانید
سرش از دوستان بگردانید
ظاهر خوبش را چنان آراست
که تو گفتی فرشتهای زیباست
چند سطر از «لافنتن» و «مولیر»
چند شعری ز «روسو» و «ولتر»
گه ز «مونتسکیو» سخن راندی
گه ز «داروین» مقالتی خواندی
سخنان قشنگ سادهفریب
برد از آن سادهلوح صبر و شکیب
گفت دین تو چیست؟ مرد جوان
گفت ابلیس: دین من وجدان
گفتبا او: رفیق!وجدان چیست؟
گفت:وجدان به غیر وجدان نیست
هست حسی درون قلب نهان
که بود نام نامیش وجدان
مرد را در عمل جواز دهد
خوب را از بد امتیاز دهد
خوب و بد چون مطابق عقل است
فرق دادن میانشان سهل است
ای بسا کارها که در اسلام
مرتکب میشوند و نیست حرام
لیک وجدان حرام میداند
در ره عقل، دام میداند
چون قصاص و تعدد زوجات
روزه و حج و غزو و خمس و زکوه
وی بسا چیزهاکه در اسلام
هست کاری قبیح و فعل حرام
لیک وجدان مباح میخواند
زان که عیبی در آن نمیداند
چون ربا و قمار و ساز و شراب
وز زنان لطیف رفع حجاب
که ربا در تجارت عالم
گر نباشد جهان خورد برهم
نیز ساز و شراب ناب و قمار
هیئت اجتماع راست به کار
وین وجودِ لطیف یعنی زن
تا به کی زندگی کند به کفن
چون که عضو مهم جامعه اوست
بودنش عضو اجتماع، نکوست
نه خداییست نی پیامبری!
بی موثر وجود هر اثری!
دین بپا شد برای عامی چند
کار دین پخته شد ز خامی چند
کار این مردم از سیاه و سفید
نرود پیش جز به بیم و امید
نبی از بهر پیشرفت امور
دوزخ و نار گفت و جنت و حور
چون که خود دعوی خدایی داشت
منتی بر سر عموم گذاشت
ناتمام و بریده صحبت کرد
از خدای ندیده صحبت کرد
تا ریاست کند به خلق زمین
کند و بندی نهاد نامش دین
چون که وجدان به مرد یار بود
دگر او را به دین چه کار بود
گشت ز افکار مرد باوجدان
مرد دین از عقیده روگردان
چون اساسی نداشت معتقدش
وز اَب و مام بود مستندش
زود بلعید قول آن نسناس
مرد نادان چو «حب دکتر راس»
به یکی دم دمیدن لب او
گشت ویران بنای مذهب او
دین او چون حباب گشت خراب
رفت برباد ازآن که بود بر آب
خمس و روزه گریختند ازو
شد فرامش نماز و غسل و وضو
دوستان قدیم را خر خواند
غزل الوداع را برخواند
اهل مندیل را تماخره کرد
گاه بدگفت وگاه مسخره کرد
هرکجا دید مرد ملایی
سیدی، روضهخوانی، آقایی
صاد صلواهٔ را بلند کشید
با سلامی به ریششان خندید
بخش ۲۷ - گفتار پنجم در دین و آیین و صفت وجدان: هان بهارا مکوب آهن سردبخش ۲۹ - در اخلاق و نفوس زنان: این جوان داشت خانمی مقبول
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
داشت مردی جوان رفیقی چند
همه با هم برادر و دلبند
هوش مصنوعی: مرد جوانی بود که چندین دوست داشت و همه آنها با هم برادر و دوستان نزدیک بودند.
این جوانان سادهٔ دیندار
کرده در دل به مبدئی اقرار
هوش مصنوعی: این جوانان با ایمان و بیخبر از پیچیدگیهای دنیا، در عمق دلشان به وجود خدا اعتراف کردهاند.
خانههاشان به یکدگر نزدیک
همه با هم به کیف و حال شریک
هوش مصنوعی: خانههایشان به هم نزدیک است و همه در شادی و خوشحالی یکدیگر شریک هستند.
دیوخویی به صورت انسان
زاین به خود بسته تهمت وجدان
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره دارد به افرادی که با وجود داشتن ظاهری انسانی، در واقع دارای ویژگیهای زشت و ناپسند هستند. این افراد ممکن است به دیگران تهمت زده یا آنها را فریب دهند، در حالی که در درونشان نیتهای بدی دارند. به عبارت دیگر، ظاهر زیبا و معصومیتی که نشان میدهند، در تضاد با روحیات و اعمال ناپسند آنهاست.
گشتبا آن جوان ز بیرون دوست
متحد چوندو مغز دریک پوست
هوش مصنوعی: دوستی نزدیک و صمیمی همچون دو مغز در یک پوست، آنها همه جا با هم هستند و از بیرون کنار هم قرار دارند.
حلقهٔ دوستی بجنبانید
سرش از دوستان بگردانید
هوش مصنوعی: دست دوستی را به یکدیگر دهید و سر خود را به دور دوستان بچرخانید.
ظاهر خوبش را چنان آراست
که تو گفتی فرشتهای زیباست
هوش مصنوعی: او با زیبایی و ظاهری دلفریب خود را چنان آراسته است که گویی یک فرشته زیباست.
چند سطر از «لافنتن» و «مولیر»
چند شعری ز «روسو» و «ولتر»
هوش مصنوعی: چند نوشته از آثار «لافنتن» و «مولیر» و همچنین چند شعر از «روسو» و «ولتر» را مطالعه کردهام.
گه ز «مونتسکیو» سخن راندی
گه ز «داروین» مقالتی خواندی
هوش مصنوعی: همه جا از «مونتسکیو» صحبت کردی و گاهی هم درباره «داروین» مطالبی را مطالعه کردی.
سخنان قشنگ سادهفریب
برد از آن سادهلوح صبر و شکیب
هوش مصنوعی: سخنان زیبا و دلفریب باعث شدند که آن فرد سادهدل، صبر و شکیباییاش را از دست بدهد.
گفت دین تو چیست؟ مرد جوان
گفت ابلیس: دین من وجدان
هوش مصنوعی: مرد جوان در پاسخ به سوال درباره دینش گفت که دین او وجدانش است و به نوعی به ابلیس اشاره کرد.
گفتبا او: رفیق!وجدان چیست؟
گفت:وجدان به غیر وجدان نیست
هوش مصنوعی: دوستش پرسید: "رفیق! وجدان چیست؟" و او در پاسخ گفت: "وجدان چیزی جز خود وجدان نیست."
هست حسی درون قلب نهان
که بود نام نامیش وجدان
هوش مصنوعی: در دل هر فرد حسی پنهان وجود دارد که آن را وجدان مینامند.
مرد را در عمل جواز دهد
خوب را از بد امتیاز دهد
هوش مصنوعی: انسان با عمل خود میتواند تفاوت بین خوب و بد را تشخیص دهد و از هم باز شناسد.
خوب و بد چون مطابق عقل است
فرق دادن میانشان سهل است
هوش مصنوعی: فرق بین خوب و بد زمانی آسان است که بر اساس عقل و منطق پیش برویم.
ای بسا کارها که در اسلام
مرتکب میشوند و نیست حرام
هوش مصنوعی: بسیاری از کارها در اسلام انجام میشود که در واقع حرام نیستند.
لیک وجدان حرام میداند
در ره عقل، دام میداند
هوش مصنوعی: اما وجدان در مسیر عقل، هر چیزی را که نادرست باشد حرام میداند و به آن به چشم دام مینگرد.
چون قصاص و تعدد زوجات
روزه و حج و غزو و خمس و زکوه
هوش مصنوعی: چون قوانین مربوط به قصاص و چند همسری، روزه داری و انجام حج، شرکت در جهاد و پرداخت خمس و زکات وجود دارد.
وی بسا چیزهاکه در اسلام
هست کاری قبیح و فعل حرام
هوش مصنوعی: در اسلام، برخی کارها وجود دارند که از نظر اخلاقی ناپسند و حرام محسوب میشوند.
لیک وجدان مباح میخواند
زان که عیبی در آن نمیداند
هوش مصنوعی: اما وجدان آن را مجاز میداند، زیرا عیبی در آن نمیبیند.
چون ربا و قمار و ساز و شراب
وز زنان لطیف رفع حجاب
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به چیزهایی دارد که باعث دوری انسان از حقیقت و واقعیت میشود. ربا، قمار، موسیقی و شراب، به همراه زنان زیبا، موانع و حجابهایی هستند که مسیر رشد و کمال را برای انسان مسدود میکنند.
که ربا در تجارت عالم
گر نباشد جهان خورد برهم
هوش مصنوعی: اگر ربا در معاملات مالی وجود نداشت، جهان به هم میریخت و نظم آن دچار اختلال میشد.
نیز ساز و شراب ناب و قمار
هیئت اجتماع راست به کار
هوش مصنوعی: ساز و آهنگ، شراب خوب و بازی قمار، همه اینها جزء فعالیتهای اجتماعی هستند و در کنار هم میتوانند برای جمعی از افراد جذاب و سرگرمکننده باشند.
وین وجودِ لطیف یعنی زن
تا به کی زندگی کند به کفن
هوش مصنوعی: این وجود زیبا و لطیف که زن نام دارد، تا چه زمانی باید در قید و بند مرگ و اندوه زندگی کند؟
چون که عضو مهم جامعه اوست
بودنش عضو اجتماع، نکوست
هوش مصنوعی: وجود او به عنوان یک عضو تاثیرگذار در جامعه، بسیار ارزشمند و مثبت است.
نه خداییست نی پیامبری!
بی موثر وجود هر اثری!
هوش مصنوعی: نه خدا هست و نه پیامبری وجود دارد! بدون وجود یک عامل مؤثر، هیچ اثری به وجود نمیآید!
دین بپا شد برای عامی چند
کار دین پخته شد ز خامی چند
هوش مصنوعی: برای گروهی از مردم دین و آموزههای آن شکل گرفت و به تدریج از ناپختگیهای اولیه فراتر رفت و به کمال رسید.
کار این مردم از سیاه و سفید
نرود پیش جز به بیم و امید
هوش مصنوعی: کار این مردم وابسته به دو حالت است: امید و ترس، و در هیچ حالتی از رنگها (سیاه و سفید) جلو نمیروند.
نبی از بهر پیشرفت امور
دوزخ و نار گفت و جنت و حور
هوش مصنوعی: پیامبری برای بهبود وضعیت زندگی در دنیا، درباره جهنم و آتش و همچنین بهشت و نعمتهای آن سخن گفت.
چون که خود دعوی خدایی داشت
منتی بر سر عموم گذاشت
هوش مصنوعی: زیرا که او خود را خدا میدانست، بر همه مردم منت گذاشت.
ناتمام و بریده صحبت کرد
از خدای ندیده صحبت کرد
هوش مصنوعی: صحبتهایش ناتمام و ناقص بود و از خداوندی که هرگز ندیده بود، سخن میگفت.
تا ریاست کند به خلق زمین
کند و بندی نهاد نامش دین
هوش مصنوعی: برای مدیریت و رهبری مردم زمین، قانونی وضع کرد که آن را دین نامید.
چون که وجدان به مرد یار بود
دگر او را به دین چه کار بود
هوش مصنوعی: وقتی که انسان به کمک و همراهی یک دوست واقعی دست پیدا کند، دیگر نیازی به دیانت و قواعد شرعی احساس نمیکند.
گشت ز افکار مرد باوجدان
مرد دین از عقیده روگردان
هوش مصنوعی: یک انسان باوجدان به سبب تفکراتش، به سمت دین و ایمانش دور شده است.
چون اساسی نداشت معتقدش
وز اَب و مام بود مستندش
هوش مصنوعی: چون اعتقادی که دارد پایهای ندارد و به والدینش وابسته است.
زود بلعید قول آن نسناس
مرد نادان چو «حب دکتر راس»
هوش مصنوعی: فوری به وعده آن مرد نادان بیاعتنا افتاد، مانند عشق به دکتر راس.
به یکی دم دمیدن لب او
گشت ویران بنای مذهب او
هوش مصنوعی: با یک نفس از لب او، بنیاد اعتقادات او به هم ریخت.
دین او چون حباب گشت خراب
رفت برباد ازآن که بود بر آب
هوش مصنوعی: دین او مانند حبابی که بترکد، خراب شد و از بین رفت، زیرا بر روی آب قرار داشت.
خمس و روزه گریختند ازو
شد فرامش نماز و غسل و وضو
هوش مصنوعی: خمس و روزه از انسان دور شده و فراموشی بر او حاکم شده است، به طوری که نماز، غسل و وضو نیز به دست فراموشی سپرده شدهاند.
دوستان قدیم را خر خواند
غزل الوداع را برخواند
هوش مصنوعی: دوستان قدیمی را در نظر داشت و با خواندن غزل وداع، احساسات خود را نسبت به آنها بیان کرد.
اهل مندیل را تماخره کرد
گاه بدگفت وگاه مسخره کرد
هوش مصنوعی: اهل مندیل را مسخره میکرد، گاهی به بدگویی و گاهی به شوخی.
هرکجا دید مرد ملایی
سیدی، روضهخوانی، آقایی
هوش مصنوعی: هر جا که مردی از اهل علم و دیانت، مانند ملا یا سید و کسانی که به کار روضهخوانی و عزاداری مشغولند، حضور داشته باشد، نشان از احترام و اهمیت آن محیط دارد.
صاد صلواهٔ را بلند کشید
با سلامی به ریششان خندید
هوش مصنوعی: صاد بلند گفت و با سلام، به ریششان خنده زد.