گنجور

بخش اول - از کیومرث تا سربداران

پاسبانا تا به چند این مستی و خواب گران
پاسبان‌را نیست‌ خواب،‌از خواب‌ سر بردار، هان‌!
گلهٔ خود را نگر بی‌پاسبان و بی‌شبان
یک‌طرف گرگ دمان و یک‌طرف شیر ژیان
آن ز چنگ این رباید طعمه‌، این از چنگ آن
هریک آلوده به خون این گله چنگ و دهان
پاسبان مست و گله مشغول و دشمن هوشیار
کار با یزدان بود کز کف برون رفته است کار
پند بپذیر ای ملک زین پاک گوهر دایگان
نیکی از زشتان مجوی و یاری از همسایگان
وانگه از سر دورکن گفتار این بی‌مایگان
پایداری چند خواهی جست ازین بی‌پایگان
کشور تو خسروا گنجی است‌، گنجی شایگان
ترسم این گنج از کفت شاها برآید رایگان
طرفه گنجی در کف آوردی کنون بی‌هیچ رنج
چون نبردی رنج‌، شاها کی شناسی قدر گنج
گنجی آمد در کفت بیش از سپهرش فر و جاه
صیت قدر و حشمتش بگذشته از ماهی و ماه
خسروان کرده در او از دیدهٔ حسرت نگاه
حدش از آنسوی دجله تا بدین سوی هراه
دست اندر دست مانده تاکنون از دیرگاه
وندر او زین دیرگه بیگانگان نابرده راه
خسروان در برکشیده این بت دلبند را
راست چون مادرکه اندر برکشد فرزند را
شه کیومرث از نخست این گنج را گنجور بود
وز سیامک چهر بیداد و ستم مستور بود
هم ز هوشنگش بسی پیرایه و دستور بود
هم ز تهمورس دد و دیو فتن مقهور بود
هم ز جم جان رعیت خرم و مسرور بود
باری این کشور از اینان سال‌ها معمور بود
لیک گم کردند مردم راه عدل و راستی
تا به ملک از «‌بیوراسب‌» آمد بسی ناشاستی
جم در آغاز شهی بگرفت راه و رسم داد
لیک در آخر به استبداد و خودرایی فتاد
هم در استبداد شد تا ملک خود بر باد داد
آری آری ملک از استبداد خواهد شد به‌باد
زان سپس ضحاک تازی افسر شاهی نهاد
بر شهنشاه و رعیت دست عدوان برگشاد
الغرض آئین بیداد و زبردستی کرفت
زو هزاران سال ایران ذلت و پستی گرفت
چون ز استبداد آنان ملک شد ویران و پست
کاوه و دیگر هنرمندان برآوردند دست
بر امیر تازیان آمد در آن غوغا شکست
پس فریدون آمد و بر مسند شاهی نشست
بر رخ مردم در عدل و ستم بگشود و بست
کشور اندر عهد او از پنجهٔ بیداد رست
باری اندر عدل و داد و نیکوئی کرد آنچه کرد
مرحبا سلطان‌، زهی خسرو، فری آزادمرد
شاه افریدون به «‌ایرج‌» داد ایرانشهر را
کرد بخش «‌تور» ملک ماوراء‌النهر را
«‌سلم‌» را روم و خزر تا بازیابد بهر را
لیک پر چین ساختند اینان جبین قهر را
ساختند آماده چون افعی به دندان زهر را
در عزا بنشاندند از مرگ ایرج دهر را
رفت ایرج تاکه دلجوئی کند زان دو لعین
میهمان کردند و اندر خانه کشتندش به کین
زان سپس ایران به چنگ سلم و تور اندر فتاد
و ایرج والاگهر خاطر نکرد از ملک شاد
پس منوچهر امد و دیهیم شاهی برنهاد
کینهٔ ایرج کشید از آن دو دیو بدنهاد
از پس او نوذر و زو را رسید آئین وداد
لیک خود افراسیاب این ملک را بر باد داد
بی‌خبر کز بیم تیغ کیقباد نامور
اندرین کشور نتاند زیست هر بی‌پا و سر
کیقباد آمد، چو بیرون شد ز ملک افراسیاب
کرد آباد آنچه بود از فتنهٔ ترکان خراب
زان سپس کاوس کی شد ملک را مالک رقاب
وندر آغاز شهی شد کشور از او کامیاب
لیک‌از آن‌پس کرد از استبداد و نخوت فتح باب
هم ز استبداد و نخوت کرد زی گردون شتاب
زان سبب شد بسته در بند شه مازندران
کبر و خودرایی‌، بلی چونین کند با مهتران
سوی ایران شد سپس کیخسرو پیروزبخت
عدل کرد آغاز و بگرفت آن کیانی تاج و تخت
کرد با سلطان توران کار رزم وکینه سخت
باز جست از راستی کین پدر زان شوربخت
پس به لهراسب‌ سپرد آن‌ ملک‌ و خود بربست‌ رخت
و آن ملک چون کِشت‌ در این گلشن از نیکی درخت
رفت و آن دیهیم شاهی بر سر گشتاسب هِشت
و آن هم‌ اندر خسروی کرد آنچه کرد از خوب و زشت
درگه گشتاسب شه‌، دین کرد پیدا زردهشت
کرد یزدان را جدا از دیو و دوزخ از بهشت
گفت بیداد و دروغ و ریمنی زشت ست، زشت
راستی جو در منشت و درگوشت و درکنشت
پارسا مرد آنکه ورزد مهر و داد و یار و کشت
راستی و ورزش و دادند درهای بهشت
پنجگه باید نماز آورد پیش اورمزد
کرد باید دوری از اهریمن و خونی و دزد
دینش از بلخ و خراسان اندر ایران پرگشاد
با زر گشتاسب شاه و نیزهٔ اسفندیاد
شاه توران و سکستان در بداندیشی ستاد
قافیه گودال شو، بر پای شد جنگ و جهاد
اندرین پیکارها اسفندیار از پا فتاد
کشته اندر بلخ شد هم زرد هشت پاکزاد
شد نبشته دین او بر پوست‌های گاومیش
گشت روشن آتش موبد از آن پاکیزه کیش
باری ازگشتاسب شه وز بهمن و اسفندیار
وز دگر شاهان بماند از نیک و بد بس یادگار
وآن کزین شاهان به استبداد و جور انداخت کار
چرخ چون دارای بن داراکشید از وی دمار
الغرض کبر و نفاق آمد در این ملک آشکار
تا شد از پور فیلیپ این‌ملک‌،‌بی‌مقدار و خوار
زان سپس گشت آشکارا نهضت اشکانیان
وز پس آنان برآمد رایت ساسانیان
داستان گوی گرگ باز این‌چنین فرمود یاد
واین ‌چنین ز استخر و نقش بیستو‌ن مطلب گشاد
کز مهابادی شد ایران سال‌ها بهروز و شاد
بد نخستینشان دژوسس خسرو با فر و داد
شهر اکباتان به آئینی عجب بنیان نهاد
خود مهابادی مِدی‌دان سرزمین ماه‌، ماد
آخر آنان سیاکزار است و بعد از آن گروه
شاهزادهٔ پارس‌، کورش یافت آن فر و شکوه
داستان کورش و کیخسرو والاگهر
سخت نزدیکند از عهد صبی با یکدگر
دخت استیهاژ «‌مندان‌» بود مام آن پسر
نیز شاه پارس « کمبیز» است کورش را پدر
از مدی و فارس‌، کورش ساخت هم‌پیمان حشر
ملک آشوری گرفت و یافت بر بابل ظفر
رفته رفته شد مدی مغلوب و ایران یکسره
زان کورش کشت‌، زیرا داشت از یزدان فره
کورش آئین‌های نیک آورد درکشور پدبد
شیوهٔ قانون‌گزاری او به عالم گسترید
جاده‌ها افکند و در فرسنگ‌ها خرسنگ چید
نیز او ایجاد کرد آئین چاپار و برید
در نخستین جنگ چون بی‌نظمی لشگر بدید
نقشهٔ تنظیم و تقسیمات لشگرها کشید
کلده و آشور و لیدی را گرفت اندر نبرد
مر یهودان را بداد آزادی و خشنودکرد
از پس او پور اوکمبیز شاهنشاه شد
سرزمین مصر او را فتح بر دلخواه شد
بعد مرگش مملکت آشفته و گمراه شد
نیز اسمردیس غاصب بر گزافه شاه شد
زان میان دارای بن گشتاسب زیب‌گاه شد
دست شاهان دروغی هر طرف کوتاه شد
پیرو قانون کورش بود و بختش رهنمون
یادگارش تخت جمشید است و نقش بیستون
خاتم آن خسروان دارای کدمانوس شد
آنکه عهدش در وطن سرمایهٔ افسوس شد
ملک ایران بهرهٔ اسکندر منحوس شد
وز پس مرگ سکندر بخش سولوکوس شد
زانطیوخس شام ‌و مصر از آن بطلمیوس شد
سند و کابل هم به‌ سرداری دگر مرئوس شد
ملک ایران شد اسیر پنجهٔ یونانیان
زان طرف یونان فتاد اندر کف رومانیان
نهضت اشکانیان گشت از خراسان آشکار
اشک اول کرد بنیاد آن بنای استوار
نام آنان پهلوی بد، پهلوانیشان شعار
یافت خط پهلوی ز آنان رواج اندر دیار
جیش یونان را براندند از وطن زآغاز کار
بر سپاه رم ظفر جستند در هر کارزار
آخرینشان اردوان بد کاردشیر بابکان
کشتش اندر رزم و بستد مملکت را رایگان
این ره نیز از ستم این ملک را پیراستند
روی ایران را چو روی نیکوان آراستند
بر نکوکاری فزودند از تطاول کاشتند
تا ابد زین ره به طبع اندر خوش و زیباستند
یافتند آخر هرآنچ از پادشاهی خواستند
ور از اینان چند تن استمگر و ناشاستند
یافتستند از بدی‌ها کیفر و پاداش خویش
کیفر و پاداش یابدگرگ در آزار میش
از پس بابک مر او را بد یکی شاپور پور
تاج ملک پارس او را گشت از تایید هور
اردشیر از خطه دارابجرد آورد زور
مردم استخر کز شاپور بودندی نفور
تاج راکردند بخش اردشیر از راه دور
رزم ناکرده بشد شاپور مسکین روزکور
اردشیر بابکان بنهاد بر سر تاج داد
بازوی مردی به دفع تاجداران برگشاد
اردشیر بابکان آمد ز ساسان یادگار
بود ساسان از نژاد بهمن اسفندیار
در زمین فارس می گشتند چندین روزگار
همره گردان شده هرجا چراگه خواستار
بابک اندر شیرمردی بود مرد صد سوار
جمله اندر پارس مر دین مغان را پاسدار
در حدود فارس شاهی بود نامش جوزهر
بابک او راکشت و خالی ساخت جا بهر پسر
داستان کارنامه این‌چنین گوید خبر
کاردشیر از پشت دارا بود و ساسانش پدر
بود ساسان خود شبان پایک پیروزگر
مرزبان اردوان بد پاپک اندر پارس در
بهر ساسان‌دید خوابی خوش سه شب آن تاجو‌ر
کز برپیلی سپید آراسته جسته مقر
وآذر برزین و آذرخوره و آذرگشسب
چون‌‌خور او را روشن و او کرده زانان فال کسب
شاه پاپی سر به‌سر اخترشماران را بخواست
خواب‌های خود یکایک گفتشان بی کم وکاست
جملگی گفتند مردی راکه دیدی پادشاست
یا ز فرزندانش یک تن پادشاهی را سزاست
زانکه پیل و هرسه آتش دولت و دین و دهاست
خواست‌ساسان را به‌بر پاپک وزو پرسید راست
از پس زنهار پاپک‌، گفت با او راستی
کاصلم از ساسان بن دارای بن داراستی
شد چو از این راز آگه پاپک فرخ‌نژاد
دختر خود را بدو پیوست و جاه و مال داد
و اردشیر بابکان از دختر پاپک بزاد
پاپکش آموزگار آورد و پروردش به داد
شد به‌ زودی اردشیر اندر هنرها اوستاد
شهرت فرهنگ و هنگش اندر ایران اوفتاد
اردوان پهلوی شاهنشه ایران ز ری
سوی پاپک نامه کرد و خواست برنا را ز وی
اردشیر از فارس شد با عدتی زی اردوان
جای دادش اردوان در صف رادان و گوان
در شکار و رزم شد همدوش خیل خسروان
در همه‌فرهنگ و هنگ از همگنان‌سر شد جوان
اردوان با خیل بهر صید شد روزی روان
هر طرف راندند مردان بهر صید آهوان
از پس گوری شد و افکند تیری اردشیر
تیر بگذشت از شکمب گور و آوردش به زیر
تاخت پور اردوان آنجا که بود آن شیرمرد
گفت ‌هان بر دشت من‌ رفت این هنر وین کار کرد
اردشیرش گفت گرد کذب و رعنائی مگرد
آن تو و تیر و کمان و آن گور و آن دشت نبرد
اردوان آنجا شد و برتافت زان گفتار سرد
گفت با فرزند من جوئی ستیز و دار و برد؟
خیز و از ایوان در اصطبل ستوران رخت نه
نزد اسبان در خور خود پایگاه و تخت نه
اردشیر از آن سخن پیچید و دم اندر کشید
پیش شاهنشه جز از فرمانبری راهی ندید
سوی‌ بابک نامه‌ای بنوشت و کرد آن غم پدید
بابک او را پندها بنوشت و دادش بس نوید
نوجوان نزد ستوران پایگاهی برگزید
ساز رامش کرد و سرخوش بود با جام نبید
اندرین هنگامه ناگه بابک اندر پارس مرد
اردوان ملک نیای وی به پور خود سپرد
هم درین احوال روزی اردوان پادشا
در بر خود داشت مر اخترشماران را بپا
گفت هان بینید راز اختران را برملا
آن کسان رفتند و بنشستند در مهمان‌سرا
بود بر ایشان کنیزی ز اردوان فرمانروا
پس بسنجیدند راز اختران را بارها
شاه را گفتند اگر از شه گریزد بنده‌ای
عاقبت آن بنده گردد خسرو فرخنده‌ای
آن کنیزک را به پنهان بود ره با شیرمرد
رفت و راز اختران را در بر او فاش کرد
اردشیرش گفت‌ باید جست ‌و رست از رنج و درد
شب چو خرگاه سیه زد زیر طاق لاجورد
زین نهادند از بر دو تازی اسب رهنورد
هر دو سوی پارس بگرفتند ره بی‌دار و برد
همچو غرمی‌ بخت او اندر پیش پوینده بود
پادشاهی را به مردی یافت چون جوینده بود
چه‌رن که‌شد روز، اردوان‌جست‌و کنیزک را ندید
هم درآن ساعت حدیث رفتن آنان شنید
در پی آنان فراوان تاخت لیکن کم رسید
پور او بهمن ز ملک پارس لشکرها کشید
اردشیر آمد به دریا بار و منزل برگزید
جیش پور اردوان زان‌شه شکستی سخت دید
زان سپس با اردوان بنمود حربی بس قوی
واندر آن میدان فرو شد پادشاه پهلوی
داد عدل و داد داد از آن میان نوشیروان
زان بدو گیتی مر او را شاد شد روشنروان
دولت ایران ز عدلش یافت نیروی و توان
خلق را آزاد کرد از محنت و ذل و هوان
کس نبودی در زمان عدل او زار و نوان
دست در زنجیر عدلش داشتی پیر و جوان
هم به‌عهدش فخر کردی حضرت خیرالانام
گفت خود زادم به عهد خسرو عادل زمام
زین سخن جان و دل دانا برافروزد همی
جور را زین گفته خان و مان فرو سوزد همی
پادشاهی کاین نصیحت را بیندوزد همی
دیدهٔ دشمن به تیر عدل بردوزد همی
گفته این‌، تا خسروان را عدل آموزد همی
قصهٔ آنکو به چونین شاه کین توزد همی
قصهٔ‌مشت و درفش‌و صحبت‌سنگ‌و سبوست
باری ار این پند را خسرو فراگیرد نکوست
زان شهنشاهان به آخر خسرو پرویز بود
خسروی هشیار و صاحب‌رای و با تمییز بود
با زبانی نرم‌، او را خنجری خونریز بود
کشور اندر عهد او شایسته در هر چیز بود
لیکن او را بدگمانی‌‌های خوف‌آمیز بود
وین گمان بد به ملک اندر نفاق‌انگیز بود
لاجرم لشکر بر او شورید و شد شیرویه‌شاه
خسرو پرویز شد در بند شیرویه تباه
از پس مرگ شهنشه خسروی معدوم شد
خون آن شاهنشه دانا بر ایران شوم شد
فتنه‌ها برپا شد و هر حاکمی محکوم شد
اه این وکاه آن دارای مرز و بوم شد
عرصهٔ ایوان کسری آشیان بوم شد
دیرگاهی کشور از امن و امان محروم شد
تا پس از چندی برون شد یزدگرد شهریار
هم مر او را بخت بد، با تازیان انداخت کار
خیل عریان عرب غالب نیامد در نبرد
کاختلافات بزرگان کرد با ما هرچه کرد
هشت بغی زیردستان دردها بر روی درد
خاک یاغی شد کجا خون دل پرویز خورد
چهر ملک از قتل آذرمی و پوران کشت زرد
زین مصائب تیغ هندی چوب شد در دست مرد
لاجرم بر ما شکست آمد ز گشت روزگار
شاه شاهان کشته شد در مرو و باطل ماند کار
ایزد احمد را به شوری مرسل و مأمور کرد
تا به دست‌آویز شوری خصم را مقهور کرد
عدل و شوری بود کان ساحات را معمور کرد
پور عفان را ستبداد از خلافت دور کرد
و آل سفیان ‌را ز ملک این خو‌دسری‌ مهجور کرد
وانکه زینان خلق را از نیکوئی مسرور کرد
زادهٔ عبدالعزیز است آنکه از احسان و داد
سیرتی دیگر گرفت و شیوه‌ای دیگر نهاد
آل عباس ارچه دیری سید و سلطان بدند
لیک تا بودند دست‌آویز این و آن بدند
گه ز طغیان عدوی خانگی حیران بدند
گه ز بیم فتنهٔ بیگانه سرگردان بدند
زان میان گر چند تن فرمانده کیهان بدند
از ره عدل و کمال و رادی احسان بدند
ورنه اینان را دمی نگذاشتندی بی‌زیان
دیلمان‌، سلجوقیان‌، خوارزمیان‌، چنگیزیان
خود شنیدی ای ملک اخبار هارون‌الرشید
کز کمال و عدل و رادی بوده در گیتی وحید
درگه بخشش نگفتی کاین طریف است آن تلید
در ره جنبش نگفتی کاین قریب است آن بعید
نیز عبدالله مأمون بود در دانش فرید
خسروی کردند با روی خوش و بخت سعید
گرچه برآل محمد ظلمشان مستور نیست
خلق این دانند و ما را این سخن منظور نیست
ز امر مامون لشکر طاهر سوی بغداد شد
بر امین از آن گروه جنگجو بیدادشد
تا تنش در خاک رفت وکشورش بر باد شد
گرچه مامون را دل از قتل امین ناشاد شد
لیک خود ملکش ز قید همسری آزاد شد
مرو و آن سامان به عهدش خرم و آباد شد
پس سوی بغداد شد وآن ملک ازو زیو‌ر گرفت
زان همایون فتح‌، طاهر پیش مامون فر گرفت
زان سپس یک روز مامون روی شادی برگشاد
نیز در آن بزم طاهر را به خدمت بار داد
چون به طاهر دید، مامون برکشید آه از نهاد
گوهر اشکش ز درج دیده در دامان فتاد
گفت از طاهر مرا قتل امین آمد بهٔاد
پس به طاهر داد منشوری ز راه دین و داد
کفت شو سوی خراسان واندر آنجا داد کن
وز ره احسان و داد آن ملک را آباد کن
رفت طاهر زی خراسان واندر انجا داد کرد
وز ره احسان و داد آن ملک را آباد کرد
خاطر آن قوم را از قید رنج آزاد کرد
ملک را خرم چو باغ اندر مه خرداد کرد
پس به خطبه نام مامون را به‌ عمد از یاد کرد
هم به‌ شب جان داد و مامون آل او را شاد کرد
از خراسان آل طاهر کام‌ها برداشتند
کام‌ها برداشتند و نام‌ها بگذاشتند
چون محمد آنکه طاهر را بدی سیم پسر
شد قرین عیش وگشت ازکارکشور بی‌خبر
آل زید اندر ری وگرگان برآوردند سر
هم خراسان را ستد یعقوب لیث رویگر
پس به پور زید جست آن رویگرزاده ظفر
فارس را هم در زمان بستد به نیروی هنر
زان سپس برکشور بغداد دندان کرد تیز
لیک جیش معتمد از حیله دادندش گریز
چون شکسته شد از انره منزلی واپس نشست
هم در آن منزل ز رنج و درد شد نالان و پست
پس خلیفه کس فرستادش که جای صلح هست
رویگر بنهاد تیغ و پاره‌ئی نان پیش دست
گفت کاو برهد ز من گر جان من زین غم نرست
ورنه زین تیغ افکنم درکشور و ملکش شکست
ور شکست آید به من دیگر نجویم‌ سروری
این من و این نان خشک و آن دکان مسگری
گرچه خود بدرود گیتی گفت با خواری خوار
لیک نامش زنده ماند اندر بسیط روزگار
خود سزد، زینان اگر جویند شاهان اعتبار
مکرمت آرند پیش و عزم سازند آشکار
کار پاس ملک را بخشند با مردان کار
تا به کار آیند اینان روز جنگ و کارزار
چون به لشکر وقت آسایش ملک نیکی نکرد
روز پیکار از سر سلطان بر آرد خصم‌، گرد
ازپس او عمرولیث آمد برون زی سیستان
رفت شیر سیستان در جند شاپور از میان
بر خراسان و عراق و پارس تا مازندران
وآمدش منشور شاهی از خلیفهٔ تازیان
بودش اندر نظم لشکر سیرت نوشیروان
بود شاهی بر دل و لشکرکش و بسیاردان
وز سر نخوت از اسمعیل سامانی‌، شکست
خو‌رد و، اندر محبس بغداد از جان شست دست
وان امیران خراسان و بزرگان عراق
ملک را دریافتند از فر عدل و اتفاق
مملکت را آل سامان باز جستند از وفاق
وز دهش محمود غازی یافت از شاهان سباق
نیز خود ویران و بی‌بنیان شد از کبر و نفاق
دولت مسعود و آن آراسته کاخ و رواق
و آل سلجوق از وفاق و عدل چتر افراختند
چون نفاق اندر میان آمد کلاه انداختند
چون سر سامانیان از ماوراء‌النهر خاست
هم خراسان و ری وگرگان مر او را گشت راست
گفت‌ یک‌ تن ای ملک سنگ خراج ری جداست
هم فزون است از دگر معیارها وین کی رواست
پادشاه دادگر معیار وی را بازخواست
با دگر معیارها سنجید و افزونیش کاست
گفت زین پیش آنچه بگرفتیم افزون از رواج
زین سپس آن مایه اندکتر پذیریم از خراج
خود چنین بودند آن شاهان با تاج و کلاه
ملک را آری ملک باید چنین دارد نگاه
گنج بخشودند و افزودند بر خیل و سپاه
ملک بگرفتند و بربستند بر بیگانه راه
تا به هنگام محمد، خسرو خوارزم شاه
گشت این ملک قدیم از غفلت سلطان تباه
ملک ایران درکف چنگیزیان آمد همی
وندرین کشور بسی زینان زیان آمد همی
ملک را چنگیز خود از طالع میمون گرفت
کز ره یاسا گرفت و از ره قانون گرفت
در پی اجرای یاسا پیشی از گردون گرفت
خون آن را ریخت کو یاسای دیگرگون گرفت
بود حجام طبیعت‌، زان بیامد خون گرفت
سیل خون کشتگانش بیشی از جیحون گرفت
بندهٔ یاسای او گشتند شاهان زمن
وز در تبریز ملک آراست تا حد پکن
شد چرا خوارزمشاه از وی گریزان، ای دریغ
با چنان لشکر که بودش زیر فرمان‌، ای دریغ
ماند بی‌سردار از این معنی خراسان‌، ای دریغ
زان قبل جان‌های شیرین گشت قربان‌، ای دریغ
ای دریغ آن ‌ملک همچون باغ رضوان‌، ای دریغ
کانچنان شد درکف کفار ویران‌، ای دریغ
سال ششصد خو‌یشتن را از اجانب پاس داشت
لیک‌ در شش‌ماه‌،‌ششصدساله‌جاه‌ازکف گذاشت
شد سپس اوکتای قاآن مملکت را پیشبر
بود سلطانی کریم و پادشاهی دادگر
صیت عدل و جود او شد در همه کیتی سمر
در جهانداری و شاهی داشت آیین دگر
کرد آباد آنچه ویران کرد پیش از او پدر
زان پدر نشگفت اگر آید چنین فرخ‌پسر
زانکه‌خودسیم‌ و زر از سنگ‌است‌لعل‌ و در زخاک
قدرت یزدان پاک است این‌، زهی یزدان پاک
تا گهی کاین ملک در چنگ هلاکوخان فتاد
از مغولان رخنه‌ها در کشور ایران فتاد
نیز از او مستعصم اندر پنجهٔ خذلان فتاد
ملک اسمعیلیان در عهدش از بنیان فتاد
جای بومان بود تا در پنجهٔ غازان فتاد
زین ملک آسایشی درکشور ویران فتاد
در دل چنگیزیان زان پس پدید آمد نفاق
تا ز کفشان شد برون شیراز و کرمان و عراق
سرور احرار ایرانند، آل سربدار
کز فشار ظلم آشفتند اندر سبزوار
شهر نیشابور بگرفتند و بس شهر و دیار
وز دهاقین لشکری کردند بیرون از شمار
بعد طغاتیمور چنگیزی به گرگان شهریار
و آخرین خرس مغول او بود در این مرغزار
سربداران بر سرش در خاک گرگان ریختند
همچو شیر شرزه خونش را به خاک‌ آمیختند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پاسبانا تا به چند این مستی و خواب گران
پاسبان‌را نیست‌ خواب،‌از خواب‌ سر بردار، هان‌!
هوش مصنوعی: ای پاسبان، تا کی باید در این مستی و خواب عمیق بمانی؟ پاسبان به خواب رفته است و باید از خواب خود بیدار شود، هان!
گلهٔ خود را نگر بی‌پاسبان و بی‌شبان
یک‌طرف گرگ دمان و یک‌طرف شیر ژیان
هوش مصنوعی: نگران گله‌ات باش که نه پاسبانی دارد و نه چوپانی. از طرفی گرگ در کمین است و از طرف دیگر شیر همیشه آماده به حمله.
آن ز چنگ این رباید طعمه‌، این از چنگ آن
هریک آلوده به خون این گله چنگ و دهان
هوش مصنوعی: یکی از این دو شکارچی طعمه دیگری را می‌گیرد، و هرکدام به روش خود باعث آسیب به دیگری می‌شوند. این وضعیت نشان‌دهنده رقابت و درگیری بین دو طرف است که هر یک در پی شکار دیگری‌اند و در این میان، هر دو در موقعیتی خونی و خطرناک قرار دارند.
پاسبان مست و گله مشغول و دشمن هوشیار
کار با یزدان بود کز کف برون رفته است کار
هوش مصنوعی: پاسبان در حال مستی و گله در حال سرگرمی هستند، در حالی که دشمن هوشیار و در حال کنترل وضعیت است. همه چیز در دست خداوند است و کار از کنترل ما خارج شده است.
پند بپذیر ای ملک زین پاک گوهر دایگان
نیکی از زشتان مجوی و یاری از همسایگان
هوش مصنوعی: ای پادشاه، از این انسان‌های نیکوکار پند بگیر و به دنبال نیکی در میان افراد بد نرو و از همسایگانت یاری طلب کن.
وانگه از سر دورکن گفتار این بی‌مایگان
پایداری چند خواهی جست ازین بی‌پایگان
هوش مصنوعی: سپس از سرِ دور این سخنان بی‌ارزش را کنار بگذار، چه میزان می‌خواهی از این موجودات بی‌پایان استقامت طلب کنی؟
کشور تو خسروا گنجی است‌، گنجی شایگان
ترسم این گنج از کفت شاها برآید رایگان
هوش مصنوعی: کشور تو ای خسرو، گنجی ارزشمند است و من نگرانم که این گنج به سادگی و بدون زحمت از دستان شاه خارج شود.
طرفه گنجی در کف آوردی کنون بی‌هیچ رنج
چون نبردی رنج‌، شاها کی شناسی قدر گنج
هوش مصنوعی: شما گنجینه‌ای با ارزش را به دست آورده‌اید، اما بدون هیچ دردسری. حالا که برای به دست آوردن این گنج زحمتی نکشیدید، ای پادشاه، چگونه می‌توانید ارزش آن را بشناسید؟
گنجی آمد در کفت بیش از سپهرش فر و جاه
صیت قدر و حشمتش بگذشته از ماهی و ماه
هوش مصنوعی: ثروتی بزرگ به دست او آمده که از تمام نعمت‌ها و مقام‌هایی که در آسمان وجود دارد، بالاتر است. اعتبار و عظمت او حتی از ماه و زیبایی‌اش نیز فراتر رفته است.
خسروان کرده در او از دیدهٔ حسرت نگاه
حدش از آنسوی دجله تا بدین سوی هراه
هوش مصنوعی: برخی از بزرگان و شاهان در اینجا به خاطر حسرتی که دارند، به دوردست‌ها نگاه می‌کنند. نگاه آن‌ها از سوی دیگر دجله تا این سمت، به امید چیزی است که در دسترس نیست.
دست اندر دست مانده تاکنون از دیرگاه
وندر او زین دیرگه بیگانگان نابرده راه
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به رابطه نزدیک و طولانی‌مدت با یکدیگر اشاره می‌کند. آنها در کنار هم و در یک مکان مشخص، در برابر بیگانگان و چالش‌ها قرار دارند و راهی برای دور زدن این سختی‌ها نیافته‌اند. این بیان، نشان‌دهنده‌ی اتحاد و پیوند بین عواطف و تجربه‌های مشترک آنهاست.
خسروان در برکشیده این بت دلبند را
راست چون مادرکه اندر برکشد فرزند را
هوش مصنوعی: خسروان افرادی هستند که به خاطر زیبایی و جذابیت خود این معشوق را در آغوش گرفته‌اند، همان‌طور که یک مادر فرزندش را در آغوش می‌گیرد و از او مراقبت می‌کند.
شه کیومرث از نخست این گنج را گنجور بود
وز سیامک چهر بیداد و ستم مستور بود
هوش مصنوعی: شه کیومرث از همان ابتدا نگهبان این گنج بود و سیامک چهره‌ای از ظلم و ستم را پنهان کرده بود.
هم ز هوشنگش بسی پیرایه و دستور بود
هم ز تهمورس دد و دیو فتن مقهور بود
هوش مصنوعی: این یک اشاره به شخصیت‌های تاریخی و اسطوره‌ای است. در این متن گفته می‌شود که افراد و نسل‌های مختلف، چه به خاطر دلیری و قدرت هوشنگ و چه به واسطه ویژگی‌های خاص تهمورس، توانسته‌اند بر مشکلات و چالش‌ها غلبه کنند. این به تعادل میان ویژگی‌های خوب و بد در این شخصیات اشاره دارد و نشان می‌دهد که هر یک از آن‌ها در مواجهه با مشکلات پیروز شده‌اند.
هم ز جم جان رعیت خرم و مسرور بود
باری این کشور از اینان سال‌ها معمور بود
هوش مصنوعی: همان‌طور که روح و جان رعیت خوشحال و خرم است، این کشور سال‌ها از وجود آنها آباد و سرزنده بوده است.
لیک گم کردند مردم راه عدل و راستی
تا به ملک از «‌بیوراسب‌» آمد بسی ناشاستی
هوش مصنوعی: مردم راه درست و انصاف را گم کرده‌اند و به همین دلیل، از زمان «بیوراسب» به این سو، در سرزمین‌ها مشکلات و ناعدالتی‌های زیادی رخ داده است.
جم در آغاز شهی بگرفت راه و رسم داد
لیک در آخر به استبداد و خودرایی فتاد
هوش مصنوعی: جم در ابتدا که به حکومت رسید، اصول و قواعدی را دنبال کرد و عدالت را برقرار ساخت، اما در نهایت به ظلم و خودرایی گرایش پیدا کرد.
هم در استبداد شد تا ملک خود بر باد داد
آری آری ملک از استبداد خواهد شد به‌باد
هوش مصنوعی: وقتی به ظلم و استبداد ادامه بدهیم، سرزمین و کشور خود را به نابودی می‌کشیم. به‌راستی، سرزمین در سایه استبداد از بین خواهد رفت.
زان سپس ضحاک تازی افسر شاهی نهاد
بر شهنشاه و رعیت دست عدوان برگشاد
هوش مصنوعی: پس از آن، ضحاک، تاج شاهی را بر سر گذاشت و به مردم و پادشاهی، دست ظلم و ستم گشود.
الغرض آئین بیداد و زبردستی کرفت
زو هزاران سال ایران ذلت و پستی گرفت
هوش مصنوعی: در نتیجه، قوانین ظالمانه و تسلط بی‌اندازه آن باعث شد که ایران برای هزاران سال در ذلت و پایین‌دستی باقی بماند.
چون ز استبداد آنان ملک شد ویران و پست
کاوه و دیگر هنرمندان برآوردند دست
هوش مصنوعی: وقتی ظلم و ستم آن‌ها باعث شد که سرزمین خراب و ویران شود، کاوه و دیگر هنرمندان به پا خاستند و دست به کار شدند.
بر امیر تازیان آمد در آن غوغا شکست
پس فریدون آمد و بر مسند شاهی نشست
هوش مصنوعی: در آن غوغای جنگ، شکست بر تازیان افتاد و پس از آن فریدون به throne سلطنت نشست.
بر رخ مردم در عدل و ستم بگشود و بست
کشور اندر عهد او از پنجهٔ بیداد رست
هوش مصنوعی: او در زمان حکومتش، به مردم اجازه داد که در زمینه عدالت و ظلم سخن بگویند و کشور در دوره او از فشار و ستم نجات یافت.
باری اندر عدل و داد و نیکوئی کرد آنچه کرد
مرحبا سلطان‌، زهی خسرو، فری آزادمرد
هوش مصنوعی: در واقع، کسی که به انصاف و نیکوکاری اقدام کرده، کار شایسته‌ای انجام داده است. درود بر پادشاه، که فردی بزرگ و آزاده است.
شاه افریدون به «‌ایرج‌» داد ایرانشهر را
کرد بخش «‌تور» ملک ماوراء‌النهر را
هوش مصنوعی: افریدون، شاه بزرگ، سرزمین ایرانشهر را به ایرج سپرد و سرزمین تور را به عنوان ملک ماوراءالنهر قرار داد.
«‌سلم‌» را روم و خزر تا بازیابد بهر را
لیک پر چین ساختند اینان جبین قهر را
هوش مصنوعی: رومیان و خزرها در تلاش برای آرامش و صلح هستند، اما این افراد با سرسختی و جبهه‌گیری، نشان از قدرت و خشونت خود را به دنیا عرضه داشته‌اند.
ساختند آماده چون افعی به دندان زهر را
در عزا بنشاندند از مرگ ایرج دهر را
هوش مصنوعی: آنها مانند افعی آماده شدند و زهر را در مراسم عزاداری نهادند تا از مرگ ایرج، زمانه را سوگوار کنند.
رفت ایرج تاکه دلجوئی کند زان دو لعین
میهمان کردند و اندر خانه کشتندش به کین
هوش مصنوعی: ایرج برای دلجویی از دو نفر بدخواه به خانه‌ آنها رفت، اما آن دو نفر به خاطر کینه‌ای که از او داشتند، او را در خانه‌شان به قتل رساندند.
زان سپس ایران به چنگ سلم و تور اندر فتاد
و ایرج والاگهر خاطر نکرد از ملک شاد
هوش مصنوعی: پس از آن، ایران به دست سلم و تور افتاد و ایرج، جوان والا، از سرزمین خوشحال غافل مانده بود.
پس منوچهر امد و دیهیم شاهی برنهاد
کینهٔ ایرج کشید از آن دو دیو بدنهاد
هوش مصنوعی: منوچهر به کشور آمد و تاج پادشاهی را بر سر نهاد، و از کینه‌ای که نسبت به ایرج داشت، بر آن دو دیو بی‌خود و نادان غلبه کرد.
از پس او نوذر و زو را رسید آئین وداد
لیک خود افراسیاب این ملک را بر باد داد
هوش مصنوعی: پس از نوذر و زو، قانون و اصولی برای عدل و انصاف به وجود آمد، اما این افراسیاب بود که این سرزمین را به ویرانی کشاند.
بی‌خبر کز بیم تیغ کیقباد نامور
اندرین کشور نتاند زیست هر بی‌پا و سر
هوش مصنوعی: در این کشور، نامور و مشهور کیقباد بر اثر ترس از تیغ (شمشیر) او، هیچکس نمی‌تواند بدون پا و سر زندگی کند. بدین معنا که در این سرزمین، هیچکس نمی‌تواند به راحتی و بی‌پناهی زندگی کند، زیرا خطر دائماً تهدیدشان می‌کند.
کیقباد آمد، چو بیرون شد ز ملک افراسیاب
کرد آباد آنچه بود از فتنهٔ ترکان خراب
هوش مصنوعی: کیقباد پس از خروج از سرزمین افراسیاب، همه چیزهایی که در اثر فتنهٔ ترکان ویران شده بود را دوباره آباد و ساماندهی کرد.
زان سپس کاوس کی شد ملک را مالک رقاب
وندر آغاز شهی شد کشور از او کامیاب
هوش مصنوعی: پس از آن، کاوس به حکومت رسید و مالک سرزمین‌ها شد و در آغاز، با فرمانروایی او، کشور از نعمت‌ها و موفقیت‌ها برخوردار گردید.
لیک‌از آن‌پس کرد از استبداد و نخوت فتح باب
هم ز استبداد و نخوت کرد زی گردون شتاب
هوش مصنوعی: اما پس از آن، از ظلم و خودبزرگ‌بینی گام برداشت و شروع کرد به رهایی از این وضعیت، تا به آسمان شتاب گیرد.
زان سبب شد بسته در بند شه مازندران
کبر و خودرایی‌، بلی چونین کند با مهتران
هوش مصنوعی: به همین دلیل، شاه مازندران به خاطر غرور و خودبزرگ‌بینی‌اش در قید و بند گرفتار شد. بله، اینگونه است که با بزرگترها و مقام‌داران رفتار می‌کند.
سوی ایران شد سپس کیخسرو پیروزبخت
عدل کرد آغاز و بگرفت آن کیانی تاج و تخت
هوش مصنوعی: پس از پیروزی، کیخسرو به سوی ایران رفت و با عدالت خود حکومت را تأسیس کرد و تاج و تخت کیانی را به دست گرفت.
کرد با سلطان توران کار رزم وکینه سخت
باز جست از راستی کین پدر زان شوربخت
هوش مصنوعی: او با سلطان توران در کار جنگ و کینه‌ورزی جدی و مصمم شد و از راست‌گویی به خاطر کینه‌اش نسبت به پدرش بازگشت.
پس به لهراسب‌ سپرد آن‌ ملک‌ و خود بربست‌ رخت
و آن ملک چون کِشت‌ در این گلشن از نیکی درخت
هوش مصنوعی: او مملکت را به لهراسب سپرد و خودش بار و بنه‌اش را برداشت. آن کشور مانند درختی است که در این گلستان از نیکی می‌رویید.
رفت و آن دیهیم شاهی بر سر گشتاسب هِشت
و آن هم‌ اندر خسروی کرد آنچه کرد از خوب و زشت
هوش مصنوعی: گشتاسب، تاج شاهی را بر سر نهاد و در مقام پادشاهی، کارهایی انجام داد که شامل کارهای خوب و بد بود.
درگه گشتاسب شه‌، دین کرد پیدا زردهشت
کرد یزدان را جدا از دیو و دوزخ از بهشت
هوش مصنوعی: در درگاه گشتاسب، شاه، دین زرتشت آشکار شد و خدا را از دیو و دوزخ و بهشت متمایز کرد.
گفت بیداد و دروغ و ریمنی زشت ست، زشت
راستی جو در منشت و درگوشت و درکنشت
هوش مصنوعی: او می‌گوید که ظلم و دروغ، و همچنین حقه‌ بازی، چیزهایی زشت هستند؛ پس اگر کسی می‌خواهد درستکاری را پیدا کند، باید به حرف‌ها و رفتارهای ناپسند و زشت دیگران توجه نکند.
پارسا مرد آنکه ورزد مهر و داد و یار و کشت
راستی و ورزش و دادند درهای بهشت
هوش مصنوعی: انسان پاک و پرهیزگار کسی است که دوستی، عدل و راست‌گویی را در زندگی خود همراه دارد و با تلاش و جدیت به کارهایی همچون ورزش و دادخواهی می‌پردازد. چنین فردی در زندگی از درهای بهشت بهره‌مند خواهد شد.
پنجگه باید نماز آورد پیش اورمزد
کرد باید دوری از اهریمن و خونی و دزد
هوش مصنوعی: برای نزدیک شدن به اهورامزدا، باید نماز پنجگانه را به جا آورد و از اهریمن، خونریزی و دزدی دوری کرد.
دینش از بلخ و خراسان اندر ایران پرگشاد
با زر گشتاسب شاه و نیزهٔ اسفندیاد
هوش مصنوعی: دین او از مناطق بلخ و خراسان به ایران گسترش پیدا کرد، با کمک زر و ثروت گشتاسب شاه و نیزهٔ اسفندیاد.
شاه توران و سکستان در بداندیشی ستاد
قافیه گودال شو، بر پای شد جنگ و جهاد
هوش مصنوعی: شاه توران و سکستان در خواب و غفلت به سر می‌برند و بر اثر نادانی خود، خود را در ورطه‌ای عمیق می‌اندازند. این وضعیت موجب درگیری و جنگی جدی می‌شود.
اندرین پیکارها اسفندیار از پا فتاد
کشته اندر بلخ شد هم زرد هشت پاکزاد
هوش مصنوعی: در این نبردها، اسفندیار شکست خورد و در بلخ کشته شد و این حادثه مربوط به شخصی به نام زرد هشتپاکزاد است.
شد نبشته دین او بر پوست‌های گاومیش
گشت روشن آتش موبد از آن پاکیزه کیش
هوش مصنوعی: دین او بر پوست گاومیش نوشته شده است و آتش موبدان از این آیین پاک و سالم روشن شده است.
باری ازگشتاسب شه وز بهمن و اسفندیار
وز دگر شاهان بماند از نیک و بد بس یادگار
هوش مصنوعی: شاه گشتاسب به همراه بهمن و اسفندیار و دیگر پادشاهان، یادگاری از خوبی‌ها و بدی‌ها از خود به جا گذاشته‌اند.
وآن کزین شاهان به استبداد و جور انداخت کار
چرخ چون دارای بن داراکشید از وی دمار
هوش مصنوعی: کسی که همچون این پادشاهان با ظلم و ستم، کارهای دنیا را به هم می‌ریزد، مانند درختی است که وقتی از ریشه کشیده شود، تمام وجودش از بین می‌رود.
الغرض کبر و نفاق آمد در این ملک آشکار
تا شد از پور فیلیپ این‌ملک‌،‌بی‌مقدار و خوار
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه، در این سرزمین، تکبر و دورویی به وضوح نمایان شد، تا جایی که سلطنت از نسل فیلیپ به حدی کم‌رنگ و بی‌ارزش شد.
زان سپس گشت آشکارا نهضت اشکانیان
وز پس آنان برآمد رایت ساسانیان
هوش مصنوعی: پس از آن، قیام اشکانیان نمایان شد و پس از آن‌ها پرچم ساسانیان برافراشته شد.
داستان گوی گرگ باز این‌چنین فرمود یاد
واین ‌چنین ز استخر و نقش بیستو‌ن مطلب گشاد
هوش مصنوعی: در اینجا، یک داستان درباره گرگی بیان شده است که میانش نکته‌ای وجود دارد و در همان راستا، اشاره‌ای به استخر و نقش‌هایی که در بیستون وجود دارد، شده است. این نشان‌دهنده‌ی بیان معانی عمیق و داستان‌های پنهان در پس‌زمینه‌ی این مثال‌ها است.
کز مهابادی شد ایران سال‌ها بهروز و شاد
بد نخستینشان دژوسس خسرو با فر و داد
هوش مصنوعی: چندین سال ایران به برکت و شادی ادامه یافت و نخستین حکمرانش، خسرو، با شکوه و عدالت فرمانروایی کرد.
شهر اکباتان به آئینی عجب بنیان نهاد
خود مهابادی مِدی‌دان سرزمین ماه‌، ماد
هوش مصنوعی: شهر اکباتان به شکلی ویژه و خاص پایه‌گذاری شده است و این شهر، نشانه‌ای از تاریخ و فرهنگ باستانی مادی‌ها به شمار می‌آید.
آخر آنان سیاکزار است و بعد از آن گروه
شاهزادهٔ پارس‌، کورش یافت آن فر و شکوه
هوش مصنوعی: در پایان، آن‌ها به سیاکزار خواهند رسید و پس از آن، گروهی از شاهزادگان ایرانی، به نام کورش، آن قدرت و عظمت را پیدا خواهند کرد.
داستان کورش و کیخسرو والاگهر
سخت نزدیکند از عهد صبی با یکدگر
هوش مصنوعی: داستان‌های کورش و کیخسرو هر دو از نسل‌های بزرگ و مشهور ایرانی هستند و شباهت‌های زیادی در ویژگی‌هایشان دارند. آنها از زمان‌های قدیم با یکدیگر داستان‌ها و ویژگی‌های مشترکی داشته‌اند.
دخت استیهاژ «‌مندان‌» بود مام آن پسر
نیز شاه پارس « کمبیز» است کورش را پدر
هوش مصنوعی: دختر استیهاژ، همسر مردان نیکوکار و با فضیلت بود و آن پسر، شاه پارس کمبوجیه است که پدرش، کوروش بزرگ می‌باشد.
از مدی و فارس‌، کورش ساخت هم‌پیمان حشر
ملک آشوری گرفت و یافت بر بابل ظفر
هوش مصنوعی: کورش که از مدی و فارس برخاسته بود، با شاه آشوری همکاری کرد و بر بابل پیروزی به دست آورد.
رفته رفته شد مدی مغلوب و ایران یکسره
زان کورش کشت‌، زیرا داشت از یزدان فره
هوش مصنوعی: به تدریج، مادیان (مادها) شکست خوردند و ایران به طور کامل به سبب کورش نابود شد، زیرا او از سوی خداوند نصرت و کامیابی می‌داشت.
کورش آئین‌های نیک آورد درکشور پدبد
شیوهٔ قانون‌گزاری او به عالم گسترید
هوش مصنوعی: کورش قوانین نیک و مناسبی را به سرزمین خود آورد و طرز حکومتداری‌اش تأثیری فراگیر در جهان گذاشت.
جاده‌ها افکند و در فرسنگ‌ها خرسنگ چید
نیز او ایجاد کرد آئین چاپار و برید
هوش مصنوعی: او جاده‌ها را ساخت و در فاصله‌های دور سنگ‌های بزرگ را قرار داد. همچنین، او روش چلاندن پیام‌رسانان را ایجاد کرد و راه‌ها را مشخص کرد.
در نخستین جنگ چون بی‌نظمی لشگر بدید
نقشهٔ تنظیم و تقسیمات لشگرها کشید
هوش مصنوعی: زمانی که در اولین جنگ بی‌نظمی و آشفتگی در صفوف سربازان را مشاهده کرد، تصمیم گرفت که نقشه‌ای برای سازماندهی و تقسیم‌بندی لشگرها طراحی کند.
کلده و آشور و لیدی را گرفت اندر نبرد
مر یهودان را بداد آزادی و خشنودکرد
هوش مصنوعی: در نبرد، کلده، آشور و لیدی را شکست داد و یهودیان را آزاد کرد و به آنها خوشنودی بخشید.
از پس او پور اوکمبیز شاهنشاه شد
سرزمین مصر او را فتح بر دلخواه شد
هوش مصنوعی: پس از او، پسر اوکمبیز شاهنشاه، سرزمین مصر را به میل و خواست خود فتح کرد.
بعد مرگش مملکت آشفته و گمراه شد
نیز اسمردیس غاصب بر گزافه شاه شد
هوش مصنوعی: پس از مرگ او، کشور دچار آشفتگی و سردرگمی شد و اسمردیس، که به ناحق به سلطنت رسید، بر تخت سلطنت نشست.
زان میان دارای بن گشتاسب زیب‌گاه شد
دست شاهان دروغی هر طرف کوتاه شد
هوش مصنوعی: در آن زمان، ملک و سلطنت گشتاسب زیبا و بسیار خوش‌قد و قامت شد، ولی دروغگویان و شاهان فریبکار هر کجایی که بودند، در قدرت و نفوذشان کاسته شد.
پیرو قانون کورش بود و بختش رهنمون
یادگارش تخت جمشید است و نقش بیستون
هوش مصنوعی: این فرد به اصول و قانون‌های کورش بزرگ پایبند بود و سرنوشتش راهنمای او شد. یادگاری از او، تخت جمشید و کتیبه‌های بیستون است.
خاتم آن خسروان دارای کدمانوس شد
آنکه عهدش در وطن سرمایهٔ افسوس شد
هوش مصنوعی: دولت و حاکمیت کسانی که بر سرزمین خود تسلط دارند، مانند یک حلقه در انگشتری می‌ماند. آنکه وعده‌اش در کشور، دلیل اندوه و افسوس شده است.
ملک ایران بهرهٔ اسکندر منحوس شد
وز پس مرگ سکندر بخش سولوکوس شد
هوش مصنوعی: پادشاهی ایران به دست اسکندر بدشگون افتاد و پس از مرگ اسکندر، نوبت به سلوکوس رسید.
زانطیوخس شام ‌و مصر از آن بطلمیوس شد
سند و کابل هم به‌ سرداری دگر مرئوس شد
هوش مصنوعی: از آنجا که شام و مصر تحت تسلط بطلمیوس قرار گرفت، شهرهای سند و کابل نیز به فرماندهی دیگری تسخیر شدند.
ملک ایران شد اسیر پنجهٔ یونانیان
زان طرف یونان فتاد اندر کف رومانیان
هوش مصنوعی: کشور ایران تحت سلطه و کنترل یونانیان قرار گرفت و از طرف دیگر، فرمانروایی رومانی‌ها نیز در آنجا برقرار شد.
نهضت اشکانیان گشت از خراسان آشکار
اشک اول کرد بنیاد آن بنای استوار
هوش مصنوعی: نهضت اشکانیان از خراسان آغاز شد و اشک اول، پایه‌گذار این بنای استوار بود.
نام آنان پهلوی بد، پهلوانیشان شعار
یافت خط پهلوی ز آنان رواج اندر دیار
هوش مصنوعی: نام آنها به بدی در کنار پهلوانی‌شان شناخته شده و نشانهٔ پهلوانی آنها تبدیل به یک شعار شده است. خط پهلوی به خاطر آنان در سرزمینشان رواج یافته است.
جیش یونان را براندند از وطن زآغاز کار
بر سپاه رم ظفر جستند در هر کارزار
هوش مصنوعی: یونانیان از دیار خود رانده شدند و در آغاز جنگ‌ها به سپاه روم حمله‌ور شدند و در هر میدان نبرد به دنبال پیروزی بودند.
آخرینشان اردوان بد کاردشیر بابکان
کشتش اندر رزم و بستد مملکت را رایگان
هوش مصنوعی: اردوان آخرین پادشاه، بدبختانه در جنگ توسط کاردشیر بابکان کشته شد و او توانست بدون هیچ هزینه‌ای کشور را به تصرف خود درآورد.
این ره نیز از ستم این ملک را پیراستند
روی ایران را چو روی نیکوان آراستند
هوش مصنوعی: در این راه نیز به خاطر ظلم و ستم، سرزمین ایران را به زینت آراسته‌اند، چنان‌که چهره‌ای نیکو و زیبا دارد.
بر نکوکاری فزودند از تطاول کاشتند
تا ابد زین ره به طبع اندر خوش و زیباستند
هوش مصنوعی: بر خوبی‌ها و نیکی‌ها افزوده‌اند و از تلاش و کوشش کاشته‌اند که این راه برای همیشه در دل به‌سانی خوش و زیبا باقی خواهد ماند.
یافتند آخر هرآنچ از پادشاهی خواستند
ور از اینان چند تن استمگر و ناشاستند
هوش مصنوعی: در نهایت، آنچه را که از پادشاهی خواسته بودند، به دست آوردند. اما آیا تعداد این افراد چندان زیاد است یا اینکه در واقع کم و نادرند؟
یافتستند از بدی‌ها کیفر و پاداش خویش
کیفر و پاداش یابدگرگ در آزار میش
هوش مصنوعی: افراد از اعمال ناپسند خود، عذاب و پاداشی دریافت می‌کنند. همان‌طور که گرگ بره را آزار می‌دهد، عذاب و پاداش نیز از خود رفتار انسان‌ها نشأت می‌گیرد.
از پس بابک مر او را بد یکی شاپور پور
تاج ملک پارس او را گشت از تایید هور
هوش مصنوعی: پس از بابک، شاپور، پسر تاج‌دار ملک پارس، او را فرمانروایی کرد و موفقیتش از تایید و حمایت خورشید بود.
اردشیر از خطه دارابجرد آورد زور
مردم استخر کز شاپور بودندی نفور
هوش مصنوعی: اردشیر از منطقه دارابجرد مردم استخر را به زور آورد؛ زیرا آن‌ها از شاپور بدشان می‌آمد.
تاج راکردند بخش اردشیر از راه دور
رزم ناکرده بشد شاپور مسکین روزکور
هوش مصنوعی: تاج را به اردشیر دادند، بدون اینکه او در جنگی شرکت کرده باشد، و شاپور در شب تاریک، مسکینی را تجربه کرد.
اردشیر بابکان بنهاد بر سر تاج داد
بازوی مردی به دفع تاجداران برگشاد
هوش مصنوعی: اردشیر بابکان تاج را بر سر گذاشت و با قدرت و شجاعت، مقابله با تاجداران را آغاز کرد.
اردشیر بابکان آمد ز ساسان یادگار
بود ساسان از نژاد بهمن اسفندیار
هوش مصنوعی: اردشیر بابکان از نسل ساسان به دنیا آمد و ساسان، نیاکانش از نسل بهمن و اسفندیار بودند.
در زمین فارس می گشتند چندین روزگار
همره گردان شده هرجا چراگه خواستار
هوش مصنوعی: در سرزمین فارس، افرادی به مدت زیادی در حال گشت و گذار بودند و همراه یکدیگر به هر جایی که تمایل داشتند، می‌رفتند.
بابک اندر شیرمردی بود مرد صد سوار
جمله اندر پارس مر دین مغان را پاسدار
هوش مصنوعی: بابک در دلیرمردی شجاعت و قدرتی داشت که در برابر صد سوار می‌ایستاد. او در پارس از دین زرتشتی دفاع می‌کرد و نگهبان آن بود.
در حدود فارس شاهی بود نامش جوزهر
بابک او راکشت و خالی ساخت جا بهر پسر
هوش مصنوعی: در منطقه فارس، شاهی به نام جوزهر بابک وجود داشت، که او به قتل رسید و به خاطر این حادثه، سرزمینش به طور خالی از سکنه شد و پسرش در آنجا نماند.
داستان کارنامه این‌چنین گوید خبر
کاردشیر از پشت دارا بود و ساسانش پدر
هوش مصنوعی: این داستان می‌گوید که خبر دربارهٔ قدرت و شجاعت کاردشیر از شخصی به نام دارا و ساسانی که پدر اوست، به ما رسیده است.
بود ساسان خود شبان پایک پیروزگر
مرزبان اردوان بد پاپک اندر پارس در
هوش مصنوعی: ساسانیان به عنوان شبانانی توانمند و پیروزمند، از مرزبان اردوان برخوردار بودند و این وضعیت در دوران پادشاهی پاپک در فارس برقرار بود.
بهر ساسان‌دید خوابی خوش سه شب آن تاجو‌ر
کز برپیلی سپید آراسته جسته مقر
هوش مصنوعی: شاهزاده ساسانی در خواب خوشی دید که در سه شب متوالی، تاجی زیبا بر سر دارد و آن تاج با نقره‌ای سفید تزئین شده است.
وآذر برزین و آذرخوره و آذرگشسب
چون‌‌خور او را روشن و او کرده زانان فال کسب
هوش مصنوعی: آذر برزین و آذرخوره و آذرگشسب به نوعی اشاره به آتش و آتش‌افروز دارد. در اینجا بیان می‌شود که روشنایی و حرارت آن‌ها، تاثیر مثبت و گرمازا بر روی شخصی داشته و او از این انرژی و ویژگی‌ها بهره‌برداری کرده است. به نوعی، به فال و پیشگویی نیز اشاره شده که بر اساس همین ویژگی‌ها به دست آمده است.
شاه پاپی سر به‌سر اخترشماران را بخواست
خواب‌های خود یکایک گفتشان بی کم وکاست
هوش مصنوعی: شاه پاپی تمامی خواب‌های خود را بدون هیچ کاهشی به اخترشماران بیان کرد.
جملگی گفتند مردی راکه دیدی پادشاست
یا ز فرزندانش یک تن پادشاهی را سزاست
هوش مصنوعی: همه گفتند که مردی را که مشاهده کردی، یا خود او پادشاه است و یا یکی از فرزندانش لیاقت پادشاهی را دارد.
زانکه پیل و هرسه آتش دولت و دین و دهاست
خواست‌ساسان را به‌بر پاپک وزو پرسید راست
هوش مصنوعی: زیرا که حکومتی که به دیانت و ثروت وابسته است، خواست ساسانیان را در برابر پاپک به‌حق و درست پرسید.
از پس زنهار پاپک‌، گفت با او راستی
کاصلم از ساسان بن دارای بن داراستی
هوش مصنوعی: پس از اینکه همۀ احتیاط‌ها رعایت شد، با او به راستگویی سخن گفت: «من از نسل ساسان بن داریوش هستم و این افتخاری برای من است.»
شد چو از این راز آگه پاپک فرخ‌نژاد
دختر خود را بدو پیوست و جاه و مال داد
هوش مصنوعی: وقتی پاپک به این راز آگاهی یافت، دختر خود را به او داد و ثروت و مقام نیز به او بخشید.
و اردشیر بابکان از دختر پاپک بزاد
پاپکش آموزگار آورد و پروردش به داد
هوش مصنوعی: اردشیر بابکان از دختر پاپک فرزندی به دنیا آورد و معلمی برای او آورد و به خوبی تربیتش کرد.
شد به‌ زودی اردشیر اندر هنرها اوستاد
شهرت فرهنگ و هنگش اندر ایران اوفتاد
هوش مصنوعی: اردشیر به‌زودی در هنرها به عنوان استاد شناخته شد و شهرت او در فرهنگ و هنر در ایران گسترش یافت.
اردوان پهلوی شاهنشه ایران ز ری
سوی پاپک نامه کرد و خواست برنا را ز وی
هوش مصنوعی: اردوان، شاهنشah ایران، از شهر ری نامه‌ای به پاپک فرستاد و خواست که جوانی را از او دریافت کند.
اردشیر از فارس شد با عدتی زی اردوان
جای دادش اردوان در صف رادان و گوان
هوش مصنوعی: اردشیر از فارس با نیروهایش به سمت اردوان رفت و اردوان او را در جمع جنگجویان رادان و گوان قرار داد.
در شکار و رزم شد همدوش خیل خسروان
در همه‌فرهنگ و هنگ از همگنان‌سر شد جوان
هوش مصنوعی: در جنگ و شکار، او همگام با بزرگان و پادشاهان زمانه خود بود و در میان تمام فرهنگیان و نظامیان، به جوانی بلندمرتبه و برجسته تبدیل شد.
اردوان با خیل بهر صید شد روزی روان
هر طرف راندند مردان بهر صید آهوان
هوش مصنوعی: اردوان به همراه گروهی برای شکار به راه افتاد و مردان در هر سو پراکنده شدند تا آهوان را صید کنند.
از پس گوری شد و افکند تیری اردشیر
تیر بگذشت از شکمب گور و آوردش به زیر
هوش مصنوعی: اردشیر تیر را پرتاب کرد و به گور افتاد. تیر از شکم گور عبور کرد و او را به زیر آورد.
تاخت پور اردوان آنجا که بود آن شیرمرد
گفت ‌هان بر دشت من‌ رفت این هنر وین کار کرد
هوش مصنوعی: پور اردوان به دشت رفت و با شجاعت خاصی گفت که این هنر و کار در دشت من انجام شده است.
اردشیرش گفت گرد کذب و رعنائی مگرد
آن تو و تیر و کمان و آن گور و آن دشت نبرد
هوش مصنوعی: اردشیر به او گفت که در دور و بر خود از دروغ و زیبایی‌های فریبنده دوری کن، چرا که تو، تیر و کمان، و آن قبر و آن دشت جنگ هستند.
اردوان آنجا شد و برتافت زان گفتار سرد
گفت با فرزند من جوئی ستیز و دار و برد؟
هوش مصنوعی: اردوان به آنجا رسید و از آن سخن بی‌احساس فاصله گرفت و گفت آیا با فرزند من می‌خواهی درگیر شوی و او را بگیری و ببر؟
خیز و از ایوان در اصطبل ستوران رخت نه
نزد اسبان در خور خود پایگاه و تخت نه
هوش مصنوعی: برخیز و از ایوان بیرون بیا، به اصطبل بیا و لباس خود را آنجا بگذار. نزد اسب‌ها، جایی برای نشستن و قدرتی که شایسته خودت باشد، وجود ندارد.
اردشیر از آن سخن پیچید و دم اندر کشید
پیش شاهنشه جز از فرمانبری راهی ندید
هوش مصنوعی: اردشیر پس از شنیدن آن سخن، فکرش را مشغول کرد و برای شاهنشاه خاموش ماند، چرا که جز اطاعت از او چاره دیگری نداشت.
سوی‌ بابک نامه‌ای بنوشت و کرد آن غم پدید
بابک او را پندها بنوشت و دادش بس نوید
هوش مصنوعی: بابک را نامه‌ای نوشت و غم خود را برای او بیان کرد. بابک نیز پندهایی برای او نوشت و خبرهای خوب به او داد.
نوجوان نزد ستوران پایگاهی برگزید
ساز رامش کرد و سرخوش بود با جام نبید
هوش مصنوعی: مرد جوانی جایی را میان سواران انتخاب کرد، برای خود ساز نواخت و با دل خوش در حال نوشیدن شراب بود.
اندرین هنگامه ناگه بابک اندر پارس مرد
اردوان ملک نیای وی به پور خود سپرد
هوش مصنوعی: در این زمان ناگهان بابک در فارس، مردی به نام اردوان را که پدربزرگ او بود، به پسرش سپرد.
هم درین احوال روزی اردوان پادشا
در بر خود داشت مر اخترشماران را بپا
هوش مصنوعی: روزی اردوان پادشاه اخترشماران را در کنار خود داشت.
گفت هان بینید راز اختران را برملا
آن کسان رفتند و بنشستند در مهمان‌سرا
هوش مصنوعی: به من اطلاع دهید که رازهای ستاره‌ها چگونه فاش شده است. افرادی که قبلاً رفتند و در مهمان‌سرا نشسته‌اند.
بود بر ایشان کنیزی ز اردوان فرمانروا
پس بسنجیدند راز اختران را بارها
هوش مصنوعی: در میان آن‌ها کنیزی از اردوان بود که فرمانروایی می‌کرد. سپس آن‌ها بارها به بررسی و سنجش اسرار ستاره‌ها پرداختند.
شاه را گفتند اگر از شه گریزد بنده‌ای
عاقبت آن بنده گردد خسرو فرخنده‌ای
هوش مصنوعی: گفتند اگر شاه از خود فرار کند، در نهایت آن بنده‌ای که از او فرار کرده است، به پادشاهی بزرگ و فرخنده تبدیل خواهد شد.
آن کنیزک را به پنهان بود ره با شیرمرد
رفت و راز اختران را در بر او فاش کرد
هوش مصنوعی: آن دختر کنیز به طور مخفیانه با مردی دلیر ملاقات کرد و اسرار ستاره‌ها را به او گفت.
اردشیرش گفت‌ باید جست ‌و رست از رنج و درد
شب چو خرگاه سیه زد زیر طاق لاجورد
هوش مصنوعی: اردشیر گفت که باید از دردها و رنج‌های شب به دنبال راهی برای رهایی بود، چون خرگاهی که زیر طاق لاجوردی قرار دارد، آرامش می‌بخشد و دور از سختی‌هاست.
زین نهادند از بر دو تازی اسب رهنورد
هر دو سوی پارس بگرفتند ره بی‌دار و برد
هوش مصنوعی: از این سو و آن سو بر دو اسب سوار شدند و راهی را که بدون نگهبان و مراقب بود، در پیش گرفتند.
همچو غرمی‌ بخت او اندر پیش پوینده بود
پادشاهی را به مردی یافت چون جوینده بود
هوش مصنوعی: شبیه سر و صدای خوشی، بخت او در حال پیشرفت بود و مانند کسی که در جستجوی چیزی است، پادشاهی را به مردی یافت که او نیز جستجوگر بود.
چه‌رن که‌شد روز، اردوان‌جست‌و کنیزک را ندید
هم درآن ساعت حدیث رفتن آنان شنید
هوش مصنوعی: صبح که شد، اردوان به جستجوی کنیزک پرداخت، اما در آن لحظه تنها話‌های رفتن آن‌ها را شنید.
در پی آنان فراوان تاخت لیکن کم رسید
پور او بهمن ز ملک پارس لشکرها کشید
هوش مصنوعی: او به دنبال آن‌ها به سرعت حرکت کرد، اما پسرش بهمن از سرزمین پارس سپاه زیادی را به راه انداخت و به او رسید.
اردشیر آمد به دریا بار و منزل برگزید
جیش پور اردوان زان‌شه شکستی سخت دید
هوش مصنوعی: اردشیر به دریا آمد و تصمیم به ایجاد سکونتگاهی گرفت. جیش پور اردوان، از آن مکان سختی و شکست را تجربه کرد.
زان سپس با اردوان بنمود حربی بس قوی
واندر آن میدان فرو شد پادشاه پهلوی
هوش مصنوعی: پس از آن، اردوان جنگی بسیار نیرومند را نشان داد و در آن میدان، پادشاه پهلوی شکست خورد.
داد عدل و داد داد از آن میان نوشیروان
زان بدو گیتی مر او را شاد شد روشنروان
هوش مصنوعی: نوشیروان به خاطر عدالت و انصافش باعث شادی و روشنی روح مردم شد.
دولت ایران ز عدلش یافت نیروی و توان
خلق را آزاد کرد از محنت و ذل و هوان
هوش مصنوعی: دولت ایران به واسطه عدالتش قدرت و توان را به دست آورد و مردم را از سختی‌ها و ذلت رهایی بخشید.
کس نبودی در زمان عدل او زار و نوان
دست در زنجیر عدلش داشتی پیر و جوان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در زمان حکومت عادل او، چه پیر و چه جوان، در زنجیر ناراحتی و افسردگی نبود و همه در آرامش و خوشی به سر می‌بردند.
هم به‌عهدش فخر کردی حضرت خیرالانام
گفت خود زادم به عهد خسرو عادل زمام
هوش مصنوعی: حضرت خیرالنام به عهد و پیمانی که بسته بود، افتخار کرده و می‌گوید که خود به‌عنوان فرزند این پیمان به دنیا آمده‌ام، آن‌هم در زمان پادشاهی عادل و بزرگ.
زین سخن جان و دل دانا برافروزد همی
جور را زین گفته خان و مان فرو سوزد همی
هوش مصنوعی: از این کلام، جان و دل آگاهان پرشور می‌شود و هرگونه ناراحتی از این گفته دل‌ها را تسکین می‌دهد و سبب می‌شود که دلتنگی‌ها و مشکلات زندگی فراموش شود.
پادشاهی کاین نصیحت را بیندوزد همی
دیدهٔ دشمن به تیر عدل بردوزد همی
هوش مصنوعی: پادشاهی که این نصیحت را بپذیرد، با چشمان تیزبین خود دشمنانش را به دقت تحت نظر دارد و با قضاوتی عادلانه به آنها پاسخ می‌دهد.
گفته این‌، تا خسروان را عدل آموزد همی
قصهٔ آنکو به چونین شاه کین توزد همی
هوش مصنوعی: این گفته به منظور آموزش عدالت به پادشاهان و خسروان است. داستانی روایت می‌شود که نشان می‌دهد چگونه یک چنین شاهی به ظلم و ستم متوسل می‌شود.
قصهٔ‌مشت و درفش‌و صحبت‌سنگ‌و سبوست
باری ار این پند را خسرو فراگیرد نکوست
هوش مصنوعی: این داستان دربارهٔ نبرد و گفتگوهای بزرگ است. اگر این نصیحت به دست شاه برسد و او آن را درک کند، بسیار خوب خواهد بود.
زان شهنشاهان به آخر خسرو پرویز بود
خسروی هشیار و صاحب‌رای و با تمییز بود
هوش مصنوعی: از میان همه شاهان، خسرو پرویز به عنوان آخرین و بزرگ‌ترین آنها شناخته می‌شود؛ او شاهی بود هوشیار، با تدبیر و سلیقه.
با زبانی نرم‌، او را خنجری خونریز بود
کشور اندر عهد او شایسته در هر چیز بود
هوش مصنوعی: با کلامی ملایم و شیرین، او وجودی خطرناک و بی‌رحم داشت. در دوره او، کشور در هر زمینه‌ای مقتدر و شایسته بود.
لیکن او را بدگمانی‌‌های خوف‌آمیز بود
وین گمان بد به ملک اندر نفاق‌انگیز بود
هوش مصنوعی: اما او نسبت به او بدگمانی‌های ترسناکی داشت و این گمان بد در میان مردم ایجاد نفاق می‌کرد.
لاجرم لشکر بر او شورید و شد شیرویه‌شاه
خسرو پرویز شد در بند شیرویه تباه
هوش مصنوعی: بنابراین، لشکری به او حمله کرد و شیرویه، شاه خسرو پرویز، به خاطر شیرویه به زنجیر افتاد و نابود شد.
از پس مرگ شهنشه خسروی معدوم شد
خون آن شاهنشه دانا بر ایران شوم شد
هوش مصنوعی: پس از مرگ آن پادشاه بزرگ و خردمند، خون او بر سرزمین ایران جاری شد و آن سرزمین دچار مصیبت و مشکلاتی ناگوار گشت.
فتنه‌ها برپا شد و هر حاکمی محکوم شد
اه این وکاه آن دارای مرز و بوم شد
هوش مصنوعی: آشوب‌ها و مشکلات به وجود آمد و همه حاکمان زیر سوال رفتند، به طوری که هر کسی به سرزمین خود اشاره‌ای کرد و برای آن دفاع کرد.
عرصهٔ ایوان کسری آشیان بوم شد
دیرگاهی کشور از امن و امان محروم شد
هوش مصنوعی: وقتی که ایوان کسری، که نماد عظمت و شکوه کشور بود، به یک ویرانه تبدیل شد، مدت زیادی طول نکشید که این سرزمین از امنیت و آرامش بی بهره ماند.
تا پس از چندی برون شد یزدگرد شهریار
هم مر او را بخت بد، با تازیان انداخت کار
هوش مصنوعی: پس از مدتی، یزدگرد، پادشاه، به دلیل بدشانسی‌اش با عرب‌ها مواجه شد و از آنها بیرون آمد.
خیل عریان عرب غالب نیامد در نبرد
کاختلافات بزرگان کرد با ما هرچه کرد
هوش مصنوعی: عرب‌های نیرومند هرگز در جنگ پیروز نشدند؛ آن‌ها در نبرد با ما فقط بر سر مشکلات و اختلافات سران و بزرگان دست به کار شدند و هر چه خواستند انجام دادند.
هشت بغی زیردستان دردها بر روی درد
خاک یاغی شد کجا خون دل پرویز خورد
هوش مصنوعی: هشت بغی (نزدیک به هشت تن از یاران و یاغیان) به دردهای خود اشاره دارند و در شرایط سختی قرار گرفته‌اند. زمین مانند یاغی شده و تحمل این همه درد بر دوش آن سنگینی می‌کند. در این میان، هیچ‌کس نمی‌داند که پرویز، که یکی از شخصیت‌های تاریخی است، دل خودش را با چه رنجی پر کرده و چه زجری را متحمل شده است.
چهر ملک از قتل آذرمی و پوران کشت زرد
زین مصائب تیغ هندی چوب شد در دست مرد
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و دل‌فریب ملک به خاطر کشتن آذرمی و پوران تغییر کرده و زرد شده است. این حوادث تلخ و دردناک مانند تیغی تیز بر دست مرد گردیده است.
لاجرم بر ما شکست آمد ز گشت روزگار
شاه شاهان کشته شد در مرو و باطل ماند کار
هوش مصنوعی: بنابراین، سرنوشت ما به شکستی انجامید، زیرا روزگار پیچیده‌ای از ما عبور کرد. شاه بزرگ و فرمانروا در مرو به قتل رسید و در نهایت کارهایی که انجام داده بود، بی‌نتیجه ماند.
ایزد احمد را به شوری مرسل و مأمور کرد
تا به دست‌آویز شوری خصم را مقهور کرد
هوش مصنوعی: خداوند احمد را به همدستی و مشورت برگزید تا با استفاده از این همکاری، دشمن را شکست دهد.
عدل و شوری بود کان ساحات را معمور کرد
پور عفان را ستبداد از خلافت دور کرد
هوش مصنوعی: عدالت و شورایی بود که باعث آبادانی سرزمین‌ها شد و حکومت عباسیان را از خلافت دور کرد.
و آل سفیان ‌را ز ملک این خو‌دسری‌ مهجور کرد
وانکه زینان خلق را از نیکوئی مسرور کرد
هوش مصنوعی: آل سفیان از سلطنت و قدرت خود دور شدند و آن کسی که مردم را به خوبی و زیبایی ترغیب کرد، به معنای حقیقی خوشحال و شاداب بود.
زادهٔ عبدالعزیز است آنکه از احسان و داد
سیرتی دیگر گرفت و شیوه‌ای دیگر نهاد
هوش مصنوعی: کسی که از خانواده عبدالعزیز به دنیا آمده، با بخشش و انصاف اخلاق و رفتار متفاوتی پیدا کرده و راهی جدید را در زندگی انتخاب کرده است.
آل عباس ارچه دیری سید و سلطان بدند
لیک تا بودند دست‌آویز این و آن بدند
هوش مصنوعی: هرچند که خاندان عباس مدت‌هاست که مقام و سلطنت داشته‌اند، اما در طول این مدت همواره به عنوان وسیله‌ای برای مقاصد دیگران استفاده شده‌اند.
گه ز طغیان عدوی خانگی حیران بدند
گه ز بیم فتنهٔ بیگانه سرگردان بدند
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر طغیان دشمنان نزدیک در سردرگمی به سر می‌بردند و گاهی هم به دلیل ترس از فتنه‌های بیگانگان، بی‌هدف و نگران بودند.
زان میان گر چند تن فرمانده کیهان بدند
از ره عدل و کمال و رادی احسان بدند
هوش مصنوعی: اگرچه در آن زمان چند نفر فرمانروای جهان بودند و بر اساس اصول عدالت، کمال و نیکی حکومت می‌کردند، اما...
ورنه اینان را دمی نگذاشتندی بی‌زیان
دیلمان‌، سلجوقیان‌، خوارزمیان‌، چنگیزیان
هوش مصنوعی: اگر این مردم را لحظه‌ای بی‌دردسر و بدون آسیب رها می‌کردند، دیلمانی‌ها، سلجوقی‌ها، خوارزمی‌ها و چنگیزی‌ها در آرامش نمی‌ماندند.
خود شنیدی ای ملک اخبار هارون‌الرشید
کز کمال و عدل و رادی بوده در گیتی وحید
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو خود شنیده‌ای که هارون‌الرشید در زمینه کمال، عدالت و رادی به عنوان یکتایی در جهان شناخته می‌شود.
درگه بخشش نگفتی کاین طریف است آن تلید
در ره جنبش نگفتی کاین قریب است آن بعید
هوش مصنوعی: در درگاه بخشش می‌گویند که این خطای ناچیز نیست و در مسیر حرکت نیز اشاره نکردی که این چیز نزدیک است و آن دور.
نیز عبدالله مأمون بود در دانش فرید
خسروی کردند با روی خوش و بخت سعید
هوش مصنوعی: عبدالله مأمون به خاطر دانش و علمش معروف بود و او با روی خوش و بخت خوب، با فردی به نام خسرو (فرید) رفتار می‌کرد.
گرچه برآل محمد ظلمشان مستور نیست
خلق این دانند و ما را این سخن منظور نیست
هوش مصنوعی: هرچند ظلمی که به آل محمد می‌شود، بر هیچ‌کس پوشیده نیست و مردم این را می‌دانند، اما ما نمی‌خواهیم به این موضوع بپردازیم.
ز امر مامون لشکر طاهر سوی بغداد شد
بر امین از آن گروه جنگجو بیدادشد
هوش مصنوعی: لشکر طاهر به دستور مامون به سوی بغداد حرکت کردند و بر امین، فرمانروای آن زمان، فشار و مشکلاتی را تحمیل کردند.
تا تنش در خاک رفت وکشورش بر باد شد
گرچه مامون را دل از قتل امین ناشاد شد
هوش مصنوعی: زمانی که بدن او در خاک مدفون شد و کشورش به ویرانی کشیده شد، با این حال، مامون از قتل امین خوشحال نبود.
لیک خود ملکش ز قید همسری آزاد شد
مرو و آن سامان به عهدش خرم و آباد شد
هوش مصنوعی: اما خودش از قید و بند همسری رها شد، نرو و آن سرزمین به وعده‌اش شاداب و آباد گردید.
پس سوی بغداد شد وآن ملک ازو زیو‌ر گرفت
زان همایون فتح‌، طاهر پیش مامون فر گرفت
هوش مصنوعی: پس به سوی بغداد رفت و آن پادشاه از او جلوه و زیبایی گرفت. به دلیل آن پیروزی بزرگ، طاهر پیش مامون قرار گرفت.
زان سپس یک روز مامون روی شادی برگشاد
نیز در آن بزم طاهر را به خدمت بار داد
هوش مصنوعی: پس از آن، یک روز مامون با لبخند خوشحالی در محفل حاضر شد و طاهر را به حضور پذیرفت.
چون به طاهر دید، مامون برکشید آه از نهاد
گوهر اشکش ز درج دیده در دامان فتاد
هوش مصنوعی: وقتی مامون طاهر را دید، از دلش ناله‌ای برآمد و اشکش از چشمانش ریخت و بر دامانش افتاد.
گفت از طاهر مرا قتل امین آمد بهٔاد
پس به طاهر داد منشوری ز راه دین و داد
هوش مصنوعی: گفتند که فردی پاک‌نهاد و مورد اعتماد را به طاهر معرفی کردند و او را به خاطر رعایت اصول دین و عدالت، ستایش کردند.
کفت شو سوی خراسان واندر آنجا داد کن
وز ره احسان و داد آن ملک را آباد کن
هوش مصنوعی: به خرسان برو و در آنجا کارهای نیک انجام بده و از طریق بخشش و نیکی، آن سرزمین را آباد کن.
رفت طاهر زی خراسان واندر انجا داد کرد
وز ره احسان و داد آن ملک را آباد کرد
هوش مصنوعی: طاهر از خراسان رفت و در آنجا به فرمانروایی پرداخت و با نیکی و بخشش، آن سرزمین را آباد کرد.
خاطر آن قوم را از قید رنج آزاد کرد
ملک را خرم چو باغ اندر مه خرداد کرد
هوش مصنوعی: دل آن مردم را از زحمت و مشقت رها کرد. ملک همچون باغی سرسبز و شاداب در ماه خرداد گشته است.
پس به خطبه نام مامون را به‌ عمد از یاد کرد
هم به‌ شب جان داد و مامون آل او را شاد کرد
هوش مصنوعی: پس به عمد در خطبه نام مامون را فراموش کرد و در شب جان خود را تسلیم کرد؛ و مامون خاندان او را خوشحال کرد.
از خراسان آل طاهر کام‌ها برداشتند
کام‌ها برداشتند و نام‌ها بگذاشتند
هوش مصنوعی: از خراسان، خاندان طاهر بهره‌مند شدند و نام‌هایی برای خود انتخاب کردند.
چون محمد آنکه طاهر را بدی سیم پسر
شد قرین عیش وگشت ازکارکشور بی‌خبر
هوش مصنوعی: زمانی که محمد با طاهر زیورآلات را به او داد، پسر او به شادی و خوشگذرانی مشغول شد و از اوضاع کشور بی‌خبر ماند.
آل زید اندر ری وگرگان برآوردند سر
هم خراسان را ستد یعقوب لیث رویگر
هوش مصنوعی: در روزگاری، افراد زید در شهرهای ری و گرگان به قدرت رسیدند و سرزمین خراسان را تحت کنترل خود درآوردند، یعقوب لیث نیز به عنوان رهبری در این منطقه ظهور کرد.
پس به پور زید جست آن رویگرزاده ظفر
فارس را هم در زمان بستد به نیروی هنر
هوش مصنوعی: پس زید، پسر آن شخص، در جستجوی آن پیروز جوان فارس برآمد و با قدرت هنرش، او را در زمان مناسب به دست آورد.
زان سپس برکشور بغداد دندان کرد تیز
لیک جیش معتمد از حیله دادندش گریز
هوش مصنوعی: سپس او دندان‌ها را بر زمین بغداد تیز کرد، اما معتمد از حیله‌ای که در کار بود، از او فرار کرد.
چون شکسته شد از انره منزلی واپس نشست
هم در آن منزل ز رنج و درد شد نالان و پست
هوش مصنوعی: وقتی که از ناحیه منزلش دچار مشکل و شکست می‌شود، به همان منزل بازمی‌گردد و در آنجا به خاطر رنج و درد بسیاری که کشیده، گله و شکایت می‌کند و حالتی اندوهناک و ذلت‌بار پیدا می‌کند.
پس خلیفه کس فرستادش که جای صلح هست
رویگر بنهاد تیغ و پاره‌ئی نان پیش دست
هوش مصنوعی: خلیفه نفرستی برای تعیین محل صلح، او از ترس جنگ، شمشیرش را زمین گذاشت و تکه‌ای نان مقابلش گذاشت.
گفت کاو برهد ز من گر جان من زین غم نرست
ورنه زین تیغ افکنم درکشور و ملکش شکست
هوش مصنوعی: گفت اگر کسی از من جدا شود، اگر جان من از این غم نرست، در غیر این صورت، با تیغی که در دست دارم، کشور و سلطنتش را نابود خواهم کرد.
ور شکست آید به من دیگر نجویم‌ سروری
این من و این نان خشک و آن دکان مسگری
هوش مصنوعی: اگر روزی شکست و ناامیدی به سراغ من بیاید، دیگر به دنبال سروری و خوشی نخواهم بود. اکنون فقط همین نان خشک و دکان مسگری‌ام را دارم.
گرچه خود بدرود گیتی گفت با خواری خوار
لیک نامش زنده ماند اندر بسیط روزگار
هوش مصنوعی: اگرچه او با ذلت و ناامیدی از دنیا رفت، اما نامش در طول زمان جاودانه ماند و همواره در یادها باقی مانده است.
خود سزد، زینان اگر جویند شاهان اعتبار
مکرمت آرند پیش و عزم سازند آشکار
هوش مصنوعی: اگر شاهان خواهان اعتبار و ارج و قرب باشند، شایسته است که به دنبال فضیلت و بزرگ‌منشی بروند و تصمیمات خود را به‌وضوح نشان دهند.
کار پاس ملک را بخشند با مردان کار
تا به کار آیند اینان روز جنگ و کارزار
هوش مصنوعی: کار کشور به دست مردان کاردان سپرده می‌شود تا در روز نبرد و جنگ به کار بیفتند.
چون به لشکر وقت آسایش ملک نیکی نکرد
روز پیکار از سر سلطان بر آرد خصم‌، گرد
هوش مصنوعی: وقتی که در زمان جنگ، آرامش و راحتی به لشکر و پادشاه نرسد، دشمن از سر سلطان می‌تواند با قدرت و نیرو حمله کند.
ازپس او عمرولیث آمد برون زی سیستان
رفت شیر سیستان در جند شاپور از میان
هوش مصنوعی: پس از آنکه عمرولیث به میدان آمد، به سمت سیستان رفت. شیر سیستان، یعنی دلاوران آنجا، در جند شاپور (جنگی که در نزدیکی شاپور رخ داده) از میان برخاستند.
بر خراسان و عراق و پارس تا مازندران
وآمدش منشور شاهی از خلیفهٔ تازیان
هوش مصنوعی: در سرزمین‌های خراسان، عراق، فارس و مازندران، فرمانی از سوی خلیفه عرب، به عنوان نماد سلطنت و قدرت، صادر شده است.
بودش اندر نظم لشکر سیرت نوشیروان
بود شاهی بر دل و لشکرکش و بسیاردان
هوش مصنوعی: او در بین نیروی نظامی خود، مانند نوشیروان، که پادشاهی بزرگ و دلیر بود، قرار دارد و قدرت و دانش بسیاری دارد.
وز سر نخوت از اسمعیل سامانی‌، شکست
خو‌رد و، اندر محبس بغداد از جان شست دست
هوش مصنوعی: اسماعیل سامانی به خاطر تکبر و خودخواهی‌اش به سقوط دچار شد و در زندان بغداد از زندگی‌اش دست برداشت.
وان امیران خراسان و بزرگان عراق
ملک را دریافتند از فر عدل و اتفاق
هوش مصنوعی: این دو فرمانروا از خراسان و بزرگان عراق، حکمرانی را از طریق عدالت و اتحاد به دست آوردند.
مملکت را آل سامان باز جستند از وفاق
وز دهش محمود غازی یافت از شاهان سباق
هوش مصنوعی: کشور را دوباره به سامان رساندند و از اتحاد و بخشش محمود غازی بهره‌مند شدند و در میان پادشاهان برتری یافتند.
نیز خود ویران و بی‌بنیان شد از کبر و نفاق
دولت مسعود و آن آراسته کاخ و رواق
هوش مصنوعی: دولت مسعود به سبب غرور و نفاق، خود را ویران و بی‌اعتبار کرد و آن کاخ و ساختمان زیبا نیز به این سرنوشت دچار شد.
و آل سلجوق از وفاق و عدل چتر افراختند
چون نفاق اندر میان آمد کلاه انداختند
هوش مصنوعی: آل سلجوق با اتحاد و انصاف سایه‌ای گسترانیدند، اما زمانی که اختلاف و نفاق وارد شد، دیگر به حمایت یکدیگر نیامدند.
چون سر سامانیان از ماوراء‌النهر خاست
هم خراسان و ری وگرگان مر او را گشت راست
هوش مصنوعی: زمانی که سلسله سامانیان از سرزمین ماوراءالنهر ظهور کرد، خراسان، ری و گرگان به عنوان مناطق تحت حکومت او به شمار آمدند و به او وابسته شدند.
گفت‌ یک‌ تن ای ملک سنگ خراج ری جداست
هم فزون است از دگر معیارها وین کی رواست
هوش مصنوعی: یک نفر به ملک سنگ گفت که خراج ری (مالیات) جدا و بیشتر از معیارهای دیگر است. آیا این درست است؟
پادشاه دادگر معیار وی را بازخواست
با دگر معیارها سنجید و افزونیش کاست
هوش مصنوعی: پادشاه عادل برای ارزیابی فردی از معیارهای مختلف استفاده کرد و سپس نقاط قوت او را بررسی کرد و نواقصش را کاهش داد.
گفت زین پیش آنچه بگرفتیم افزون از رواج
زین سپس آن مایه اندکتر پذیریم از خراج
هوش مصنوعی: او گفت که در گذشته چیزهایی که به دست آوردیم، بیشتر از آنچه که فعلاً داریم به دست می‌آوریم، و حالا باید توجه داشته باشیم که چیزهایی که قبول می‌کنیم کمتر از مالیات و عوارض است.
خود چنین بودند آن شاهان با تاج و کلاه
ملک را آری ملک باید چنین دارد نگاه
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به ویژگی‌های پادشاهان اشاره دارد که باید در نگاه و رفتار خود، شایسته و والامقام باشند. پادشاهان با تاج و کلاهی که بر سر دارند، نماد سلطنت و قدرت هستند و باید به گونه‌ای رفتار کنند که شایستگی مقام خود را نشان دهند. به عبارت دیگر، حفظ احترام و کیفیت در حکمرانی یکی از اصول اساسی است.
گنج بخشودند و افزودند بر خیل و سپاه
ملک بگرفتند و بربستند بر بیگانه راه
هوش مصنوعی: ثروت و دارایی به مردم بخشیده شد و بر تعداد نیروها و سپاه افزوده شد. ملک و سرزمین را به تصرف درآوردند و راه را بر بیگانگان بستند.
تا به هنگام محمد، خسرو خوارزم شاه
گشت این ملک قدیم از غفلت سلطان تباه
هوش مصنوعی: در زمان محمد، خسرو خوارزم شاه به سلطنت رسید و این کشور قدیمی به دلیل سهل‌انگاری و بی‌توجهی سلطان به خرابی و نابودی دچار افت شد.
ملک ایران درکف چنگیزیان آمد همی
وندرین کشور بسی زینان زیان آمد همی
هوش مصنوعی: کشور ایران تحت سلطه مغولان قرار گرفت و این وضعیت موجب شد که خسارات زیادی به این سرزمین وارد شود.
ملک را چنگیز خود از طالع میمون گرفت
کز ره یاسا گرفت و از ره قانون گرفت
هوش مصنوعی: چنگیز، سلطنت را به وسیله بخت و اقبال خوب به دست آورد، زیرا که از طریق اصول یاسا و همچنین از طریق قوانین به موفقیت رسید.
در پی اجرای یاسا پیشی از گردون گرفت
خون آن را ریخت کو یاسای دیگرگون گرفت
هوش مصنوعی: در نتیجه اجرای فرمان یاسا، سرزمین تحت تأثیر قرار گرفت و خون آن را بر زمین ریختند، اما آن که یاسای متفاوتی را در دست گرفت، به جلو آمد.
بود حجام طبیعت‌، زان بیامد خون گرفت
سیل خون کشتگانش بیشی از جیحون گرفت
هوش مصنوعی: حجامت طبیعت به معنای درمان یا پاکسازی است و به همین دلیل، طغیان خون به راه افتاد. نتیجه این فرآیند، انبوهی از کشتگان بود که حتی از رود جیحون نیز بیشتر بود.
بندهٔ یاسای او گشتند شاهان زمن
وز در تبریز ملک آراست تا حد پکن
هوش مصنوعی: شاهان زمان به عنوان خدمتگزاران او درآمدند و در تبریز، کشور را تا جایی زیبا و آباد کردند که به اندازهٔ پکن جلوه‌گری داشت.
شد چرا خوارزمشاه از وی گریزان، ای دریغ
با چنان لشکر که بودش زیر فرمان‌، ای دریغ
هوش مصنوعی: چرا خوارزمشاه از او فرار کرد؟ افسوس که با آن لشکر بزرگ که تحت فرمانش بود، این اتفاق افتاد. افسوس!
ماند بی‌سردار از این معنی خراسان‌، ای دریغ
زان قبل جان‌های شیرین گشت قربان‌، ای دریغ
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر احساس و افسوسی عمیق است در مورد فقدان رهبری و از دست رفتن جان‌های باارزش و شیرین است، که اشاره به لحظاتی پر اهمیت و قربانی شدن دارد. گویا گوینده از نبود یک رهبر در سرزمینی که مورد احترامش است، ناامید و غمگین است و به یاد روزهایی می‌افتد که جان‌های شیرین قربانی می‌شدند.
ای دریغ آن ‌ملک همچون باغ رضوان‌، ای دریغ
کانچنان شد درکف کفار ویران‌، ای دریغ
هوش مصنوعی: البته! در این شعر، شاعر حسرت می‌خورد بر از دست رفتن جایی زیبا و بهشتی مانند باغ رضوان که اکنون به دست کافرانی ویران شده است. او به شدت از این وضعیت ناراحت و متاثر است و بر این دلتنگی و افسوس تاکید می‌کند.
سال ششصد خو‌یشتن را از اجانب پاس داشت
لیک‌ در شش‌ماه‌،‌ششصدساله‌جاه‌ازکف گذاشت
هوش مصنوعی: در سال ششصد، شخصی تلاش کرد تا خود را از دست بیگانگان حفظ کند، اما در مدت شش‌ماه، به راحتی تمام اعتبار و مقام خود را از دست داد.
شد سپس اوکتای قاآن مملکت را پیشبر
بود سلطانی کریم و پادشاهی دادگر
هوش مصنوعی: پس از آن، اوکتای قاآن به حکومت پرداخت و مملکت را به طور شایسته‌ای اداره کرد. او سلطانی بخشنده و پادشاهی منصف بود.
صیت عدل و جود او شد در همه کیتی سمر
در جهانداری و شاهی داشت آیین دگر
هوش مصنوعی: مشهوریت عدالت و generosity او در همه جا پیچیده است و در پادشاهی و فرمانروایی، او آدابی متفاوت داشت.
کرد آباد آنچه ویران کرد پیش از او پدر
زان پدر نشگفت اگر آید چنین فرخ‌پسر
هوش مصنوعی: هر چه پدر قبلی خراب کرده بود، او (فرخ‌پسر) آن را آباد کرد. از پدرش بعید نیست که چنین پسری به دنیا بیاید و کارهای شگفتی انجام دهد.
زانکه‌خودسیم‌ و زر از سنگ‌است‌لعل‌ و در زخاک
قدرت یزدان پاک است این‌، زهی یزدان پاک
هوش مصنوعی: ما خود به مانند طلا و لعل جواهر هستیم، اما از سنگ‌های معمولی به وجود آمده‌ایم. در زیر خاک، قدرت خداوند پاک نهفته است؛ پس ای خداوند پاک، چه چیز شگفت‌انگیزی!
تا گهی کاین ملک در چنگ هلاکوخان فتاد
از مغولان رخنه‌ها در کشور ایران فتاد
هوش مصنوعی: تا زمانی که این سرزمین به دست هلاکوخان افتاد، حمله‌هایی از سوی مغولان به کشور ایران صورت گرفت.
نیز از او مستعصم اندر پنجهٔ خذلان فتاد
ملک اسمعیلیان در عهدش از بنیان فتاد
هوش مصنوعی: در دوران سلطنت اسمعیل، او به شدت دچار مشکلات و شکست‌های زیاد شد و قدرتش به طور جدی تضعیف گردید.
جای بومان بود تا در پنجهٔ غازان فتاد
زین ملک آسایشی درکشور ویران فتاد
هوش مصنوعی: در اینجا به این معنی اشاره شده که اگر فرصتی برای ما فراهم می‌شد، در آن صورت می‌توانستیم به راحتی از کابوس‌های زندگی خلاص شویم و از شرایط سخت و ویران کشورمان نجات پیدا کنیم.
در دل چنگیزیان زان پس پدید آمد نفاق
تا ز کفشان شد برون شیراز و کرمان و عراق
هوش مصنوعی: پس از آن، در دل چنگیزیان اختلاف و نفاقی به وجود آمد که باعث شد شیراز، کرمان و عراق از دست آن‌ها خارج شود.
سرور احرار ایرانند، آل سربدار
کز فشار ظلم آشفتند اندر سبزوار
هوش مصنوعی: آل سربدار، افرادی هستند که در ایران آزادی‌خواهان را به رهبری خود پیوند زده و تحت فشار ظلم و ستم، به ناچار در سبزوار به حالت آشفتگی درآمده‌اند.
شهر نیشابور بگرفتند و بس شهر و دیار
وز دهاقین لشکری کردند بیرون از شمار
هوش مصنوعی: شهر نیشابور را گرفتار کردند و تنها به همین شهر و منطقه بسنده نکردند؛ بلکه از دهقانان نیز گروهی بزرگ از سربازان تشکیل دادند که تعدادشان بسیار زیاد بود.
بعد طغاتیمور چنگیزی به گرگان شهریار
و آخرین خرس مغول او بود در این مرغزار
هوش مصنوعی: پس از طغیانی که تیمور در تاریخ به جا گذاشت، در گرگان شهریاری وجود داشت که آخرین نماینده مغول‌ها و شبیه به یک خرس در این دشت‌ها بود.
سربداران بر سرش در خاک گرگان ریختند
همچو شیر شرزه خونش را به خاک‌ آمیختند
هوش مصنوعی: سربازان با شجاعت و سرسختی بر او هجوم آوردند و مانند شیرهای جنگجو، خونش را به زمین ریختند.

حاشیه ها

1398/11/12 14:02
کاربر

این بیت دارای دو غلط املایی است:
کورش آئین‌های نیک آورد درکشور پدبد
شیوهٔ قانون‌گزاری او به عالم گسترید
پدبد »» پدید
قانون‌گزاری »» قانون‌گذاری،

1398/11/13 00:02
nabavar

کاربر گرامی
همان ” قانونگزاری “ درست است

1398/11/13 00:02
nabavar

کابر گرامی
قانون گذاشتنی نیست ، قانون گزاردنی ست