گنجور

بخش ۲۳ - در وظیفه‌شناسی

رسم مکتب بود که استادت
پیش بنهد یکی وٍرٍستادت
گوید این را بخوان و حاضر کن
کزتو پرسم همی سخن به سخن
گر نخوانی و سهل‌انگاری
وان ورستاد یاوه پنداری
گوشمالت دهند استادان
خوارگردی به نزد همزادان
این ورستاد کودکان پند است
بنگرد هرکه او خردمند است
این ورستاد را که داد استاد
نام آن را عرب وظیفه نهاد
چون که گشتی کلان و مرد شدی
سوی امید ره‌نورد شدی
شود آن گه زمانه استادت
پیش بنهد دگر ورستادت
گوید اینت وظیفهٔ کارست
کارکن گرچه کار دشوار است
گر به مکتب وظیفه خواندستی
وان ورستاد را نماندستی
این ورستاد مر تراست روان
کار فرمودنش بسی آسان
با تو گیتی شریک کار شود
در ادای وظیفه یار شود
چون‌ روان‌ با شدت وظیفه خوبش
کارهایت روان شود از پیش
ژنده‌پوش کسی نخواهی شد
بار دوش کسی نخواهی شد
دانشی را که کرده‌ای تحصیل
پیش رویت کند گشاده سبیل
ور به مکتب وظیفه نشناسی
اوستاد و خلیفه نشناسی
چون شود روزگار استادت
خواند باید ز سر ورستادت
خواندنش گرچه هست‌ بس مشگل
داد باید به کار باری دل
گرچه بینی عذاب و رنج بسی
عاقبت می‌شوی تو نیز کسی
جای گیری ز جرگهٔ نسناس
در صف مردم وظیفه‌شناس
وگر این بار هم شوی کاهل
نیبشی جز منافق و جاهل
کار دشخوار گرددت پس از آن
وز تو دشخوار، کار اهل جهان
هر صباحی وظیفه‌ایت نهند
هر دمی درس تازه‌ایت دهند
یاد نگرفته نکته‌ای زین یک
می‌دهد درس دیگریت فلک
نه ز استاد جسته تربیتی
نز پدر برگرفته تجربتی
نه وظیفه شناخته نه عمل
گول و نادان و مست و لایعقل
افتی اندر شکنجه‌های زمان
مرد بی‌درد و درد بی‌درمان
روزگارت چنان بمالد گوش
که زند مغز استخوانت جوش
شوی از کوب آسمان شیدا
درد پیدا و زخم ناپیدا
چون ندانی به زخم‌ها مرهم
خو ی گیری به دردها کم کم
شو ی از دانش و شرف مفلس
قسی‌القلب و بی رگ و بی‌حس
حس چو از آستانه برخیزد
شرم و درد از میانه برخیزد
درد چون رفت‌، شرم هم برود
غیرت و خون گرم هم برود
شرم چون رفت‌، رفت عفت هم
تقو ی و مردی و فتوت هم
مرد بی‌شرم‌، بی‌ عفاف شود
حیله سازد، دروغ‌باف شود
دشمن جان بخردان گردد
مایهٔ ننگ خاندان گردد
خیزد این خوی‌های نسناسی
ربشه‌اش از وظیفه‌نشناسی
لاابالی شود به نیک وبه بد
در جهان هیچ ننگرد جز خود
بخت از ملتی چو برگردد
در وی این فرقه نامور گردد
شود از بخت بد درین صحنه
محتسب دزد و راهزن شحنه
چون برافتاد رسم خیر و صلاح
شود البته خون خلق مباح
زشت‌نامان چو نامدار شوند
اهل ناموس و نام‌خوار شوند
لاجرم جای آبرومندان
یا ته خانه است یا زندان
اهل تقوی اگر امیر شوند
جانیان جمله دستگیر شوند
همچنین چون امیر شد جانی
اهل تقوی شوند زندانی
زان که یزدان در اولین ترکیب
ریخت طرح تناسب و ترتیب
متناسب گرفت کار جهان
تا توان داشتن شمار جهان
کیست دانش‌پژوه صاحب‌جاه
آن که باشد ز خویشتن آگاه
هرکه بر نفس خو‌یش چیر بود
به حقیقت که او دلیر بود
وان که او دیو آز کرد به بند
او بود بی‌نیاز و دولتمند
آن کسی خوبش را به‌نام کند
که به نفع بشر قیام کند
هرکه پیرامن خطرگردد
در جهان سخت مشتهر گردد
لیک هر شهرتی نکو نبود
عرق ذلت آبرو نبود
آن که افشاند بول در زمزم
گشت نامی ولی نه چون خاتم
نیست شهرت دلیل دانایی
نه تنومندی از توانایی
رادمرد حکیم نیکوکار
جوید از مردم زمانه کنار
زان که یک همنشین باتقوی
به ز سیصد مرید بی‌معنی
آن که گنجی در آستین دارد
کی سر برگ همنشین دارد
مرد عارف ز صیت بگریزد
عاقل از ابلهان بپرهیزد
اکثر خلق گول و بی‌عقلند
دشمن علم و عاشق نقلند
آن که نقلش فتاد در افواه
گرچه خضر است می‌شودگمراه
دوستداران و دشمنان جهول
به قبول و به رد او مشغول
نقلش اندر جهان سمر گردد
پند و اندرز او هدر گردد
زیرکان زیر زیر، کار کنند
کاسبان کسب اشتهار کنند
سخنی پخته و درست و تمام
بهتر از صدهزار گفتهٔ خام
گر کسی جهلی از دلی روبد
به که صد شهر را برآشوبد
گر کنی تربیت جوانی را
به که پر زر کنی جهانی را
ور نهی پند نامه‌ای محکم
پس مرگ خود اندر‌بن عالم
به که خلقان زتو برآشوبند
بر سر و مغز یکدگرکوبند
آن‌یکی خواندت خدای بشر
وان دگر داندت بلای بشر
عارفی چینی از طریق فسوس
گفته بود این سخن به کنفسیوس
گفته‌هایش به نظم سنجیدم
زان که عین حقیقتش دیدم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رسم مکتب بود که استادت
پیش بنهد یکی وٍرٍستادت
هوش مصنوعی: در آموزش و پرورش، معمول است که معلم پیش‌قدم شده و دانش‌آموزان را راهنمایی کند.
گوید این را بخوان و حاضر کن
کزتو پرسم همی سخن به سخن
هوش مصنوعی: بخوان این را و آماده‌اش کن، زیرا می‌خواهم از تو در مورد آن صحبت کنم.
گر نخوانی و سهل‌انگاری
وان ورستاد یاوه پنداری
هوش مصنوعی: اگر به مطالعه و یادگیری اهمیت ندهی و آن را بی‌اهمیت فرض کنی، در واقع به اشتباه می‌روي.
گوشمالت دهند استادان
خوارگردی به نزد همزادان
هوش مصنوعی: استادان به تو تذکر می‌دهند و تو را نصیحت می‌کنند تا در کنار همسالانت بهتر عمل کنی.
این ورستاد کودکان پند است
بنگرد هرکه او خردمند است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که Wisdom و آگاهی در زندگی به نوعی به کودکان منتقل می‌شود و هرکسی که عاقل و دانا باشد، باید به این نکته توجه کند. کودکانه‌گی می‌تواند در آموزه‌ها و پندهایمان راهگشا باشد، پس خردمندان باید از آن الهام بگیرند.
این ورستاد را که داد استاد
نام آن را عرب وظیفه نهاد
هوش مصنوعی: این فرد را که استاد نامید، به او وظیفه‌ای دادند که عربی است.
چون که گشتی کلان و مرد شدی
سوی امید ره‌نورد شدی
هوش مصنوعی: زمانی که بزرگ و مرد شدی، به سوی امیدها و آرزوهایت گام برداشتی.
شود آن گه زمانه استادت
پیش بنهد دگر ورستادت
هوش مصنوعی: در آن زمان که استاد تو دیگر نمی‌تواند، با کمال میل و احترام به او سلام می‌کنم.
گوید اینت وظیفهٔ کارست
کارکن گرچه کار دشوار است
هوش مصنوعی: می‌گوید این کار وظیفه توست؛ باید تلاش کنی، حتی اگر کار دشواری باشد.
گر به مکتب وظیفه خواندستی
وان ورستاد را نماندستی
هوش مصنوعی: اگر در مدرسه به وظیفه‌ات عمل کرده بودی، دیگر نیازی به نگرانی و تب و تاب نداشتی.
این ورستاد مر تراست روان
کار فرمودنش بسی آسان
هوش مصنوعی: این مسئله‌ای که پیش رو داری، برای تو بسیار ساده و قابل حل است.
با تو گیتی شریک کار شود
در ادای وظیفه یار شود
هوش مصنوعی: با تو دنیا در انجام وظایف همکار خواهد شد و به یاری خواهد آمد.
چون‌ روان‌ با شدت وظیفه خوبش
کارهایت روان شود از پیش
هوش مصنوعی: وقتی که ذهن و روح تو با انرژی و قدرت خوبی کار کند، کارهایت به راحتی و بدون مشکل پیش می‌رود.
ژنده‌پوش کسی نخواهی شد
بار دوش کسی نخواهی شد
هوش مصنوعی: تو هرگز به کسی که لباس کهنه به تن دارد، نخواهی پیوست و بار مسؤولیت کسی را به دوش نخواهی گرفت.
دانشی را که کرده‌ای تحصیل
پیش رویت کند گشاده سبیل
هوش مصنوعی: آن دانش و علمی که به دست آورده‌ای، راه و فرصت‌هایی را برایت مهیا می‌کند.
ور به مکتب وظیفه نشناسی
اوستاد و خلیفه نشناسی
هوش مصنوعی: اگر در مدرسه به وظیفه‌ات اهمیت ندهی و استاد و رهبر خود را نشناسی، در واقع نقصی بزرگ داری.
چون شود روزگار استادت
خواند باید ز سر ورستادت
هوش مصنوعی: زمانی که روزگار دگرگون شود و استاد تو را بخواند، باید از نو و با تمام وجود به سمت او برگردی.
خواندنش گرچه هست‌ بس مشگل
داد باید به کار باری دل
هوش مصنوعی: گرچه خواندنش بسیار دشوار است، اما باید برای دل خود سختی را تحمل کرد و به سراغش رفت.
گرچه بینی عذاب و رنج بسی
عاقبت می‌شوی تو نیز کسی
هوش مصنوعی: اگرچه در زندگی با مشکلات و رنج‌های زیادی روبرو می‌شوی، ولی در نهایت به کسی با ارزش و مهم تبدیل خواهی شد.
جای گیری ز جرگهٔ نسناس
در صف مردم وظیفه‌شناس
هوش مصنوعی: نشستن و قرار گرفتن در کنار انسان‌های بی‌توجه و بی‌مسئولیت در میان افرادی که وظیفه‌شناس و متعهد هستند، کار شایسته‌ای نیست.
وگر این بار هم شوی کاهل
نیبشی جز منافق و جاهل
هوش مصنوعی: اگر این بار هم تنبلی کنی، چیزی جز ریاکار و نادان نخواهی شد.
کار دشخوار گرددت پس از آن
وز تو دشخوار، کار اهل جهان
هوش مصنوعی: این بیت می‌گوید که اگر تو در انجام کارها و وظایفت کمال دقت و تلاش را به خرج ندهی، نه تنها کار خودت سخت‌تر می‌شود، بلکه بر سختی کار دیگران نیز می‌افزاید. به عبارت دیگر، ناتوانی یا بی‌توجهی تو می‌تواند تأثیر منفی بر دیگران بگذارد و کار آنها را نیز دشوار سازد.
هر صباحی وظیفه‌ایت نهند
هر دمی درس تازه‌ایت دهند
هوش مصنوعی: هر صبح به تو مسئولیتی می‌دهند و هر لحظه چیز جدیدی به تو می‌آموزند.
یاد نگرفته نکته‌ای زین یک
می‌دهد درس دیگریت فلک
هوش مصنوعی: فلک برایت درس‌های دیگری می‌دهد، در حالی که هنوز چیزی از این یک نکته را یاد نگرفته‌ای.
نه ز استاد جسته تربیتی
نز پدر برگرفته تجربتی
هوش مصنوعی: نه از استاد آموزشی دریافت کرده‌ام و نه از پدرم تجربه‌ای گرفته‌ام.
نه وظیفه شناخته نه عمل
گول و نادان و مست و لایعقل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نه فقط وظیفه را باید شناخت، بلکه باید از عمل‌های فریبنده و نادانی که ناشی از بی‌خود بودن و عدم عقلانیت است، دوری کرد. در واقع، آگاهی و درک صحیح از وظایف زندگی ضروری است و فرد باید هوشیار باشد تا تحت تأثیر رفتارهای نابخردانه قرار نگیرد.
افتی اندر شکنجه‌های زمان
مرد بی‌درد و درد بی‌درمان
هوش مصنوعی: زمان با مصائبش فردی را به زحمت می‌اندازد که نه نسبت به دردها احساس دارد و نه می‌تواند دردی را درمان کند.
روزگارت چنان بمالد گوش
که زند مغز استخوانت جوش
هوش مصنوعی: زندگیت به قدری سخت و طاقت‌فرسا شود که به عمق وجودت آسیب بزند و حالت مانند کسی باشد که به شدت تحت فشار است.
شوی از کوب آسمان شیدا
درد پیدا و زخم ناپیدا
هوش مصنوعی: از صدای کوبش آسمان، شیدا و عاشق می‌شود، دردی که آشکار است و زخمی که پنهان باقی می‌ماند.
چون ندانی به زخم‌ها مرهم
خو ی گیری به دردها کم کم
هوش مصنوعی: اگر نتوانی به زخم‌ها دارویی بگذاری، باید کم‌کم بپذیری که به دردها عادت کنی.
شو ی از دانش و شرف مفلس
قسی‌القلب و بی رگ و بی‌حس
هوش مصنوعی: انسانی که از علم و شخصیت فاقد است، بی‌احساس و بی‌رحم خواهد بود.
حس چو از آستانه برخیزد
شرم و درد از میانه برخیزد
هوش مصنوعی: وقتی احساس از مرز خود عبور کند، شرم و درد نیز از درون انسان خارج می‌شود.
درد چون رفت‌، شرم هم برود
غیرت و خون گرم هم برود
هوش مصنوعی: وقتی که درد از بین برود، احساس شرم نیز از بین می‌رود و غیرت و احساسات شدید هم دیگر وجود نخواهد داشت.
شرم چون رفت‌، رفت عفت هم
تقو ی و مردی و فتوت هم
هوش مصنوعی: زمانی که شرم برود، عفت و تقوای انسان نیز از بین می‌رود و ویژگی‌های مردانگی و جوانمردی نیز ناپدید می‌شود.
مرد بی‌شرم‌، بی‌ عفاف شود
حیله سازد، دروغ‌باف شود
هوش مصنوعی: مردی که شرم و حیا ندارد، به ترفندها و دروغگویی روی می‌آورد.
دشمن جان بخردان گردد
مایهٔ ننگ خاندان گردد
هوش مصنوعی: دشمنی که از روی عقل و درایت باشد، باعث خجالت و سرافکندگی خانواده می‌شود.
خیزد این خوی‌های نسناسی
ربشه‌اش از وظیفه‌نشناسی
هوش مصنوعی: این رفتارهای ناپسند از عدم مسئولیت‌پذیری و کم‌توجهی به وظایف ناشی می‌شود و ریشه در سهل‌انگاری دارد.
لاابالی شود به نیک وبه بد
در جهان هیچ ننگرد جز خود
هوش مصنوعی: انسان باید به خوبی‌ها و بدی‌های این دنیا بی‌توجه باشد و فقط به خود و حالش توجه کند.
بخت از ملتی چو برگردد
در وی این فرقه نامور گردد
هوش مصنوعی: زمانی که شانس و خوشبختی از قومی دور شود، آن قوم به شهرت و معروفیت می‌رسد.
شود از بخت بد درین صحنه
محتسب دزد و راهزن شحنه
هوش مصنوعی: در اینجا، به خاطر بدبختی و شرایط نامساعد، نگهبانان و مسئولان امر به جای حفاظت از امنیت، خود به دزدی و راهزنی مشغول شده‌اند.
چون برافتاد رسم خیر و صلاح
شود البته خون خلق مباح
هوش مصنوعی: وقتی که سنت‌های نیک و درستی از بین برود، طبیعی است که جان مردم بی‌حفاظ و بی‌ارزش شود.
زشت‌نامان چو نامدار شوند
اهل ناموس و نام‌خوار شوند
هوش مصنوعی: وقتی افراد ذو شهرت و بدنام به معروفیت برسند، کسانی که رعایت اصول اخلاقی را می‌کنند، به طور ناخواسته تحت تاثیر قرار می‌گیرند و ممکن است از اصول خود فاصله بگیرند.
لاجرم جای آبرومندان
یا ته خانه است یا زندان
هوش مصنوعی: در نهایت، جای افرادی که آبرو دارند یا در پایین‌ترین سطح زندگی قرار دارد یا در زندان است.
اهل تقوی اگر امیر شوند
جانیان جمله دستگیر شوند
هوش مصنوعی: اگر افراد با تقوی و نیکوکار به مقام رهبری برسند، همه بدکاران و ستمکاران تحت کنترل و مجازات قرار می‌گیرند.
همچنین چون امیر شد جانی
اهل تقوی شوند زندانی
هوش مصنوعی: هنگامی که امیر به مقام و قدرت می‌رسد، افرادی که دستی به تقوا و دیانت دارند، در حقیقت به نوعی در قید و بند قرار می‌گیرند و آزادی خود را از دست می‌دهند.
زان که یزدان در اولین ترکیب
ریخت طرح تناسب و ترتیب
هوش مصنوعی: از آنجا که خداوند از ابتدا طرحی دقیق و منظم برای جهان آفریده است.
متناسب گرفت کار جهان
تا توان داشتن شمار جهان
هوش مصنوعی: کارهای دنیا به قدری با استعدادها و توانایی های افراد تناسب دارد که هر کسی به اندازه ظرفیت خود در آن سهم دارد و می‌تواند به شکلی در آن نقش ایفا کند.
کیست دانش‌پژوه صاحب‌جاه
آن که باشد ز خویشتن آگاه
هوش مصنوعی: کیست آن دانشمندی که مقام و منزلت بالایی دارد و به درستی از خود و توانایی‌هایش آگاه است؟
هرکه بر نفس خو‌یش چیر بود
به حقیقت که او دلیر بود
هوش مصنوعی: هر کسی که بر نفس و خواسته‌های خود تسلط داشته باشد واقعاً شجاع و دلیر است.
وان که او دیو آز کرد به بند
او بود بی‌نیاز و دولتمند
هوش مصنوعی: آن کسی که با دیو آز مبارزه کرد، در واقع به بند آن دیو افتاده و دیگر نیازی ندارد و در نعمت و ثروت زندگی می‌کند.
آن کسی خوبش را به‌نام کند
که به نفع بشر قیام کند
هوش مصنوعی: آنگونه که باید، مردم را درک کند و برای خدمت به آنها تلاش کند، شایسته‌ی ستایش و نام بزرگ است.
هرکه پیرامن خطرگردد
در جهان سخت مشتهر گردد
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیای پرخطر و چالش‌برانگیز قرار گیرد، نام و شهرتش بیشتر می‌شود.
لیک هر شهرتی نکو نبود
عرق ذلت آبرو نبود
هوش مصنوعی: اما هر نام و شهرتی خوب نیست، زیرا عرق ذلت و شکست باعث از بین رفتن آبرو می‌شود.
آن که افشاند بول در زمزم
گشت نامی ولی نه چون خاتم
هوش مصنوعی: کسی که گوهری در چاه زمزم انداخت، مشهور شد، اما نه به اندازه‌ی خاتم.
نیست شهرت دلیل دانایی
نه تنومندی از توانایی
هوش مصنوعی: محل و شهرت نمی‌تواند نشانه‌ای بر دانش و فهم آدمی باشد، و همچنین قوی بودن تنها به معنا و نشانه قدرت نیست.
رادمرد حکیم نیکوکار
جوید از مردم زمانه کنار
هوش مصنوعی: شخص فاضل و نیکوکار از مردم زمانه دوری می‌گزیند.
زان که یک همنشین باتقوی
به ز سیصد مرید بی‌معنی
هوش مصنوعی: وجود یک هم‌نشین با تقوا و اخلاق بهتر از داشتن سیصد مرید بی‌معنی و بی‌هدف است.
آن که گنجی در آستین دارد
کی سر برگ همنشین دارد
هوش مصنوعی: کسی که دارایی و ثروتی پنهان دارد، چرا باید به دنبال جلب نظر دیگران باشد و خود را به آن‌ها وابسته کند؟
مرد عارف ز صیت بگریزد
عاقل از ابلهان بپرهیزد
هوش مصنوعی: مرد عارف از شهرت و سر و صدا دوری می‌کند و فرد عاقل باید از انسان‌های نادان دوری کند.
اکثر خلق گول و بی‌عقلند
دشمن علم و عاشق نقلند
هوش مصنوعی: بیشتر مردم فریب‌خورده و نادان هستند، آن‌ها با علم دشمنی دارند و فقط از شنیدن داستان‌ها و روایات لذت می‌برند.
آن که نقلش فتاد در افواه
گرچه خضر است می‌شودگمراه
هوش مصنوعی: کسی که صحبت‌ها و داستان‌هایش در دهان مردم افتاده، حتی اگر از افراد معصوم و با دانش باشد، می‌تواند به اشتباه راه را گم کند.
دوستداران و دشمنان جهول
به قبول و به رد او مشغول
هوش مصنوعی: محبوبان و حسودان به هر دلیلی مشغول قضاوت و بررسی او هستند.
نقلش اندر جهان سمر گردد
پند و اندرز او هدر گردد
هوش مصنوعی: اگر سخنان او در جهان پخش شود، نصیحت و اندرز او بی‌فایده و بدون اثر خواهد بود.
زیرکان زیر زیر، کار کنند
کاسبان کسب اشتهار کنند
هوش مصنوعی: زیرکان با ترفندها و تدبیرهای خود، به طور مخفیانه فعالیت می‌کنند و تاجران نیز با مهارت‌های خود سعی دارند نام و شهرتی برای خود کسب کنند.
سخنی پخته و درست و تمام
بهتر از صدهزار گفتهٔ خام
هوش مصنوعی: یک کلام درست و کامل ارزشش از هزاران حرف ناپخته و نادرست بیشتر است.
گر کسی جهلی از دلی روبد
به که صد شهر را برآشوبد
هوش مصنوعی: اگر کسی با نادانی از روی دل کاری کند، بهتر است که آن شخص به جای آشفتگی و ایجاد مشکل در صد شهر، فقط به خودش مختص شود.
گر کنی تربیت جوانی را
به که پر زر کنی جهانی را
هوش مصنوعی: اگر جوانی را به خوبی تربیت کنی، بهتر از این است که ثروتی را برای دنیا جمع کنی.
ور نهی پند نامه‌ای محکم
پس مرگ خود اندر‌بن عالم
هوش مصنوعی: اگر نصیحتی قاطع نگویی، پس از خود در این دنیا خبری نخواهد ماند.
به که خلقان زتو برآشوبند
بر سر و مغز یکدگرکوبند
هوش مصنوعی: بهتر است که مردم به خاطر تو دچار هیاهو و درگیری نشوند و به جان یکدیگر نیفتند.
آن‌یکی خواندت خدای بشر
وان دگر داندت بلای بشر
هوش مصنوعی: یکی تو را می‌خواند خداوند انسان و دیگری تو را بلای انسان می‌شناسد.
عارفی چینی از طریق فسوس
گفته بود این سخن به کنفسیوس
هوش مصنوعی: یک عارف چینی از طریق فسوس (فلسفه و آموزه‌های چینی) چنین سخنی را به کنفسیوس نسبت داده است.
گفته‌هایش به نظم سنجیدم
زان که عین حقیقتش دیدم
هوش مصنوعی: من سخنان او را با دقت و نظم بررسی کردم، چرا که حقیقت آنچه را می‌گفت، با چشمان خود مشاهده کرده بودم.