گنجور

شمارهٔ ۶۸ - به یادگار در دفتر یکی از دوستان نوشته شد

چه یادگار نویسم من اندرین دفتر
که از کدورت دل خامه را قرار نماند
بدین خوشیم که از خوب و زشت کار جهان
به روزگار جز این چند یادگار نماند
یکی سوار درآمد به دشت و شوخی کرد
ولی دریغ که جز گرد از آن سوار نماند
تو ای رفیق که خواندی خط بهار امروز
بمان به کام دل خویش اگر بهار نماند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه یادگار نویسم من اندرین دفتر
که از کدورت دل خامه را قرار نماند
هوش مصنوعی: در این دفتر هیچ یادگاری از من باقی نمانده و دل خسته و آزرده‌ام دیگر آرامش ندارد.
بدین خوشیم که از خوب و زشت کار جهان
به روزگار جز این چند یادگار نماند
هوش مصنوعی: ما از اینکه در دنیای پر از خوب و بد، تنها این چند یادگار باقی مانده، خوشحالیم.
یکی سوار درآمد به دشت و شوخی کرد
ولی دریغ که جز گرد از آن سوار نماند
هوش مصنوعی: یک نفر سوار بر اسب وارد دشت شد و شوخی و سرگرمی کرد، اما افسوس که هیچ نشانی از آن سوار باقی نماند.
تو ای رفیق که خواندی خط بهار امروز
بمان به کام دل خویش اگر بهار نماند
هوش مصنوعی: ای دوستی که امروز بهار را با دل خوش مشاهده کردی، بمان و از زندگی لذت ببر، حتی اگر بهار همیشه باقی نماند.

خوانش ها

شمارهٔ ۶۸ - به یادگار در دفتر یکی از دوستان نوشته شد به خوانش عندلیب