گنجور

بخش ۱۱ - در نیکامی و بدنامی می گوید

آه‌ از انسان که‌ چون‌ شود سوی پست
هیچ چیزش نمی‌شود پابست
ور شود سوی اوج‌، شاه شود
برتر از آفتاب و ماه شود
گه به عین‌الحیات گیرد جا
گَه شود شوم‌تر ز مرگ فجا
نیکنامی عزیزتر چیزی است
فرخ آن کو به نیکنامی زیست
مرد بدنام مایهٔ ننگ است
زان‌سبب سوی ننگش آهنگ است
دشمن مردمان به سرّ و علن
کز چه دارند مردمش دشمن
آن که اندر زمانه شد بدنام
طشت رسوائیش فتاد از بام
نیکنامی بر او حرام شود
دشمن مرد نیکنام شود
هرکه را نیک یافت بد خواند
تا بد خویشتن بپوشاند
این همه ظلم و جور و بدعت‌ها
وین بدآموزی و شناعت‌ها
زادهٔ فکر این گروه بود
کآدمیزاد از آن ستوه بود
به خطایی که کرده از این پیش
خلق‌را ساخته‌است‌دشمن خویش
وز سَر عجب و نخوت و پندار
نگشوده لبی به استغفار
بلکه هنجار بدتری گیرد
صفت کوری و کری گیرد
پیِ پامال کردن یک بَد
می کند صد بدی ز فرط خرد!
این‌چنین کس، سزای نفرینست
بدترینی که گفته‌اند اینست!
هیچ نشنیده نکته‌ای ز اصحاب
هیچ ناخوانده صفحه‌ای ز کتاب
خوب و بد را به‌پای نفع برد
هرچه نفعی نداشت بد شمرد
خویش را شیر شَرزه اِنگارد
خلق را صید خویش پندارد
جود را عجز می‌شمارد او
وز چنین عجز عار دارد او
گر فلوسی به کس دهد روزی
هست از آن فلس بر دلش سوزی
تا ازو پس نگیرد آن انعام
نشود سوزش دلش آرام
آن‌چنان دستِ آز بوسیده
که به عباس دوس دوسیده
خویشتن را ز فرط جهل و جنون
خوانده گه پطر و گاه ناپلئون
لیک اندر عمل ز خوی درشت
دست ضحاک را ببسته به پشت
در سیاست ز فرط کین و لجاج
گوی سبقت ربوده از حجاج
محوکرده به خنجر خون‌ریز
نام تیمور و شهرت چنگیز
خوانده از جهل و قلت مایه
خلق را طفل و خویش را دایه
دایه‌ای مهربان‌تر از مادر
که بریده است کودکان را سَر
گلوی شیرخواره بِفشُرده
عِرضشان برده، مالشان خورده
همه چشمش به مال همسایه است
وای ‌طفلی کش ‌این ‌سَبَع‌ دایه است
متجددنما و کهنه‌پرست
بی‌رقم‌، قوشچی و بی مِی، مست
گویی از ملّت و خدا و نماز
گوید این ژاژها به دور انداز
کهنه شد دین و کهنه نیست به کار
دهر نو شد تو نیز چیز نو آر
گویی از چیزهای نو آن است
که جماعت سزای احسان است
هست کشور چو پیکری هشیار
عضوش این توده مردم بسیار
بد بود هرچه خلق بد بیند
برگزیده است آنچه بگزیند
کار مردم به‌دست مردم نِه
کار مردم به‌دست مردم بِه
چون شنید این‌، ره دگر پوید
از علیّ ولی سخن گوید
گوید از کینه در حق اجماع
که هَمَج خواندشان علی و ر‌عاع
مردمان را هَمَج خطاب کند
جاهل ‌و گول و کج‌ حساب کند
خویش را از علی گرفته قیاس
فرق ننهاده فربهی ز آماس
ای علی ناشده مکن دغلی
منگر خلق را به چشم علی
آن که غالی خداش پندارد
با تو بسیار فرق‌ها دارد
اوست شیر خدای عزّوجل
تو سگ کیستی‌؟ جناب اجل
تو علی نیستی معاویه هم
وان یزید درون هاویه هم
کاندو بودند مهتران عرب
صاحب‌علم و جود و فضل‌ و ادب
تو یکی ملحد بداندیشی
دشمن خلق و عاشق خویشی
نه شرف بوی کرده‌ای نه گهر
نه پدر دیده‌ای و نه مادر
زادهٔ فتنه‌ای و فتنه ‌نهاد
فتنه بر خویش گشته‌ای‌، فریاد!

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آه‌ از انسان که‌ چون‌ شود سوی پست
هیچ چیزش نمی‌شود پابست
هوش مصنوعی: آه از آدمی که وقتی به سمت پستی می‌رود، هیچ چیز او را حفظ نمی‌کند و هیچ‌چیز برایش ارزشمند نمی‌شود.
ور شود سوی اوج‌، شاه شود
برتر از آفتاب و ماه شود
هوش مصنوعی: اگر به سوی قله‌ها برود، مانند پادشاهی خواهد شد که از خورشید و ماه نیز بالاتر است.
گه به عین‌الحیات گیرد جا
گَه شود شوم‌تر ز مرگ فجا
هوش مصنوعی: گاهی مثل چشم زندگی جایی قرار می‌گیرد و گاهی به قدری ناامیدکننده و ترسناک می‌شود که از مرگ هم بدتر به نظر می‌رسد.
نیکنامی عزیزتر چیزی است
فرخ آن کو به نیکنامی زیست
هوش مصنوعی: معروفیت و نیکویی نام، از هر چیز دیگری ارزشمندتر است؛ کسی که زندگی‌اش با نیکنامی سپری شود، سزاوار احترام و ارادت بیشتری است.
مرد بدنام مایهٔ ننگ است
زان‌سبب سوی ننگش آهنگ است
هوش مصنوعی: مردی که شهرت خوبی ندارد، موجب شرم و خجالت است و به همین دلیل دیگران به او بی‌احترامی می‌کنند.
دشمن مردمان به سرّ و علن
کز چه دارند مردمش دشمن
هوش مصنوعی: دشمنان انسان‌ها به آشکار و پنهان نسبت به مردمی که دشمن دارند، شناخت و آگاهی کامل دارند.
آن که اندر زمانه شد بدنام
طشت رسوائیش فتاد از بام
هوش مصنوعی: کسی که در این دنیا به بدنامی شناخته شده، بعد از افتادن طشت رسوایی‌اش از بام، رسوایی‌اش نمایان می‌شود.
نیکنامی بر او حرام شود
دشمن مرد نیکنام شود
هوش مصنوعی: اگر کسی به بدی و دشمنی دست بزند، نیکنامی و خوب نامی او از بین می‌رود، در حالی که دشمنان او به عزت و اعتبار می‌رسند.
هرکه را نیک یافت بد خواند
تا بد خویشتن بپوشاند
هوش مصنوعی: هر کسی که دیگری را خوب ببیند، سعی می‌کند او را بد نشان دهد تا اشتباهات و نواقص خود را پوشش دهد.
این همه ظلم و جور و بدعت‌ها
وین بدآموزی و شناعت‌ها
هوش مصنوعی: این همه ستم و بی‌عدالتی و نوآوری‌های نادرست و این رفتارهای ناشایست و زشت.
زادهٔ فکر این گروه بود
کآدمیزاد از آن ستوه بود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که محصول اندیشه و تفکر این جمعیت به خلق و شکل‌گیری انسانی انجامیده است که از آن موضوع یا شرایط خسته و ناامید شده است.
به خطایی که کرده از این پیش
خلق‌را ساخته‌است‌دشمن خویش
هوش مصنوعی: افرادی که قبلاً به اشتباهاتی که انجام داده‌اند، دشمنانی برای خودشان ساخته‌اند.
وز سَر عجب و نخوت و پندار
نگشوده لبی به استغفار
هوش مصنوعی: از برتری جویی و خودپسندی و توهمات خود لب به توبه نگشوده‌ام.
بلکه هنجار بدتری گیرد
صفت کوری و کری گیرد
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره می‌شود که برخی از عادات و ویژگی‌های ناپسند می‌توانند به وجود آیند و زندگی را دشوارتر کنند. به عبارت دیگر، اگر انسان به اشتباهات خود پی نبرد و آن‌ها را اصلاح نکند، ممکن است دچار مشکلات بزرگ‌تر و بدتر شود.
پیِ پامال کردن یک بَد
می کند صد بدی ز فرط خرد!
هوش مصنوعی: وقتی که به دنبال نابود کردن یک بدی هستی، از شدت عقل و تجربه، ممکن است باعث به وجود آمدن هزاران بدتر از آن شوی.
این‌چنین کس، سزای نفرینست
بدترینی که گفته‌اند اینست!
هوش مصنوعی: این شخص، سزاوار بدترین نفرین‌هاست و بدتر از آنچه گفته شده، اوست.
هیچ نشنیده نکته‌ای ز اصحاب
هیچ ناخوانده صفحه‌ای ز کتاب
هوش مصنوعی: هیچ نکته‌ای از دوستان نشنیده‌ام و هیچ صفحه‌ای از کتاب را نخوانده‌ام.
خوب و بد را به‌پای نفع برد
هرچه نفعی نداشت بد شمرد
هوش مصنوعی: هر کاری که نفعی داشته باشد، به‌عنوان خوب و هر چیزی که نفعی نداشته باشد، به‌عنوان بد تلقی می‌شود.
خویش را شیر شَرزه اِنگارد
خلق را صید خویش پندارد
هوش مصنوعی: انسانی که خود را قوی و نیرومند می‌داند، ممکن است سایرین را به عنوان شکار خود در نظر بگیرد و از قدرتش بر آن‌ها بهره‌برداری کند.
جود را عجز می‌شمارد او
وز چنین عجز عار دارد او
هوش مصنوعی: او بخیل را به خاطر ناتوانی‌اش مورد سرزنش قرار می‌دهد و از این ناتوانی خجالت می‌کشد.
گر فلوسی به کس دهد روزی
هست از آن فلس بر دلش سوزی
هوش مصنوعی: اگر کسی مالی به کسی دیگر بدهد، او همیشه در دل خود حسرت و ناراحتی از آن مالی که داده دارد.
تا ازو پس نگیرد آن انعام
نشود سوزش دلش آرام
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن نعمت را از او نگیرد، دلش آرام نخواهد شد.
آن‌چنان دستِ آز بوسیده
که به عباس دوس دوسیده
دوسیده: چسیده - خود را چسبانیده
خویشتن را ز فرط جهل و جنون
خوانده گه پطر و گاه ناپلئون
هوش مصنوعی: من هر از گاهی خود را به دلیل نادانی و دیوانگی، یا به اندازه‌ی پطر یا ناپلئون، می‌خوانم.
لیک اندر عمل ز خوی درشت
دست ضحاک را ببسته به پشت
هوش مصنوعی: اما در عمل، به خاطر طبیعت خشن خود، دست ضحاک را از پشت بسته است.
در سیاست ز فرط کین و لجاج
گوی سبقت ربوده از حجاج
هوش مصنوعی: در سیاست، به خاطر دشمنی و پافشاری، از حجاج پیشی گرفته است.
محوکرده به خنجر خون‌ریز
نام تیمور و شهرت چنگیز
هوش مصنوعی: تاریخ و نام‌های بزرگانی چون تیمور و چنگیز به واسطه‌ی خشونت و جنایاتشان در ذهن‌ها ماندگار شده است.
خوانده از جهل و قلت مایه
خلق را طفل و خویش را دایه
هوش مصنوعی: در اینجا به این معناست که انسان‌ها به خاطر نادانی و کمبود دانش، گاهی مانند کودکان رفتار می‌کنند و در عین حال دیگران نیز برای کمک به آنها مانند دایه‌ی نوازشگر و پرستار عمل می‌کنند.
دایه‌ای مهربان‌تر از مادر
که بریده است کودکان را سَر
هوش مصنوعی: مراقبی هست که از مادر هم مهربان‌تر است و بچه‌ها را از خطرات و مشکلات دور نگه می‌دارد.
گلوی شیرخواره بِفشُرده
عِرضشان برده، مالشان خورده
هوش مصنوعی: شیرخواره را خفه کرده و مال و اموالشان را گرفته‌اند.
همه چشمش به مال همسایه است
وای ‌طفلی کش ‌این ‌سَبَع‌ دایه است
هوش مصنوعی: همه به دارایی‌های همسایه‌اش نگاه می‌کند و وای به حال آن کودک که تحت سرپرستی این فرد حریص است.
متجددنما و کهنه‌پرست
بی‌رقم‌، قوشچی و بی مِی، مست
هوش مصنوعی: انسان‌هایی که به ظاهر خود را به‌روز و مدرن نشان می‌دهند، ولی در باطن به گذشته و سنت‌ها چسبیده‌اند، نمی‌توانند به شکل واقعی لذت ببرند. آن‌ها مانند کسی هستند که در هنر شکار تخصص دارد اما از شادی و سرخوشی بی‌بهره‌اند.
گویی از ملّت و خدا و نماز
گوید این ژاژها به دور انداز
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که این صحبت‌ها تنها ادعاهایی درباره ملت، خدا و نماز هستند که ارزش واقعی ندارند، بنابراین باید این حرف‌ها را ناسره و بی‌محتوا دور انداخت.
کهنه شد دین و کهنه نیست به کار
دهر نو شد تو نیز چیز نو آر
هوش مصنوعی: دین قدیمی شده و دیگر به درد زمانه نمی‌خورد، بنابراین تو هم باید ایده‌ها و کارهای جدیدی به دنیا عرضه کنی.
گویی از چیزهای نو آن است
که جماعت سزای احسان است
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که انسان‌ها به خاطر کارهای خوبی که انجام می‌دهند، لایق پاداش و قدردانی هستند.
هست کشور چو پیکری هشیار
عضوش این توده مردم بسیار
هوش مصنوعی: کشور مانند یک بدن هوشیار است و مردم آن، اعضای زیادی هستند که این بدن را تشکیل می‌دهند.
بد بود هرچه خلق بد بیند
برگزیده است آنچه بگزیند
هوش مصنوعی: هر چه که انسان‌های بد در نظرشان قبیح باشد، کسی که خوب است، آنچه را که خود انتخاب کرده، برمی‌گزیند.
کار مردم به‌دست مردم نِه
کار مردم به‌دست مردم بِه
هوش مصنوعی: کار مردم باید به دست خود مردم انجام شود، نه اینکه کار مردم به دست دیگران سپرده شود.
چون شنید این‌، ره دگر پوید
از علیّ ولی سخن گوید
هوش مصنوعی: وقتی این ماجرا را شنید، راه دیگری را در پیش گرفت و از علی ولی سخن به میان آورد.
گوید از کینه در حق اجماع
که هَمَج خواندشان علی و ر‌عاع
هوش مصنوعی: او می‌گوید که به خاطر کینه‌جویی در مورد توافق عمومی، علی (علیه‌السلام) آن‌ها را افرادی بی‌مقدار و بی‌ارزش خطاب کرده است.
مردمان را هَمَج خطاب کند
جاهل ‌و گول و کج‌ حساب کند
هوش مصنوعی: جاهل از روی نادانی و ناآگاهی، مردم را بی‌ارزش و بی‌معنا می‌شمارد و آن‌ها را دچار اشتباه و توهم می‌کند.
خویش را از علی گرفته قیاس
فرق ننهاده فربهی ز آماس
هوش مصنوعی: انسان، ویژگی‌ها و خصایص خود را از علی (علی بن ابی‌طالب) الهام گرفته و تفاوتی میان او و خود قائل نیست، انگار که فقط بر اساس ظاهر و فراخ بودن، خود را می‌سنجد.
ای علی ناشده مکن دغلی
منگر خلق را به چشم علی
هوش مصنوعی: ای علی، به دیگران با نگاهی که شایسته‌ی توست ننگر و خودت را به تقلید از دیگران مشغول نکن.
آن که غالی خداش پندارد
با تو بسیار فرق‌ها دارد
هوش مصنوعی: کسی که خود را از دیگران برتر و خداوندگار می‌داند، با تو تفاوت‌های زیادی دارد.
اوست شیر خدای عزّوجل
تو سگ کیستی‌؟ جناب اجل
هوش مصنوعی: او بهترین و نیرومندترین موجود است، تو که هستی که در برابر او خود را مطرح کنی؟ ای جان دوست!
تو علی نیستی معاویه هم
وان یزید درون هاویه هم
هوش مصنوعی: تو مثل علی نیستی، و معاویه هم نیستی و یزید هم نیستی، بلکه در جهنم هستی.
کاندو بودند مهتران عرب
صاحب‌علم و جود و فضل‌ و ادب
هوش مصنوعی: سران عرب، افرادی بودند صاحب علم، generosity، فضیلت و ادب.
تو یکی ملحد بداندیشی
دشمن خلق و عاشق خویشی
هوش مصنوعی: تو انسانی کافر و بدبین هستی که نه تنها با مردم دشمنی می‌کنی، بلکه به خودت هم محبت نداری.
نه شرف بوی کرده‌ای نه گهر
نه پدر دیده‌ای و نه مادر
هوش مصنوعی: تو نه اصالت و ارزش داری، نه چیزی از جان و گوهر، نه پدر را شناخته‌ای و نه مادر را.
زادهٔ فتنه‌ای و فتنه ‌نهاد
فتنه بر خویش گشته‌ای‌، فریاد!
هوش مصنوعی: تو نتیجهٔ یک بحران هستی و خودت هم دچار همین بحران شده‌ای، چه فریادهایی که از تو برنمی‌خیزد!