شمارهٔ ۶۷
حیلهها سازد در کار من آن ترک پسر
تا دل خویش به او بازدهم بار دگر
گه فرو ریزد بر لالهٔ تر مشک سیاه
گه بیاراید مشک سیه از لالهٔ تر
چون مرا بیند دزدیده سوی من نکرد
من ندانم چه کنم یارب ازین دزد نگر
ترک من حیله بسی داند در بردن دل
داشت باید دل از حیلهٔ ترکان به حذر
دل ازین ترکان برگیر که این سنگدلان
همه نیرنگ طرازند و همه افسونگر
چون ز دست تو دل تو بربودند به زرق
ز تو جان تو ربایند به افسون دگر
حبذا کشور ری و آنهمه خوبان که دروست
که همه حور نژادند و همه ماه پسر
به سخن گفتن ماهند چوگوبند سخن
به کمر بستن سروند چو بندند کمر
اندر آن کشور جز روی نکو هیچ مجوی
کز نکوروئی آراستهاند آن کشور
هیچ در ایشان آئین دلآرایی نیست
در دبستان مگر این درس نکردند زبر
بیهده نیست که از من بربودند آن دل
که نهان داشتم از حمله ترکان ز نظر
دلکی هست مرا وین همه دلبر در پیش
نتوان دادن یک دل، به هزاران دلبر
به بتی دادم آن دل که مرا بود به دست
ای دریغا که مرا نیست جز این دل دیگر
وان بت من سوی ری رخت فروبست و برفت
من چنین ماندم بیدل به خراسان اندر
نیست کس تا چو دل خوبش دلی خواهم ازو
دل فروشی را بازار ببستند مگر
روز از این حسرت تا شام نشینم غمگین
شام ازین انده تا بام شمارم اختر
گر نیاساید از حسرت و اندوه، رواست
هرکرا نیست چو من از دل و دلدار خبر
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حیلهها سازد در کار من آن ترک پسر
تا دل خویش به او بازدهم بار دگر
هوش مصنوعی: پسر آن ترک در کار من ترفندها میزند تا بتوانم دوباره دل خود را به او بسپارم.
گه فرو ریزد بر لالهٔ تر مشک سیاه
گه بیاراید مشک سیه از لالهٔ تر
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، باران بر روی گلهای تازه میبارد و رنگ سیاه مشک را بر روی این لالهها میپاشد، و گاهی هم عطری که از لالههای تازه برمیخیزد، شبیه عطر مشک سیاه است.
چون مرا بیند دزدیده سوی من نکرد
من ندانم چه کنم یارب ازین دزد نگر
هوش مصنوعی: وقتی او مرا میبیند، به سمت من نمیآید و من نمیدانم باید چه کاری انجام دهم، ای خدا، به این دزد حسرتخور نگاه کن.
ترک من حیله بسی داند در بردن دل
داشت باید دل از حیلهٔ ترکان به حذر
هوش مصنوعی: ترکها با زیرکی و حیلههای خود خوب آشنا هستند و وقتی میخواهند دل کسی را بربایند، باید مراقب بود که دل را از ترفندهای آنها حفظ کرد.
دل ازین ترکان برگیر که این سنگدلان
همه نیرنگ طرازند و همه افسونگر
هوش مصنوعی: دل را از این ترکها دور کن، زیرا این سنگدلان تنها نیرنگبازند و همه آنها جادوگرند.
چون ز دست تو دل تو بربودند به زرق
ز تو جان تو ربایند به افسون دگر
هوش مصنوعی: چون دل تو را از تو گرفتند، به وسیله فریب و نیرنگی که از خودت به نمایش گذاشتی، جان تو را نیز با افسون دیگری خواهند برد.
حبذا کشور ری و آنهمه خوبان که دروست
که همه حور نژادند و همه ماه پسر
هوش مصنوعی: مشتاقم به کشور ری و تمام انسانهای نیکو که در آنجا زندگی میکنند، زیرا همه آنان مانند حوریان زیبا و ماهرویان هستند.
به سخن گفتن ماهند چوگوبند سخن
به کمر بستن سروند چو بندند کمر
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی طبیعت کلام اشاره دارد. در آن، سخن گفتن را به حرکت یک موجود زنده تشبیه کرده که سخن مانند یک کمربند به دور کمر او بسته شده است. به عبارت دیگر، این بیان نشان دهنده ی حضور و شکلگیری کلمات در گفتار انسانی است و به نوعی حکایت از زیبایی و لطافت در بیان دارد.
اندر آن کشور جز روی نکو هیچ مجوی
کز نکوروئی آراستهاند آن کشور
هوش مصنوعی: در آن سرزمین تنها چهرههای زیبا را ببر، زیرا همه زیباییهای آن سرزمین به خاطر همین چهرههای زیبا است.
هیچ در ایشان آئین دلآرایی نیست
در دبستان مگر این درس نکردند زبر
هوش مصنوعی: در چنین افرادی هیچ نشانهای از زیبایی دل نیست و در مدرسه تنها یک درس آموختهاند که آن هم یادگیری فنون ظاهری است.
بیهده نیست که از من بربودند آن دل
که نهان داشتم از حمله ترکان ز نظر
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که از دست دادن دلی که سالها آن را پنهان کرده بودم، در برابر هجمه زیباییهای ترکها بیمعنی نیست. انگار که زیبایی و جاذبهی آنها باعث شده است که دل من در معرض خطر قرار گیرد و به سادگی از چنگم برود.
دلکی هست مرا وین همه دلبر در پیش
نتوان دادن یک دل، به هزاران دلبر
هوش مصنوعی: من فقط یک دل دارم و نمیتوانم آن را به هزاران دلبر تقسیم کنم، حتی اگر همه آنها در برابر من باشند.
به بتی دادم آن دل که مرا بود به دست
ای دریغا که مرا نیست جز این دل دیگر
هوش مصنوعی: من دلم را به معشوقی سپردم که مالک آن بود، اما افسوس که جز این دل، دیگری ندارم.
وان بت من سوی ری رخت فروبست و برفت
من چنین ماندم بیدل به خراسان اندر
هوش مصنوعی: بت من، که زیباییاش در نظر من بینظیر بود، ناگهان از کنارم رفت و من در خراسان تنها و بیدل ماندم.
نیست کس تا چو دل خوبش دلی خواهم ازو
دل فروشی را بازار ببستند مگر
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که من بخواهم از دل خوبش دل بگیرم، زیرا بازار دلفروشی بسته شده است.
روز از این حسرت تا شام نشینم غمگین
شام ازین انده تا بام شمارم اختر
هوش مصنوعی: روز را به خاطر حسرتی که دارم، غمگین میگذرانم و شب را نیز به دلیل اندوهی که در دل دارم، تا صبح میشمارم و ستارهها را نظاره میکنم.
گر نیاساید از حسرت و اندوه، رواست
هرکرا نیست چو من از دل و دلدار خبر
هوش مصنوعی: اگر کسی از حسرت و غم رنج برد، برای او جایز است؛ اما برای کسی که مانند من از حال دل و محبوبش بیخبر است، این گناهی بزرگ است.
خوانش ها
شمارهٔ ۶۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1395/08/16 03:11
جعفر مصباح
در بیت دوم "فرو ریزد " درست است
1395/08/16 03:11
جعفر مصباح
در بیت سوم "نگرد" صحیح است.
1395/08/16 03:11
جعفر مصباح
در بیت هشتم "گویند" صحیح است
1399/08/26 06:10
مصطفی
بیت 15 مصراع اول
نیست کس تا چو دل خوبش دلی خواهم ازو
خوبش باید به خویش تغییر کند. (البته تصور من این است)