شمارهٔ ۳۲ - به مناسبت سقوط امپراتوری عثمانی
فغان که ترک مرا تیره گشت رومی روی
دگر به گرد دل خسته ترکتازی نیست
برفت شوکت و طی شد جمال و طلعت او
مرا دگر به رخ انورش نیازی نیست
شمارهٔ ۳۱ - در دوران گرفتاری: بدتر ز دورویی به جهان منقصتی نیستشمارهٔ ۳۳ - شکوه: فلان سفیه که بر فضل من نهاد انگشت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فغان که ترک مرا تیره گشت رومی روی
دگر به گرد دل خسته ترکتازی نیست
هوش مصنوعی: آه، چه دردناک است که دوستم به من بیاعتنا شده و چهرهاش را به سمت دیگری برگردانده است. دل خستهام دیگر توان تحمل این بیمهری را ندارد.
برفت شوکت و طی شد جمال و طلعت او
مرا دگر به رخ انورش نیازی نیست
هوش مصنوعی: رفته است زیبایی و جذابیت او، و حالا دیگر نیاز به دیدن چهرهاش ندارم.