شمارهٔ ۱۴۴ - وعدهٔ مادر
شنیدهام پسری را جنایتی افتاد
از اتفاق که شرحش نمیتوان دادن
قضات محکمه دادند حکم قتلش را
که رسم نیست به بیچارگان امان دادن
بهدست و پای درافتاد مادرش که مگر
توان نجاتش از آن مرگ ناگهان دادن
بود علاقهٔ مادر به حالت فرزند
حکایتی که محال است شرح آن دادن
از آن که بود مقصر جوان و دشوار است
رضا به فاجعهٔ مرگ نوجوان دادن
به صورتش دم تیغ آشنا نگشته جفاست
گلوش را به دم تیغ خونفشان دادن
بهار زندگیش ناشکفته حیف بود
گلش به دست جفاکاری خزان دادن
ولی دربغ که قانون حرام میدانست
چنان شکار حلالی به رایگان دادن
بود شکستن قانون گناه و نیست گناه
عزیز جانی در دست جانستان دادن
فقیر بود زن و نالهاش نداشت اثر
کجا به ناله توان سنگ را تکان دادن
همه رسوم و قوانین نوشته بر فقراست
بجز مراتب احسان و رسم نان دادن
وسیلهای به ضمیر زن فقیرگذشت
که باید آن را یاد جهانیان دادن
گرفت رخصت و در حبسگه پسر را دید
چه مشکل است تسلی در آن مکان دادن
بگفت غم مخور ای نور دیده کاسانست
ترا نجات ازین بحر بیکران دادن
به رهن دادهام اسباب خانه را امروز
که لازمست تعارف به این و آن دادن
ز پای دار به آن غرفه بلند نگر
مرا ببینی آنجا به امتحان دادن
گرم سپیدبود رخت مطمئن گشتن
وگر سیاه، به چنگ اجل عنان دادن
شبی گذاشتپسر در امید وگفت رواست
زمام کار به اشخاص کاردان دادن
صباح مرگ یکی دار دید و میدانی
پر ازدحام، چو لشکر به وقت سان دادن
به غرفه مادر خود دید در لباس سفید
دلش قوی شد از آن عهد و آن زبان دادن
نشاط کرد و بشد شادمانه تا در مرگ
چو داد باید جان، به که شادمان دادن
فتاد رشتهٔ دارش به گردن و جان داد
بهرغم مادر و آن وعدهٔ نهان دادن
یکی بگفت به آن داغدیده مادر زار
به وقت تسلیت وتعزیت نشان دادن
چرا تو وعدهٔ آزادی پسر دادی
مگر نبود خطا وعدهای چنان دادن
جواب داد چو نومیدگشتم این گفتم
که بچهام نخورد غم بهوقت جان دادن
شمارهٔ ۱۴۳ - در تحمل نکردن زور: دو رویه زیر نیش مار خفتنشمارهٔ ۱۴۵ - دین و وطن: زمانه کرد چو در بر شعار دین و وطن
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنیدهام پسری را جنایتی افتاد
از اتفاق که شرحش نمیتوان دادن
هوش مصنوعی: شنیدهام پسری به طور ناخواسته مرتکب عمل زشتی شده که نمیتوان دربارهاش صحبت کرد.
قضات محکمه دادند حکم قتلش را
که رسم نیست به بیچارگان امان دادن
هوش مصنوعی: قضات دادگاه حکمی صادر کردند که او را به قتل برسانند، زیرا به نظرشان کمک کردن به افراد بیچاره و بیدفاع عادی نیست.
بهدست و پای درافتاد مادرش که مگر
توان نجاتش از آن مرگ ناگهان دادن
هوش مصنوعی: مادرش با دلسوزی و desperation به دنبال نجات او از مرگ ناگهانی بود و هرچقدر که میتوانست تلاش میکرد.
بود علاقهٔ مادر به حالت فرزند
حکایتی که محال است شرح آن دادن
هوش مصنوعی: علاقهی مادر به فرزندش وضعیتی است که توصیف آن غیرممکن است.
از آن که بود مقصر جوان و دشوار است
رضا به فاجعهٔ مرگ نوجوان دادن
هوش مصنوعی: این بیان به این موضوع اشاره دارد که وقتی جوانی به اشتباهی دچار میشود، قبول کردن و راضی شدن به نتیجهی ناخوشایند مرگ او بسیار دشوار است. در واقع، این احساس را به تصویر میکشد که زندگی جوانان مهم و باارزش است و از دست دادن آنها به راحتی قابل تحمل نیست.
به صورتش دم تیغ آشنا نگشته جفاست
گلوش را به دم تیغ خونفشان دادن
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت چهره فردی اشاره دارد که هنوز توجه و آشنایی کافی با او پیدا نشده است. به نوعی بیان میکند که ظلم و بیتوجهی به این زیبایی، مانند ریختن خون به ناحق است. این تصویر به اوج درد و نادیده گرفتن ارزشها اشاره میکند.
بهار زندگیش ناشکفته حیف بود
گلش به دست جفاکاری خزان دادن
هوش مصنوعی: زندگیاش در آستانهی شکوفایی بود و حیف که گلش را به دستان بیرحم خزان سپردند.
ولی دربغ که قانون حرام میدانست
چنان شکار حلالی به رایگان دادن
هوش مصنوعی: اما در بغل کسی که میفهمید شکار حرام است، چطور میشود یک شکار حلال را به راحتی و بدون هیچ هزینهای تقدیم کرد.
بود شکستن قانون گناه و نیست گناه
عزیز جانی در دست جانستان دادن
هوش مصنوعی: شکستن قانون، خود گناه نیست و نمیتوان گناهی دانست اگر جان عزیز کسی در دست کسی باشد و او جانش را به او بدهد.
فقیر بود زن و نالهاش نداشت اثر
کجا به ناله توان سنگ را تکان دادن
هوش مصنوعی: زن بیپول و ضعيفی در حال ناله بود، اما صدای نالهاش تاثیری نداشت. چه جای ناله که بتواند سنگی را از جا بلند کند.
همه رسوم و قوانین نوشته بر فقراست
بجز مراتب احسان و رسم نان دادن
هوش مصنوعی: تمام آداب و قوانین معمول برای فقرا تنظیم شده، جز مواردی مانند کمک کردن و دادن نان به آنها.
وسیلهای به ضمیر زن فقیرگذشت
که باید آن را یاد جهانیان دادن
هوش مصنوعی: یک وسیلهای به ذهن زن فقیر رسید که او باید آن را به جهانیان معرفی کند.
گرفت رخصت و در حبسگه پسر را دید
چه مشکل است تسلی در آن مکان دادن
هوش مصنوعی: او اجازه گرفت و پسر را در زندان دید و متوجه شد که تسلی دادن در آن مکان چه کار سختی است.
بگفت غم مخور ای نور دیده کاسانست
ترا نجات ازین بحر بیکران دادن
هوش مصنوعی: نگران نباش، ای روشنی چشم من، چرا که روح تو از این دریای بیپایان نجات خواهد یافت.
به رهن دادهام اسباب خانه را امروز
که لازمست تعارف به این و آن دادن
هوش مصنوعی: امروز وسایل خانه را به رهن گذاشتهام، چون لازم است که به دیگران تعارف کنم.
ز پای دار به آن غرفه بلند نگر
مرا ببینی آنجا به امتحان دادن
هوش مصنوعی: از زیر درخت به آن اتاق بلند نگاه کن، مرا خواهی دید که آنجا در حال امتحان دادن هستم.
گرم سپیدبود رخت مطمئن گشتن
وگر سیاه، به چنگ اجل عنان دادن
هوش مصنوعی: اگر لباس تو سفید باشد، میتوانی با اطمینان بیشتری زندگی کنی؛ اما اگر سیاه باشد، یعنی به زودی باید به سرنوشتی سخت و ناپسند تن بدهی.
شبی گذاشتپسر در امید وگفت رواست
زمام کار به اشخاص کاردان دادن
هوش مصنوعی: یک شب، پسری در حالی که امیدوار بود، گفت که سپردن مدیریت کارها به افراد با تجربه و دانا کار درستی است.
صباح مرگ یکی دار دید و میدانی
پر ازدحام، چو لشکر به وقت سان دادن
هوش مصنوعی: در آغاز صبح، کسی را دید که در میدان شلوغی قرار دارد، مانند سربازان هنگام آماده شدن برای رژه.
به غرفه مادر خود دید در لباس سفید
دلش قوی شد از آن عهد و آن زبان دادن
هوش مصنوعی: در اتاق مادرش او را در لباس سفیدی دید و دلش از آن یاد و قولی که داده بود، پر از امید و قوت شد.
نشاط کرد و بشد شادمانه تا در مرگ
چو داد باید جان، به که شادمان دادن
هوش مصنوعی: او شادی کرد و با شوق و سرور به زندگی ادامه داد، و هنگام مرگ نیز با شادمانی جان خود را تسلیم کرد، زیرا بهتر است با شادی جان بدهیم.
فتاد رشتهٔ دارش به گردن و جان داد
بهرغم مادر و آن وعدهٔ نهان دادن
هوش مصنوعی: به گردن او طنابی پیچیدند و او جانش را فدای عشق کرد، با اینکه مادرش نگران بود و وعدهاش چیزی دیگر بود.
یکی بگفت به آن داغدیده مادر زار
به وقت تسلیت وتعزیت نشان دادن
هوش مصنوعی: یکی به مادر داغدیده گفت که در زمان تسلیت و همدردی، باید احساسات خود را نشان بدهد و به او دلداری دهد.
چرا تو وعدهٔ آزادی پسر دادی
مگر نبود خطا وعدهای چنان دادن
هوش مصنوعی: چرا به فرزندت قول آزادی دادی؟ مگر این وعده دادن خطا نیست؟
جواب داد چو نومیدگشتم این گفتم
که بچهام نخورد غم بهوقت جان دادن
هوش مصنوعی: وقتی ناامید شدم، به خودم گفتم که کودکم در لحظهی مرگ غم نخواهد خورد.