شمارهٔ ۵۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
شمارهٔ ۵۶ به خوانش عندلیب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
خواندن غزل خداحافظی دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد خوشا انانکه با عزت زگیتی بساط خویش برچیدند و رفتند
با سلام ، ضمن تشکر فراوان از ایجاد چنین سایتی معروض می دارم که این بنده مصرع اول این غزل را در اکثر نسخ بدین شکل روئیت نموده ام:
از ملک ادب حکم گذاران همه رفتند ...... شو بار سفر بند که .......
---
پاسخ: با تشکر، با دیوان بهار چاپ انتشارات نگاه مقایسه شد، متن مورد نظر شما در پاورقی به عنوان بدل آورده و متن حاضر در اینجا را به عنوان متن اصلی.
سلام
خدمت محمد مولانا و مدیریت محترم سایت عرض می شود که " از ملک ادب حکم گزاران(و نه گذاران)همه رفتند" از شاعر عالی قدر : حبیب یغمایی است که با توجه به دوستی و همکاریّ که با مرحوم بهار داشته است با اجازه ی وی مصرع اول این غزل را که در اصل همان "دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند"باشد، به "از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند" تغییر داده،ظاهراً مورد پسند ملک الشعرا بهار قرار گرفته است ...
با سلام دوباره :
در ادامه و تصدیق نوشته قبلی خویش متنی را از جلد دوم کتاب " داستانِ دوستان " که مجموعه گفتار رادیویی استاد حبیب یغمایی است ، خواهم آورد ، باشد که روشنگر و مفید باشد .
( دیوان بهار در سه مجلد مدتها در اختیار من بود . در سال 1327 که مجله یغما را تاسیس کردم ، اشعاری از دیوانش برای درج در مجله انتخاب می شد . در مرثیه ی مرحوم عارف قزوینی قطعه ایی دارد در کمال لطف و تاثیر به این مطلع :
دعوی چه کنی داعیه داران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند .
به او عرض کردم مصراع اول قطعه را خوب است عوض کنید . فرمود خودت عوض کن . چنین کردم و گفتم :
" از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند " و با تلفن به حضورش معروض داشتم . پسندید . اما وقتی چاپ شد ، اعتراض ها کرد که شعر مرا خراب کردی{ البته راست هم می گفت ! ع . فرزین } ، همان که خودم گفته ام بهتر است . با اینکه وجه صحیح و اصیل را در مجله توضیح دادم ، بی اثر ماند . اعتراض دیگرش این بود که چرا این قطعه را در ذیل خبر وفات علامه محمد قزوینی چاپ کرده ای و توضیح نداده ای که در رثاء مرحوم عارف قزوینی ساخته شده.)
بیچاره ملک الشعرا بهار ، چه دوست فاجعه ایی داشته !!!
هوالعزیز
در کتاب تاریخ ادبیات ایران و جهان2 رشته ادبیات و علوم انسانی که قسمت ایرانش را دکتر یاحقی تالیف نموده است
در اشعار بهار آمده
از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند شو بار سفر بند...
با سلام
داستان این تغییر مطلع غزل را مرحوم باستانی پاریزی بارها و بارها روایت کرده اند که چندی اشعار مرحوم بهار در آرشیو مجله ی یغما در اختیارش بوده و چون عارف قزوینی فوت می کنه به مناسبت فوت او این شعر را با تغییر مطلع در یغما چاپ می کند.
حبیب یغمایی مدیر مجله که به جوانانی چون باستانی بسیار بها می داد از ترس اینکه باستانی مورد مواخذه ی بهار قرار گیرد قضیه را خود بر عهده ی می گیرد و بهار می پذیرد.
جناب فرزین
حکم گذار درست است . حکم گذار با کار گزار فرق می کند .
اگر به ادبیات کمی قدیم تر ما هم رجوع کنید همه جا حکم گذار آمده . دلیلش هم این است که حکم ، دقیقا گذاشته می شده ! حکم گذاری در فرهنگ نفیسی ( دقیقا با ذال ) به معنی : حکومت و سلطنت و داوری و ریاست است . و حکم در حقیقت یک شیء بوده . حکم ، در قدیم منشور یا آن نامهء سرگشاده ای بوده که حاکمان و فرمانروایان می نوشتند یا به کاتبانشان دستور می دادند از طرف آنان بنویسد . و در جایگاه مخصوصی می گذاشتند تا زیر دستان بخوانند و اطاعت کنند . گاهی هم مستقیما به دست مخاطب داده می شده . حکم ، نامه ای سرگشاده بوده که فرمانها و دستور های غیر محرمانه دولتی در آن نوشته می شده و در معرض دید عاملان گذاشته می شده .
اتفاقا حکم گزار می تواند معنایی دقیقا بر عکس حکم گذار داشته باشد . حکم گزار همان کار گزار می شود یعنی عاملین و کسانی که آن حکم را اجرا می کنند . منظورم از معنی برعکس این است که حکم گذار یعنی فرمانروا و حکم گزار یعنی فرمان بر .
و از آنجاییکه در مصراع " از ملک ادب حکم گذاران همه رفتند " ، منظور شاعر این است که بزرگان و یلان و سلاطین ادبیات همه رفتند ، پس همان با ذال باید نوشته شود .
جناب مدنی
همین الان دیوان ملک الشعرا بهار مقابل چشمان من باز است ( چاپ 1356):
دعوی چه کنی داعیه داران همه رفتند (1)
پاورقی :
(1) نسخه بدل : از ملک ادب حکم گذاران همه رفتند .
می بینید که حکم گذار در خود دیوان هم با ذال نوشته شده .
پس معلوم می شود دکتر یاحقی هم مشمول همین مصراع : از ملک ادب .... می شوند !
غزالی مشهدی شاعر نام آور سده دهم شعری با این وزن وقافیه وردیف دارد:
از بزم جهان باده گساران همه رفتند
ما با که نشینم چو یاران همه رفتند
تاریخ ادبیات دکتر صفا جلد 2/5 صفحه 710
غزالی مشهدی شاعر نام آور سده دهم هجری شعری بااین وزن وقافیه وردیف دارد:
از بزم جهان باده گساران همه رفتند
ما باکه نشینیم چویاران همه رفتند
نی کوهکن بسرو پا ماند و نه مجنون
از کوی جنون سلسله داران همه رفتند
.......
زآن طوطی طبع تو خموشست غزالی
کایینه دلان نکته گذاران همه رفتند
تاریخ ادبیات در ایران( دکتر ذبیح اله صفا)جلد 2/5 صفحه 710.
ملک الشعراء بهار شعری دارد در رثای عارف قزوینی با مطلع «دعوی چه کنی داعیهداران همه رفتند/ شو بار سفر بند که یاران همه رفتند»
وقتی بهار این شعر را می سرود، هرگز فکر نمی کرد تحریفی در مصراع اول آن توسط جوانی به نام باستانی پاریزی صورت گیرد که از اصل شعر معروف تر شود و همگان آن را اصل و سروده بهار بشناسند.
تحریف این بیت و چاپ آن در مجله یغما، باعث کدروتی میان ملک الشعراء و حبیب یغمایی شد، ولی یغمایی مسئولیت آن را برعهده گرفت و هرگز نگفت کار چه کسی بوده است تا 55 سال بعد، استاد باستانی پاریزی پرده از روی آن برداشت و طی سخنانی برای دانشجویان دانشگاه تهران ماجرا را چنین تعریف کرد:
«... یک دو دقیقه خاطرهای را نقل میکنم که مربوط به مرحوم بهار است. البته من شاگرد مرحوم بهار نبودهام ولی شعر بهار را در پاریز خوانده بودم و از حفظ کرده بودم. در 1327 هـ. ش. که من اینجا (دانشگاه تهران) درس میخواندم، مرحوم حبیب یغمایی به سبب لطفی که به من داشت، به من گفت بیا برای غلطگیری مجله به من کمک کن. من دانشجو بودم. رفتم. عصرها میرفتم سر آب سردار که خانهاش بود و مجله یغما.
حبیب یغمایی در بهمن 1327 به ریاست فرهنگ کرمان انتخاب شد و رفت کرمان. سال اول مجله بود و مجله هم مرتب منتشر شده بود. برادر یغمایی، اقبال یغمایی، گرفتاری فراوان داشت. گفت من مطمئن نیستم که برادرم کار را تمام کند. این مقالهها آماده هست یک مقداری دیگر کار هست. تو اگر بتوانی، مجله را چند شماره راه بینداز. من میدانم که در کرمان زیاد نمیتوانم بمانم و برمیگردم و میآیم.
خب ما علاقه داشتیم. مقالات هم واقعا به اندازه دو ـ سه شماره بود. چاپ کردیم و دو ـ سه شماره چاپ شد. در همین وقت مرحوم محمد خان قزوینی در بهار 1328 فوت کرد. مجله یغما هم مجله ادبی مهمی بود. آن موقع تلفن نبود. یغمایی تلگراف زد به مجله، به من. که باستانی دو ـ سه تا مقاله هست مربوط به قزوینی، در فلان کاغذها، (آنها) را چاپ کن، عکس خوبی هم داریم. یک چیزی هم اگر توانستی از کسی بگیر تا این شماره اختصاصی شود. آن وقت مرحوم ملکالشعرا بهار پنج ـ شش جلد از دفترهای شعرش را به حبیب یغمایی داده بود؛ نسخههای خطی بودند. و به یغمایی اختیار داده بود که هر وقت هر شعری مناسب دانست انتخاب کند. چون خود بهار میگفت دیگر من حوصله مقاله نوشتن و نیروی آن را ندارم. یغمایی هم گاهی انتخاب و چاپ میکرد. مرحوم بهار به یغمایی خیلی احترام و اعتماد داشت و این دفترهای شعرش را در اختیار او گذاشته بود. من هم که عصرها برای غلطگیری آنجا میرفتم، گاهی این کتابها را ورق میزدم. هنوز استعداد آن را نداشتم که اینها را درک کنم و هنوز نمیدانستم که اینها چه جواهری هستند. در آن وقت هنوز فتوکپی و... نبود. ما هم پول عکس و... نداشتیم تا از آنها برای خود نسخهای برداریم و در ضمن اجازه نداشتیم چنین کاری کنیم. کتابها را ورق میزدم. چندین شعر در آنجا دیدم که در جای دیگر چاپ نشده است. این کتابها را که ورق میزدم در یکجا دیدم که مرحوم ملکالشعرا نوشته است که این شعر را در رثای عارف قزوینی گفتهام که در سال 1312 هـ. ش. فوت کرد. ظاهراً عارف با ملکالشعرا هم میانه خوبی نداشتند. ما هم که این را نمیدانستیم. ولی این استاد بزرگ در رثای عارف قزوینی شعر گفته بود با اینکه میدانست که عارف آدم بددهنی است و به ملکالشعرا هم بد گفته است. من از روی ناشیگری و جوانی، نزد خودم فکر کردم که این شعر در رثای عارف قزوینی هیچجا چاپ نشده، چون ما ندیده بودیم شعر به این قشنگی در مرگ کسی گفته شده باشد. محمد خان هم که قزوینی است. ما این را به اسم ملکالشعرا بهار، در مرگ محمد خان قزوینی چاپ میکنیم. شاید خیلی عیبی نداشته باشد. فرستادیم چاپخانه.
شعر ملک الشعرا بهار
مرحوم ملکالشعرا بهار گفته است:
دعوی چه کنی داعیهداران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که بر دامن صحراست
گوید چه نشینی که سواران همه رفتند
افسوس که افسانهسرایان همه رفتند
اندوه که اندوهگساران همه رفتند
فریاد که گنجینه طرازان معانی
گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
خون بار بهار از مژه در فرقت احباب
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
بیت اول شعر را که خواندم، در عالم جوانی و دانشجویی، متوجه نبودم، خوشم نیامد. گفتم قدری بهترش کنیم. مرحوم ملکالشعرا بهار گفته است:
دعوی چه کنی داعیهداران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
از مصرع اولش خوشم نیامد: «دعوی چه کنی داعیهداران همه رفتند»، تبدیلش کردم به:
از ملک ادب حکمگزاران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
شعر چاپ شد. عکس قزوینی را هم با سبیل و کلاه فرنگی گذاشتیم. در همین حین هم یغمایی از ریاست فرهنگ کرمان معزول شد. صد روز بیشتر رئیس فرهنگ کرمان نبود و ما اسمش را حکومت صد روزه گذاشتیم. علتش هم این بود که در بهمن 1327 که به شاه تیر انداختند، از اینجا دستور دادند که در کرمان مراسم شکرگزاری بگذارند. پیرمرد یغمایی مجلسی گذاشت و فکر کرد افرادی هم دعوت کند که مصمم باشند. آنان هم از موقعیت استفاده کردند، دو نفر آمدند و آنجا سخنرانی کردند و گرفتاری برای یغمایی پیش آوردند. یکی مهندس سید احمد رضوی کرمانی بود و دیگری دکتر بقایی کرمانی، که در همان مجلس گفت تیرکمانه کرد و خورد به جای دیگری. به هر حال رعایت یغمایی را کردند و گرنه هزار گرفتاری پیدا میکرد. آمد تهران.
روزی رسید که ما مجله را چاپ کرده بودیم و یکی از شعرهای خودم را هم در مجله قالب کرده بودم. خوشحال بودیم. یغمایی هم بدش نیامد. دید دو ـ سه شماره بالاخره درآمده. وقتی این شعر را دید گفت بهار راجع به قزوینی شعر گفتهاند؟ گفتم اینطوری شده آقای یغمایی. این شعر را در حق عارف قزوینی نوشته بودند. گفت چرا چنین کاری کردی؟ گفت کار خوبی کردی. هر کاری کردی گذشته.
غزلی سروده ابراهیم باستانی پاریزی در یادبود ابوالحسن صبا
غزلی سروده ابراهیم باستانی پاریزی، معروفیتی زیاد به دست آورد، زیرا غلامحسین بنان آن را در یادبود استادش ابوالحسن صبا خواند.
یاد آن شب که صبا بر سر ما گل میریخت
بر سر ما ز در و بام و هوا گل میریخت
سر به دامان منت بود وز شاخ بادام
بر رخ چون گُلت آرام صبا گل میریخت
خاطرت هست که آن شب همه شب تا دم صبح
گل جدا، شاخه جدا، باد جدا گل میریخت
نسترن خم شده، لعل تو نوازش میداد
خضر گویی به لب آب بقا گل میریخت
زلف تو غرقه به گل بود و هر آنگاه که من
میزدم دست بدان زلف دو تا گل میریخت
تو فرو دوخته دیده به مه و باد صبا
چون عروس چمنت بر سر و پا گل میریخت
گیتی آن شب اگر از شادی ما شاد نبود
راستی تا سحر از شاخه چرا گل میریخت؟
شادی عشرت ما باغ گل افشان شده بود
که به پای تو ومن از همه جا گل میریخت
داشتیم این حرف را میزدیم، تلفن زنگ زد. یغمایی گوشی را برداشت. دیدم ای داد بیداد، یغمایی رنگ به رنگ میشود و با احترام جواب میدهد. نگو که خود بهار بود. که: مرد، من کجا برای محمد خان قزوینی شعر گفتهام؟ کجا به این مرد ارادت داشتهام؟ دوم اینکه شعر را من برای عارف قزوینی گفتهام، اصراری هم نداشتهام چاپ شود. تو چرا این کار را کردی؟ یغمایی که نمیخواست بگوید من نبودم و دادم محصلی این کار را کرد، گفت آقا ببخشید، اینطور شده و ما درست کردیم. گفت آخر بدتر از این، شعر مرا چرا دستکاری کردهاید؟ به هر حال یغمایی خیلی عذرخواهی کرد. بعد گفت باستانی کار بدی شد. فردا صبح هم بهار فرستاد و همه آن هفت ـ هشت دیوان را بردند
شعر غزالی مشهدی(980ق) با این مطلع: از بزم جهان باده گساران همه رفتند، علاوه بر تاریخ ادبیات دکتر صفا در جلد دوم کاروان هند ذیل مدخل غزالی مشهدی نیز درج شده است. با توجه به وسعت مطالعات ملک الشعرا قابل باور نیست که شعر غزالی مشهدی را ندیده باشند و این ردیف و قافیه و وزن عروضی یکسان در شعر ایشان تصادفی ایجاد شده باشد.
ضبط بیت غزالی مشهدی در تاریخ ادبیات دکتر صفا با کاروان هند قدری متفاوت است. در تاریخ ادبیات به صورت از بزم جهان باده گساران ... آمده در حالی که در کاروان به صورت از بزم طرب باده گساران ...
بیتی با همین شباهت که دوست قبلی گفتن هست باصدای سوزناک هنرمند فقید استاد محمودی خوانساری، گویا آخرین آواز ایشان قبل از فوتشان بوده
نه کوهکن بی سر و پا ماند نه مجنون
ما با که نشینیم، که یاران همه رفتند
معنی شعر