شمارهٔ ۸۳
منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن
ندانم اینکه چه افتاده عشق را با من
بلی هر آنکو عشق بتانش چیره شود
شگفت نیست گر آید نزار و پیر و کهن
ز رنج و درد چنان شد تنم که گر بینی
گمان بری که سرشته ز رنج و دردم تن
مرا ز عشق که بر اهرمن نصیب مباد
سیه تر آمده گیتی ز جان اهریمن
چو تفته آهن، دل در برم از آن بگداخت
که یار را به بر اندر دلی است چون آهن
تنم بکاست از آنگه که عشق ورزبدم
بلی بکاهد مردم ز عشق ورزبدن
ازآن زمان که مرا عشق زد به دامان دست
همی فشانم خون از دو دیده بر دامن
دلم بیفسرد از جور یار و درد فراق
تنم بفرسود از گردش دی و بهمن
سخن ز عشق به کس گرچه مینگویم لیک
شرار عشق پدید آیدم ز سوز سخن
هوای یارم آمیخته است با رگ و پوست
چو رنگ و بوی نهفته به لاله و لادن
مرا رسید ز عشق آنچه ز آتش اندر عود
مرا مبین، که همه اوست اینکه بینی من
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم که عشق بتانم نموده پیر و کهن
ندانم اینکه چه افتاده عشق را با من
هوش مصنوعی: من کسی هستم که به خاطر عشق، چهرههای زیبا و دلربا دچار پیری و کهنگی شدهام و نمیدانم چه بر سر عشق و احساساتم آمده است.
بلی هر آنکو عشق بتانش چیره شود
شگفت نیست گر آید نزار و پیر و کهن
هوش مصنوعی: هرکس که به عشق معشوقان دلبسته شود، جای شگفتی نیست که دچار شکست و سالخوردگی گردد.
ز رنج و درد چنان شد تنم که گر بینی
گمان بری که سرشته ز رنج و دردم تن
هوش مصنوعی: بدن من از شدت رنج و درد به حالتی درآمده است که اگر آن را ببینی، تصور میکنی که خود از رنج و آلام ساخته شده است.
مرا ز عشق که بر اهرمن نصیب مباد
سیه تر آمده گیتی ز جان اهریمن
هوش مصنوعی: عشق من به قدری عمیق است که هیچ چیز نمیتواند به دشمنی و شرارت آسیب برساند. دنیا به خاطر وجود چنین شرارتها و اهریمنها به شدت تیره و تار شده است.
چو تفته آهن، دل در برم از آن بگداخت
که یار را به بر اندر دلی است چون آهن
هوش مصنوعی: چون آهن داغی که در آتش ذوب میشود، دل من نیز از عشق یار به شدت در حال ذوب شدن است؛ زیرا در قلب او نیز احساسی قوی و محکم مانند آهن وجود دارد.
تنم بکاست از آنگه که عشق ورزبدم
بلی بکاهد مردم ز عشق ورزبدن
هوش مصنوعی: هرگاه که عشق را در دل پرورش دادم، بدنم آسیب دید، و به همین دلیل، اگر کسی به عشق ورزیدن بپردازد، آن هم به نوعی بر انسان تأثیر میگذارد و موجب کاستیهایی در او میشود.
ازآن زمان که مرا عشق زد به دامان دست
همی فشانم خون از دو دیده بر دامن
هوش مصنوعی: از زمانی که عشق به من آسیب رسانده، اشکهایم را بر دامنم میریزم.
دلم بیفسرد از جور یار و درد فراق
تنم بفرسود از گردش دی و بهمن
هوش مصنوعی: دل من از آزار محبوب و درد جدایی رنج میکشد و بدنم از گذر روزهای دی و بهمن پژمرده و خسته شده است.
سخن ز عشق به کس گرچه مینگویم لیک
شرار عشق پدید آیدم ز سوز سخن
هوش مصنوعی: هر چند درباره عشق با کسی صحبت نمیکنم، اما آتش عشق درونم به وضوح از طریق کلمات و احساساتی که منتقل میکنم، نمایان میشود.
هوای یارم آمیخته است با رگ و پوست
چو رنگ و بوی نهفته به لاله و لادن
هوش مصنوعی: هوا و فضای یارم به گونهای با وجودم درهم آمیخته که همانند رنگ و بویی است که در گلهای نرگس و لادن نهفته است.
مرا رسید ز عشق آنچه ز آتش اندر عود
مرا مبین، که همه اوست اینکه بینی من
هوش مصنوعی: من از عشق به حالتی رسیدم که مانند تأثیری است که آتش بر چوب میگذارد. به من نگاه نکن، چون همهی آنچه هست، خود عشق است؛ اینکه ببینی من.
خوانش ها
شمارهٔ ۸۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1393/04/22 00:07
سیاوش
تنم بکاست از آنگه که عشق ورزبدم
بلی بکاهد مردم ز عشق ورزبدن .... به به به احسنت